🚩🚩🚩برگرفته از سایت
#مادران_پارک_لاله_ایران:
👇👇👇یاد خانم عزت سلیمانی (مادر صادقی)، از
مادران مقاوم و عاشق خاوران گرامی باد!
با تاسف و اندوه فراوان، خانم عزت سلیمانی (
#مادر_صادقی) ۱۷ دی ماه ۱۳۹۸ از میان ما رفتند. دو پسر ایشان نیز در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۶۷ شهید شدند، لطف اله صادقی در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ در جریان انقلاب در جلوی کلانتری ۱۲۸ کشته شد و پسر دیگرش به نام یداله صادقی از قتل عام شدگان تابستان خونین ۱۳۶۷ بود.
مادر صادقی یکی از
مادران مقاوم و عاشق و دادخواه خاوران بود که تا تنی سالم داشت با چند اتوبوس خودش را به خاوران میرساند تا یاد پسرش یداله را زنده نگاه دارد و گاه از آنجا به بهشت زهرا میرفت تا یاد پسر دیگرش لطف اله را زنده کند. مادر صادقی را در ۱۸ دی ماه در قطعه ۹ بهشت زهرا، کنار پسرش لطف اله به خاک سپردند.
جمعه ۲۰ دی ماه نیز مراسم به یادش در مسجد حجه ابن الحسن در خیابان سهرودی شمالی تهران برگزار کردند و تعدادی از
مادران و خانوادههای خاوران نیز برای گرامی داشت یاد مادر صادقی در این مراسم حضور یافتند و خانواده را همراهی کردند.
منصوره بهکیش که مادر صادقی را از خاوران می شناخت درباره او می گوید: مادر صادقی زنی بسیار زحمتکش بود و با سختی بسیار زندگی خودش و فرزندان اش را اداره می کرد. مادر صادقی با اینکه معلوم بود در زندگی سختیهای زیادی کشیده و از توان مالی خوبی برخوردار نبود، ولی زنی شوخ طبع و با انرژی بود و همیشه روحیه ی خوبی داشت و خیلی هم شیرین زبان بود. گاه که میخواست خشم خود را نسبت به حکومت نشان دهد، آن را با کلامی خاص خود و زیبا بیان میکرد و گاه ما را می خنداند و به ما روحیه می داد. هر کدام از این
مادران یک دنیا زندگی و مقاومت و ایستادگی و شور و عشق بودند و کاش توان آن را داشتیم که می توانستیم زندگی تمام این
مادران را به رشته تحریر در بیاوریم. زندگی هر کدام از این
مادران و خانوادهها از جلوی زندان ها و در راه گورستان ها تا درون خانههای شان و گوشه گوشه زندگیشان روایتی است از درد و رنج به همراه مقاومت و جسارت و شهامت و عشقی بی بدیل. روایتی که تاریخ مبارزات دادخواهانه خانوادههاست و اگر به رشته تحریر در بیاید، میتواند کتابی بسیار تاثیرگذار و سرمشقی برای بازماندگان و دیگر دادخواهان باشد. یادش و عشق اش زنده و گرامی باد!
یکی از آشنایان او دو یادداشت زیبا برای مادر صادقی نوشته است که در زیر بدون تغییر می آوریم:
یادداشت اول: «مادر، مادر بود با ۵ بچه. تک و تنها در این زمانه نامرد و ناسازگار. روزها و شبهای سختی را سپری کرد تا بتواند شکم بچهها را سیر کند. چه روزها و شبهای سختی را پای دار قالی گذراند. تنها دلخوشی اش، آوازه های پای دار قالی بود که هر از گاهی سر می داد.
تا وقتی که لطف الله بزرگ شد و نان آور خانه، تا خواست نفس راحتی بکشد و پشت و پناه خود را هم چون سروی قد کشیده ببیند، سیل انقلاب، لطف الله عزیز و مهربان و مردمی را با خود برد. مادر باز هم تنها شد و این بار، یدالله و دختران را میدید که قد بر افراشته اند. ولی طولی نکشید که با از دست دادن یدی، بار دیگر کمرش شکست و قدش خمیده تر شد. این بار مادر داغدار نمیدانست چه باید بکند. این مادر قوی و پر انرژی بار دیگر زمین خورد. و بارها و بارها سعی کرد که برخیزد، ولی مانند پرندهای بود که هر دو بال خود را از دست داده بود و پس از مدتی زمین گیر شد. ولی باز هم برای همه فرزندان و نوه هایش مادر بزرگ شادی بود و خیلی خیلی سختی کشید. روحش شاد و یادش همواره گرامی باد. او مادر همه ما بود.»
یادداشت دوم : «لطف الله دیگر مرد شده بود، کارگر شرکت واحد بود و ماه به ماه حقوق میگرفت و میآورد و میداد به عزت خانم. انگار همه چیز یک خواب خوش طولانی بود که آخرش از خواب می پرید و می دیدی هنوز سر دار قالی دوازده متری نشسته و داره می گه دو تا آبی یکی قرمز … وقتی اکبرآقا صاحب دار قالی می آمد، تنش میلرزید نه به خاطر خودش که به خاطر بچه ها. اکبر آقا همیشه فریاد میزد و او را زنیکه خطاب می کرد. لطف الله که بزرگترین بچه بود از دیدن اکبر آقا دچار وحشت و نفرتی عمیق می شد. همیشه هم موقع پول دادن از کار ایراد میگرفت و از دستمزد کم می کرد.
ار روزی که شوهرش تصادف کرد و مرد و پنج تا بچه قد و نیم قد روی دست عزت خانم موند، همه چیز آوار شده بود روی دلش برای اینکه غمباد نگیره و دوام بیاره سر و صدا میکرد و موقع قالی بافی آواز میخواند. دنیاش قالی بود و تصنیف های دلکش و دیگران که از رادیو یاد میگرفت را با صدای بلند می خوند. یک وقتهایی هم دیگه دلش از غصه لبالب میشد و میرفت پیش سید خانم و با هم درد دل می کردند. دلش که باز میشد برمیگشت و مینشست سر دار.
👇👇#زنده_باد_انقلاب #زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی@NK_Azadihttps://t.me/NK_Azadi/25908