در هراس از تکانهای بنیانبرافکن زمینی که زیر پایشان میلرزد و از وحشت آتشفشانی که در ژرفای آن میغرد، بزدلانه چوبدستیهایشان را در باد تکان میدهند و با سنگقلابهای شکستهوبستهشان کلوخی لجنآلود را به سوی شاخههای کوچک و تازه و شکنندهی درخت تنومند مبارزهی کارگران و فرودستان و داغدیدگان و شکنجهشدگان پرتاب میکنند. میخواهند ترس بیافرینند و دیگران را به ننگ بیالایند، اما همان آنی که دهان به هرزهدرایی میگشایند، صدای برهم خوردن دندانهای خود را فاش میکنند.