دلنوشته های یک طلبه

#ارسالی_مخاطبین
Канал
Логотип телеграм канала دلنوشته های یک طلبه
@MohamadrezahadadpourПродвигать
28,67 тыс.
подписчиков
5,69 тыс.
фото
749
видео
854
ссылки
ادمین: @dastneveshtehay * منبع اصلی مستندات: حیفا تب مژگان همه نوکرها کف خیابون حجره پریا نه و.. *سایت تهیه و ارسال کتاب: Www.haddadpour.ir *لطفا از انتشار و کپی و ارسال داستان های کانالم خودداری کنید.
#ارسالی_مخاطبین

سلام صبح بخیر..
همیشه در زمان اغتشاشات اینترنت را به خاطر جلوگیری از تحریک افکار عمومی فیلتر میکنن.
به نظر جا داره در زمان های این شکلی ایتا رو فیلتر کنن..اینقدر تحلیل های احساسی بدون پشتوانه اطلاعات عمیق از صحنه و صرف چندتا کلیپ چنددقیقه ای😐 و جابه جاکردن چندتا توئیت از این و اون که مرجع تحلیلشون هست...نسبت دادن های منافق،خائن،نفوذی به همه.من موندم سازمان اطلاعات چرا این همه منافق و نفوذی ها رو نمیگیره😀به نظرم یه تجدید نظر بشه از کنشکران ایتا در سازمان اطلاعات استفاده کنن اونا بهتر میدونن..
جالب اینجاست برخی کانال ها وقتی یک روز میگذره یکم ارامش میگیرن تحلیلاشون عوض میشه.
خب بابا صبر کنید اگر نمیتونید بعد دوروز واکنش نشون بدید.مردم رو هیجانی نکنید.


👈 به شدت حق😂😂
کاملا موافقم
درود بر شما
#ارسالی_مخاطبین

سلام وقت بخیر
حدود دو هفته پیش یک نفر از دوستان طلبه پس از اینکه متوجه شد بنده به کتب شما علاقه مند و اونا رو دنبال می کنم، کانال شما( دل نوشته های یک طلبه) رو بهم معرفی کرد و خودش که می گفت اکثر کتابای شما رو خونده و بخصوص از کتاب بهار خانوم بسیار لذت برده، به منم پیشنهاد داد بهارخانوم رو مطالعه کنم و من همون شب از طریق کانال شما ۱۳بخش از کتاب رو خوندم ... الان من از افراد کانال شما هستم؛ اما اون آقا سید عزیز و بزرگوار سه شبانه‌روز هست که زیر خروار خروار خاک خوابیده؛ چهارشنبه گذشته پس از خداحافظی و حلالیت طلبیدن از دوستان در مجموعه ای که بودیم هر که بسمت شهرستان خودش راه افتاد که چند ساعت بعد مطلع شدم که ایشون و یک نفر دیگه از دوستان دچارسانحه رانندگی شدن و در دم فوت کردند. روحشان شاد و یادشان تا ابد گرامی


👈واقعا ناراحت شدم. روح همه رفتگان علی الخصوص سید بزرگواری که حتی نامشان را هم نمیدانم شاد و با اباعبدالله الحسین محشور باد.
لطفا صلوات و فاتحه قرائت فرمایید.
کتاب #زیتون
#ارسالی_مخاطبین

سلام آقای حدادپور
کتاب زیتون رو بعد از اذان شروع کردم و سه چهار ساعته خوندمش
اونجا که لابراتوار رفت هوا برام سوال بود که چطوری Mi6 سراغ زیتون و هیثم و شرکتش نیومده که با ملاقات زیتون و حامد متوجه شدم کار اسرائیل لعنتیه😫
وای که چقدر از وسطاش به بعد حرص خوردم و کتابو چند لحظه گذاشتم کنار و "خاک توو سرت" و "لعنت" به هیثم روانه کردم و بقیه داستانو خوندم
چند باری هم که خیلی حرص درار و با کش و قوس نوشته بودین خطاب به شما گفتم "آخه خودت حرص خوردی ما رو چرا دیگه انقدر میدی، تهشو بگو راحتمون کن😫😫"
اونجا که هیثم براحتی در مورد صائب با زیتون حرف میزد کلی حرص خوردم و بهت و حیرت و غصه م بیشتر شد وقتی بعد از شهادتش هیثم اونجوری در موردش حرف زد😔😭
چقدر از لحظه گیر افتادن مسعود و لو رفتن هویتش که قطعا از سوتی های هیثم و کار زیتون بوده بیشتر حرص خوردم و اشکم روانه شد و یه جاهایی از روی حرص و هیجان و ناراحتی یهو از جام پا میشدم یادم میومد که برای درد کمرمه که دراز کشیدم و نباید حرکت یهویی داشته باشم (هیچی دیگه هرچی قرص و آمپول مسکن زده بودم پرید)
هرلحظه با محمد توی دفتر کارش و بی محمد توی دبی و اون اتاق ۶ متری بیشتر حرص خوردم و اشک ریختم و دعا میکردم که سالم بمونه😭😭
اونجا که اربا اربا شد دیگه فقط اشک بود و بد و بیراه به هیثم😭😭😭😭😭
خدا رحمت کنه شهدای امنیت و شهدای گمنام رو، خدا حافظ جان و عقاید سربازای گمنام اسلام باشه😭
الحمدلله که خونش بسیار پربرکت بوده، راهش پر رهرو
از اینکه زیتون در رفته بود و دهن کجی کرده بود ناراحت بودم که الحمدلله افتاد توو تور محمد
ادامه شو کی مینویسین؟؟؟😫😫😫 یا که نوشتین من خبر ندارم؟؟
شرمنده خیلی طولانی شد😬😅
خدا حفظتون کنه، راهتون پر رهرو و قلمتون مانا
توی جلسات مصاحبه از خودتون تعریف کنید، این تنها جایی هست که شکسته نفسی و خاکی بودن به ضررت تموم میشه.
اون‌روز یکی تو جلسه مصاحبه «انگار از قبل تمرین کرده بود» گفت من دقیقم، کارمو خوب بلدم و عاشق چالش‌م.
مدیر مجموعه انقدر تحت تاثیر بود که تو روش گفت میتونیم شروع کنیم.

#ارسالی_مخاطبین
#ارسالی_مخاطبین

سلام
من ...... هستم
یک دختر 25ساله
حدود چهار سال پیش اولین کتاب شمارو که به نام حیفا بود خواندم
راستش خواندن اون کتاب پیچ تاریخی عمرم بود
که من را بیدار کرد و مسیر زندگی منو برای همیشه تغییر داد
نه تنها من بلکه دوستانم
بعد ما شروع کردم به مطالعه هر چه بیشتر کتاب...
حالا ما کتاب هایی که خودمان میخوانیم به دوستان مان معرفی میکنیم
اما مسئله یکم سخت تر از اون چیزیه که به نظر میرسه...
ما در افغانستان زندگی میکنیم.
فکر میکنم جامعه من نیاز بیشتری به کتاب داره مخصوصا کتاب های بیدار کننده.
من همراه دوستانم طی این چهار سال حدود 60 یا بیشتر جلد کتاب جمع آوری کردیم و در اختیار دوستانمان قرار میدیم.
من اهل هرات ، افغانستان هستم.
اگر برایتان مقدور بود علاقه مند این هستم که کتاب های شمارو بخونم و در اختیار دوستانم قرار بدم.

____

◀️ خدا را هزاران مرتبه شکر

در حال رایزنی و انتقال چند دوره از مجموعه آثار به هرات افغانستان جهت استفاده این مخاطب محترم و دوستانشان هستیم.


کانال #دلنوشته_های_یک_طلبه

@Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
تصور بفرمایید دکتر شریعتی امروز زنده بود و سخنرانی ها و مکتوباتش را ادامه می‌داد. بنظرتون برخی کانالهای متحجر و ادمین های خیلی خیلی بصیر ایتا چه بر سرش می‌آوردند؟ ☺️ خدا را شکر که رفتند و ندیدیدند که هر صغیر و کبیری شده تئوریسین اسلام و انقلاب و با دو سه…
#ارسالی_مخاطبین

سلام.اوایل که وارد ایتا شدم واقعا فک میکردم عجب فضایی.عجب تحیلیل گرایی.عجب انقلابیون اگبا بصیرتی..
کانالاشون دیگه برام حجت بود.اوایل بود دیگه.شناختی نبود.
ولی واقعا میفهمم چه الکی کانال های ایتا شده بودن مرجع فهم من..
بعد یه مدت برخی کانالا رو نگاه میکردم حس میکردم بیشتر میخوره که پول میگیرن یه چیزی بگن ادمو زده کنن.اینقدر افراط و تند روی و خشک بودن!!!
اخه میدونید وقتی دیدم از ادبیات و تحلیل هایی استفاده میکنن که تقوا توش دیده نمیشه فهمیدم یه جای کار میلنگه...امان از تحجر و افراط و برچسب میزنن.
تو فضای مجازی به نظرم نباید به شعور ادمین و مدیر نگاه کرد که چرا اینو نوشت چرا اونو نوشت و اونو نقد کرد..
بعد این مدت دیگه باید مخاطب شعور داشته باشه کی رو دنبال کنه کی نکنه...به جای نقد ادمین و مدیر مخاطب اگاه باشه که این محتوا به دردت نمیخوره.
چهل سالگی به بعد؟
شبیه ۴ عصر پاییزه، نه شبه که بخوابی نه ظهره که به کارات برسی.
شبیه سه‌شنبه‌ست، نه اول هفته‌ست نه آخرش.
شبیه مدال نقره‌ست، نه اونقدر خوب بودی که طلا بگیری نه اونقدر بد که مدال نگیری.
چهل سالگی به بعد دستای مکانیکیه که صدبار با صابون شسته، تمیزه‌ها ولی یه کمم سیاهه.

#ارسالی_مخاطبین
دلنوشته های یک طلبه
👓 نکته مهم اینه که هیچ مانعی نداشت که مجلس به برخی وزرا رای اعتماد ندهد، اتفاقا شاید یکی دو نفر از وزرا هم با شاخص‌های رهبری هم‌خوانی زیادی نداشتند ولی این‌که این رای اعتماد را مبنی بر خیانت نشان دهید قطعا ضد فرمایش رهبری است... ❗️ از بعد فتنه بنزین و واکسن…
#ارسالی_مخاطبین

📍تایید مسیر همکاری و وفاق توسط رهبر معظم انقلاب

🔹بیانات واضح رهبر معظم انقلاب درباره رای اعتماد کامل مجلس به وزرای پیشنهادی و «ارزنده» خواندن آن همراه با شکر خداوند متعال، بسیار درس آموز است. به ویژه برای سوپرانقلابی‌هایی که در این چند روز انواع توهین‌ها را به مجلس روا داشتند و این اقدام که حالا مورد تایید رهبری قرار گرفته را یکسره اشتباه می‌دانستند.

🔹اما حالا که مشخص شد جریان پرسروصدای مجلس و برخی فعالان مجازی، نسبتی با اندیشه و نگاه رهبر معظم انقلاب در موضوع مسائل اساسی کشور ندارند، باید از آنها پرسش بیشتری هم داشت. ایشان وزرای تایید شده را به سه دسته تقسیم می‌کنند. یا نمی‌شناختند، یا تایید کرده‌اند یا تاکید نموده‌اند. باید از آقای ثابتی و رسایی پرسید که بنظرشان آقایان عراقچی و میدری جز کدام دسته است. اینان که معاون وزیر و برای همه سیاسیون شناخته شده هستند، قطعا در دسته ناشناخته‌های رهبری قرار نمی‌گیرند. پس یا تایید و یا تاکید شده‌اند. پس احتمالا «آن یک نفری» که آقای ثابتی در جلسات رای اعتماد می‌گفت، واقعا تاییدی فرموده بودند.

🔹بعد از عبور از این سوپرانقلابی‌های همیشه مدعی، باید منطق ولی فقیه را فهم نمود. برای ایشان واقعا پیشرفت کشور و انقلاب مهم است و چون از بن دندان معتقد به مردم‌سالاری دینی هستند، از رییس‌جمهور منتخب مردم هم حمایت تمام قد می‌نمایند تا در این مسیر موفق باشد. به ویژه زمانیکه آن شخص حرف از اتحاد درونی و وفاق در کشور بزند. حمایت چندباره‌ی ایشان از دولت پزشکیان فارغ از بحث‌های کودکانه‌ی سیاسی است که برخی آقایان در مجلس پیش گرفته‌اند.

🔹لذا مهم است که انقلابیون صدیق و معتقد به ولی فقیه بزرگوار و حکیم، راه خود را از سوپرانقلابیون جدا کرده و به جای نقد سیاسی و به دور از انصاف دولت مستقر، نقد فنی برای بهبود شرایط کشور را سرلوحه کار خود قرار دهند. بدبینی نسبت به شخصی که هنوز هیچ فعالیت اجرایی مشخصی در جایگاه ریاست جمهوری نداشته، دور از انصاف و نقد فنی است و با مشی دو ماه اخیر رهبر معظم انقلاب در تناقض است. البته مرزبندی سیاسی ما با آقای رییس‌جمهور جای خودش مستحکم است. و اگر خدای نکرده آقای پزشکیان و دولتشان مسیری خلاف آرمان های انقلاب اسلامی و منویات رهبر معظم انقلاب رفتند، ما به وظیفه انقلابی خود، کنش‌گری لازم را خواهیم داشت. اما امروز و در این لحظه پشت سر رهبری، «باور داریم که پیروزی آقای پزشکیان، پیروزی همه ماست».

👈 متن قابل تاملی بود. احسنت.
دلنوشته های یک طلبه
اهمیت ندید و از مسیر لذت ببرید☺️ اینا بندگان خدا از شهدا خرج نکنند، چه کنند؟ بعدش هم میگن پزشکیان باید خرج آقا بشه، نه آقا خرج پزشکیان. با این که هر منصفی معتقد است که پزشکیان از آقا خرج نکرد. بلکه از ایشان نقل خاطره کردند و اتفاقا به جا بود و کار اشتباهی…
بعلاوه این که
تصور بنده اینه که کینه از قالیباف در دل بعضی عزیزان بیشتره تا درک شرایط . و کینه جویان از هر فرصتی استفاده میکنند برای ضربه زدن به قالیباف و مجلس انقلابی. در حالی که نمی‌بینند که شاید عمر سیاسی قالیباف تمام شده باشد اما قطعا عمر سیاسی آنها زودتر تمام می‌شود و راهکار نجات جریان انقلاب ، این حجم از تحجر و سیاه‌نمایی نیست .
سوالی که حاشیه نگاران این روزها باید جواب بدهند این است که اگر این گزینه ها رد می‌شدند گزینه بعدی کدام بود؟ همانها که در لیست ظریف بودند.

لذا به جای تخریب ، تضعیف ، ساده باوری ، هوشمندانه به همدلی در جریان انقلاب فکر کنید . این جبهه از هم متلاشی نشان گر پایان عمر سیاسی کل جبهه است نه یک فرد . حالا چه رییس مجلس ، چه دولت در سایه و سایه نشینان روزگار و چه هر جای دیگر. الان اصل جبهه انقلاب در حال غربال شدن و تا حدودی تضعیف جدی است.

#ارسالی_مخاطبین
غیرممکن است بتوان زندگی را بدون اعتماد سپری کرد؛ این وضع، نوعی زندانی بودن در بدترین زندان جهان است: زندانِ خود.
👤گراهام گرین

#ارسالی_مخاطبین

صبح بخیر🌹
#ارسالی_مخاطبین

🔹خبر بسیار تکان‌دهنده‌ای در ۱۱ تشرین‌الثانی ۱۹۸۲ منتشر شد؛ خبری که همهٔ دنیا را متحیر کرد. شهید احمد قصیر، جوان شیعه‌مذهب لبنانی و رانندهٔ یک ماشین پژو ۵۰۴ در شهر صور دست به اقدامی شهادت‌طلبانه زده و فرماندهی مقر نظامیان اسرائیلی را در شهر صور به تلی از خاک تبدیل کرده بود. با انفجار مهیبی که در مقر نظامی‌های اسرائیل اتفاق افتاد، اسرائیل به لرزه درآمد. از منابع مختلف شنیدیم که در این حادثه ۷۲ اسرائیلی کشته و بیش از ۱۲۰ نفر مجروح شدند؛ اما منابع مقاومت خسارت دشمن را بیش از پانصد کشته اعلام کردند. در میان کشته‌شدگان جمعی از بهترین و برجسته‌ترین افسران تیپ ۵۳ کوهستانی و بازجویان اطلاعاتی اسرائیل حضور داشتند، که با انتشار عکس‌های آن‌ها در مطبوعات اسرائیلی، اسرا عدهٔ زیادی از آن‌ها را شناختند. جمعی از افسران اطلاعات ارتش اسرائیل، شین‌بت (سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل) هم در این انفجار کشته شد. در مجموع، ساختار اطلاعاتی ارتش اسرائیل ضربهٔ شدیدی خورده بود. ژنرال یکوتل آدام از کشته‌شدگانی بود که در جریان جنگ از فرماندهان برجستهٔ حمله اسرائیل به لبنان به شمار می‌رفت. مناخیم بگین در مرگ این نظامیان به‌شدت گریست و روحیهٔ ارتش اسرائیل هم متزلزل شد.

🔹عملیات شهید احمد قصیر اقدامی بسیار بزرگ بود. او روحیهٔ از دست‌رفتهٔ لبنانی‌ها و مقاومت اسرا را بازگرداند، و ثابت کرد که با خروج انقلابیون فلسطینی از عرصهٔ مقاومت در برابر اسرائیل، مردم لبنان روند جدید و بسیار متفاوتی را در مقاومت علیه اسرائیل آغاز کردند؛ مقاومتی که نه تنها فرصت استراحت به دشمن نمی‌دهد، بلکه خواب را از چشمان آن‌ها می‌گیرد. تعداد تلفاتی که ارتش اسرائیل در یک لحظه، آن هم از کیفی‌ترین و بارزترین نیروهای اطلاعات ارتش، یک‌جا از دست داده بود، تاکنون در هیچ یک از وقایع و عملیات‌های گذشته اتفاق نیفتاده بود. این عملیات بود که نظامیان و سیاستمداران اسرائیل را واداشت تا به خروج از مناطق لبنان بیندیشند. چون این واقعیت ثابت می‌کرد فضای متفاوتی از مقاومت در حال شکل‌گیری است، که قادر خواهد بود انتقام‌های بسیار سخت و جان‌فرسایی از نیروهای اسرائیلی بگیرد. این چیزی نبود که ارتش اسرائیل توان و تحمل مواجه با آن را داشته باشد. وقتی متوجه شدیم تشکیلات ویژه‌ای از مقاومت در برابر اسرائیل در لبنان شکل گرفته است، بسیار خوشحال شدیم و روند مثبتی در زندگی اسرا به وجود آمد. احساس قدرت می‌کردیم. آن‌قدر سر و صدا کردیم که زندانبانان را به خشم درآوردیم.

🔹ابتدا اسرائیل اعلام کرد این انفجار در اثر اشکال در سیستم گاز و انفجار چند کپسول گاز بوده است؛ اما همه می‌دانستند که این ادعا دروغی آشکار است؛ چون بیشتر افرادی که در زندان بودند، یا عملیات‌های تخریبی و قدرت‌های انفجاری آن آشنا بودند و می‌فهمیدند که کپسول‌های گاز چنین قدرت تخریبی سنگینی ندارند. آنچه در عملیات شهید احمد قصیر برای ما اهمیت داشت، آسیب‌های سنگینی بود که بر دشمن صهیونیستی وارد شده بود؛ هرچند بعدها معلوم شد که این عملیات کار گروهی شیعی در لبنان بوده است. به دنبال آن، ۴ کانون‌الثانی ۱۹۸۳، عملیات دیگری در شهر صور اتفاق افتاد. در این عملیات نیز مقر فرمانداری نظامی ارتش اسرائیل هدف قرار گرفت و ۲۷ نظامی اسرائیلی کشته شدند. سال جدید اسرائیلی‌ها به عزا تبدیل شد و غم سراسر اسرائیل را فراگرفت. این عملیات نیز احساس زنده بودن را در ما بیشتر کرد؛ طوری که هر روز در انتظار وقوع عملیات جدیدی بودیم. مدتی طول کشید تا فهمیدیم این عملیات را هم جوان شیعی به نام علی صفی‌الدین در مدرسهٔ «الشجره»‌ی شهر صور، که مقر فرمانداری نظامی اسرائیل بود، انجام داد. بعد از آن خبرهای دیگری از عملیات‌های مختلف دریافت کردیم، که شرایط جدیدی را در خاورمیانه به ما نوید می‌داد.

🟢متن بالا برشی‌ست از کتاب *«حقیقت سمیر»* ؛ روایتی از خاطرات *سمیر قنطار*

پ.ن: شهید احمد قصیر که سیدحسن نصرالله او را امیرُالاستشهادیین نامید، اولین عملیات شهادت‌طلبانه حزب‌الله لبنان را علیه رژیم صهیونیستی انجام داد. سالروز شهادت احمد قصیر در لبنان «روز شهید» نام گرفت.
#ارسالی_مخاطبین

پیامبر اکرم بنابر خوابی که دیده بود در سال هشتم هجری به مسلمانان بشارت داد که بزودی در کعبه و با امنیت کامل مراسم حج بجا خواهند آورد، آن سال مسلمانان بدون سلاح عازم مکه شدند تا با رضایت اهل مکه حج بجا آورند، اما مشرکان قبول نکردند و در نهایت معاهده حدیبیه امضا شد، مسلمانان مأیوس و سرخورده شدند و گفتند چه شد آن فتح الفتوح؟!!!
عمر بن خطاب می‌گوید تا آن روز تا این حد در صدق نبوت شک نکرده بودم.
پیآمبر اکرم فرمود:
من بشارت دادم *"بزودی"* آیا گفتم *"امسال"* ؟
پیآمبر با جدیت به تمام مواد معاهده عمل کرد، اما مشرکان پیمان را شکستند و به مسلمانان حمله و قتل و غارت می‌کردند، اما سیر حوادث به سمتی رفت که مشرکان دچار اختلاف و تضعیف شدند، ابوسفیان شخصا به مدينه آمد تا پیمان جدید بسته شود ولی پیآمبر دیگر نپذیرفت و فقط ۲سال بعد پیآمبر اکرم مکه را فتح کرد و بشارت فتح عملی شد.
شاید استکبار دامی پهن کرده باشد؛ چند روز قبل از شهادت آقای هنیه ناوهای آمریکا عازم مدیترانه شده‌اند، ادعای آقای گوترش رئیس سازمان ملل که ایران حق دارد از خود دفاع کند، مشکوک به نظر می‌رسد، فعلا محکوم کردن تروریسم دولتی رژیم صهیونیستی از سوی بعضی کشورها و نهادهای بین‌المللی اهمیت بسیاری دارد.
مجازات به قوت خود باقی است اما زمان و زمین آن را ایران و مقاومت تعیین می‌کنند طراحی ممکن است زمان بر شود، شاید فردا، شاید مدتی‌ بعد، اما عملی خواهد شد طراحی عملیات مجازات مناسب کار پیچیده ای است.
اساسا همین ابهام و انتظار دردناک دشمنان خود باعث استهلاک و حتی شاید اصطکاک بین آنان شود، اصل عنصر "زمان" به سود مقاومت و به زیان دشمن است.
در هر حال تکلیف، اطاعت خالی از تردید و عاری از تحلیل از رهبری است که با مشورت با سران سیاسی نظامی اقتصادی به تصمیم منجر خواهد شد.
دلنوشته های یک طلبه
◀️ سریال در انتهای شب که در فیلم‌نت پخش شده را ببینید. بد نیست. مخصوصا متأهل‌ها. البته ملاحظاتی داره که باید بیشتر رعایت میشد. اما در کل بد نیست.
#ارسالی_مخاطبین

سلام حاج آقا!
شب تون بخیر!
راجب سريال در انتهای شب که تو کانال توصیه به دیدن ش کردید، میخواستم صحبت کنم:
حاج آقا! هیچکس،تأکید میکنم هیچکس نمیتونه حال و هوا و برزخ یک زن و مرد رو بعد طلاق حس کنه، الا کسی که خودش طلاق رو تجربه کرده باشه، من خودم ۵ سال پیش با دوتا بچه(۷ ساله و ۹ ساله) طلاق رو تجربه کردم و بعد از ۳ سال متارکه، رجوع کردیم و الان داریم زندگی می‌کنیم.
حاج آقا! خیلی فیلم خوبی بود از این لحاظ که خیییییلی واقعي برزخ زن و مرد بعد طلاق نشان میداد، اینکه مدام فکر خاطرات قبل میفتند، اینکه انگار بدت نمیاد یه رابطه‌ ی جدید رو تجربه‌ کنی، اینکه فکر بچه ت داره دیونه ت میکنه، اینکه حال ت خیییییلی بده و خودت نمیدونی چته، یه چیزی شبيه تنفر یا حسرت یا نمیدونم اسمش رو چی بزارم ،نسبت‌ به‌ زندگی مدام سراغ ت میاد و از همه مهمتر، اگه کار و مکان و همه چی ت هم بعد طلاق فراهم باشه، باز هم سرگردونی.....
سرگردانی خیلی قشنگ تو این فیلم نشان داده شد. و اینکه بعد یه مدت جدایی، اگه آدم به خودش و طرف مقابل ش مهلت بده و سراغ ازدواج دائم جدید نره، خیییییلی احتمال رجوع و بازگشت‌ وجود داره😊
ای کاش همه‌ ی اونايي که در شُرف طلاق هستند، یا حتی تازه متارکه کردند، این فیلم رو چندین بار تو خلوت خودشون ببینند.....
#ارسالی_مخاطبین

من دوباره کتاب مممحمد ۲ رو خوندم وقتی به نامزدی محمدو صفیه رسیدم
یاد نامزدی خودم افتادم.
رضا همسایمون بود و ما‌نیازی به تحقیق و اینا نداشتیم فقط اومدن جواب بله رو گرفتن و...
دوران نامزدی ما طولانی بود و آقای نامزد زبونی خیلی خجالتی بود مثلا نمی‌گفت من دوستت دارم یا هر جمله ی عاشقانه ی دیگه ای. ولی از حق‌نگذریم تو عمل نشون میداد طفلک. هر مناسبت کوچیکی یه هدیه واسم می آورد و اغلب بنده خدا طلا می گرفت و ....
ولی‌من دوست داشتم بشنوم که دوستم داره خب.
یه روز با خودم تصمیم گرفتم من اول بهش ابراز علاقه کنم مگه چی‌میشه؟ قراره شوهرم‌بشه دیگه.
مثل هرروز عصر که از کار برمی‌گشت، به تلفن خونه زنگ زد و بعد از چند دقیقه مکالمه، بالاخره من غرورمو زیر پا گذاشتم و بهش‌گفتم:
رضا من خیلی دوست دارم و با اینکه هرروز می بینمت‌ ولی دلم واست خیلی تنگ‌ میشه.
خدا شاهده اون‌لحظه زمان برای من ایستاد و تموم وجودم گوش شده بود تا قربون صدقه ش رو بشنوم.
آقا بعد چند ثانیه سکوت مرگباری که داشتن، آهی کشیدن و فرمودن : دل به دل راه داره.
همین!!!!🤧
😂😂
#ارسالی_مخاطبین

🔹مجدد شبتون بخیر
نمی دونم چی شد که بعد این پیام رفتم توی طاقچه
اسمتون را جست و جو زدم
م....م....محمد یک‌را آوردم، خریدم و خواندم
تا رسیدم صفحه ۱۱۹
نوشته بودید این کتاب برای مادرها خوبه
اما به عنوان یک معلم می گویم
کلی نکته یاد گرفتم
توی این دو سال دانش آموز با لکنت زبان نداشتم، شاید ۲۸ سال آینده هم نداشته باشم
اما این که در مورد این افراد می دونم
خوبه
احساس آرامش پیدا کردم
و نکته‌ی دیگه
این که هر حرف من به عنوان مادر یا معلم
چقدر روی بچه تاثیر می گذارد
گاهی از حرفمون منظوری نداریم😔
فقط می خواهیم اعصابمون آرام کنیم
اما مسیر زندگی بچه را تغییر می دهد
بر عکسش هم هست!

🔹سلام و عرض ادب استاد عزیز
دلیل موفقیت شما در ممتازبودنتون در دروس طلببگی چی یوده؟؟؟؟؟
اینکه سه جلد مقتل رو خط به خط جفظ بودید خیییلی عجییب و جالبه
آیا هوش زیاد شما باعث این همه علم و تخصص و نو رانی بودن شماست؟؟؟
لطفا دلایل موفقیت خودتون رو به ما بفرمایید؟

🔹من از بین کتاب های شما کتاب مممحمد ۱ و۲ رو نخونده بودم ولی نمی دونم چرا از قسمت اول این مممحمد ۲ که خوندم همش احساس می کردم داستان زندگی خودتون.
واقعا تو زندگیم به یقین رسیدم که واقعا خدا اگر دری رو به رومون می بنده عوضش جور دیگه برامون جبران می کنه واقعا خدا عادل و ای کاش ما انسان ها صبور باشیم و یقین داشته باشیم بعد هر سختی آسانی
و فکر کنم شما هم مستثنی نبودین و با همه سختی هایی که پشت سر گذاشتین ماشاالله ماشاالله ماشاالله یه اسپند دود کنید قلم ماندگار و نافذی دارید که ان شاالله پایدار باشه.
الحمدلله الحمدلله الحمدلله

🔹سلام آقای حدادپور با این قسمت از قصه خیلی دلم گرفت و حال محمد رو توی اون روزها درک کردم چون منم متاسقانه نمیتونم بعضی حروف رو درست تلفظ کنم و همیشه بخاطره این موضوع اعتماد بنفسم پایین بود با ایکه چندین بار موقعیت اینکه برای معلمی تدریس کنم ولی نرفتم چون نمیتونستم همه حروف رو درست بگم 😔
بگذریم ک توی این سالها چقد عذاب کشیدم😔

🔹سلام حاج آقا ممنون بخاطر داستان جدید
استخاره ای که به قرآن زدید خیلی جالب بود
حضرت موسی هم میگن لکنت داشته بخاطر همین برادرش هارون باهاش بوده
و دعا میکنه «وحلل عقده من لسانی»😍

🔹ولی انصافا بهتون نمیاد این سرگذشت
یادمه اوایل که کتاب‌هاتون اومد میگفتن یه طلبه ایه که از کله گنده های اطلاعته بهش پرونده اجازه ... میده داره مینویسه ...
کلی حرفای عجیب غریب ...
ولی استعداد .... نویسندگی رو شما از اول داشتین اما فکر کنم پرونده های امنیتی ... با همکاری همون محمد آقا که گفتید اطلاعاتی بوده .... انجام شده.
هدیه زیبا و معنادار شیخ حسین به پزشکیان!
فارغ از این‌که حضور پزشکیان در حسینیه هدایت ستودنی است، اما شیخ حسین مهم‌ترین داشته‌هایش را اهدا کرد.
یعنی نشانه سال‌ها توسل و ندبه‌ام دست توست.
حق هم همین است. داشته‌های انقلاب امروز دست پزشکیان است. این امانت هم ابزار قدرت است هم نیازمند صیانت.

#ارسالی_مخاطبین
#ارسالی_مخاطبین

سلام وقتتون بخیر🌺
امیدوارم خوب واقعی باشین.
شرمنده م مزاحمتون شدم🌺
اول اینکه ایام عزاداری آقا امام حسین (ع) رو بهتون تسلیت میگم. عزاداریهاتون قبول. التماس دعا🌺
حاج آقا راستش هرچی خودمو کنترل کردم گفتم یه ذره قصه جدیتر شه بعد بیام بنویسم نتونستم.
خیلی وقت بود کانالتون رو نتونسته بودم چک کنم به خاطر امتحاناتم کلی پیام دارم که برمیگردم میخونم، برا همینم نتونستم رمان قبلیتون و بخونم.
قضیه انتخابات اینا که پیش اومد، با کانال شما میرفتم جلو.
میخوندم پیاما رو، به خانواده میگفتم حاج آقا اینجوری گفتن.
میگفتن کی؟ بعد حالا من مینشستم توضیح میدادم و کانالتونو نشونشون میدادم.
الان اینجوریه که میگن ببین چه خبره به ما هم بگو.
خدا خیرتون بده🌺
قسمت اول رو نصف شب میخوندم، اون قسمتی که جناب محمد حرصی بودن از دست خواهرشون رو خوندم بعد چند وقت بین گریه خندیدم. خیلی خندیدم.
خواهرای جناب محمد رو دوس دارم. ازشون یه حس جالب میگیرم.
ملیحه خانوم خیلی با مزه ن.
بقیه خواهراشونم دوس دارم ولی یه حسی بهم میگه (شایدم خودتون گفتین🌺) ملیحه خانوم آبجی کوچیکه ن.
نجمه خانومم سوتی بامزه ای دادن.
تصورش جالب بود.
واقعا خواهر برادرن.
خدا حفظشون کنه🌺🌺
اون قسمت که مادر جناب محمد از حج برمیگردن با جناب محمد حرف میزنن رو خیلی دوس داشتم. خیلی قشنگ بود.
وای. عمه ی جناب محمد منو یاد عمه های خودم میندازن. خیلی عمه ن.
مخصوصا همون عمه شون که گوسفند رفته تو شکمشون.
من با این تیکه هم خیلی خندیدم.
قلم جالبی دارید🌺🌺🌺 تو کمتر نویسنده ای دیدم که تو سبکهای مختلف کتاب بنویسن و اونقدر جالب به تصویر بکشن فضا رو.
راستش اگه نمیدونستم شما نویسنده ی کتاب نه، و مممحمد ۲ هستید فک میکردم، نویسنده ی یه قسمتایی از نه، و مممحمد ۲، خانوم ن.
آخه از یه دیدی دیدید بعضی قسمتا رو، آدم تعجب میکنه.
منظورم گفتگوهای خانوماست🌺
نمیدونم چرا وقتی خانواده ی آقا محمد اینا رفتن خواستگاری اونقدر ذوق کردم.
ناخودآگاه یاد وقتایی افتادم که آقا پسرای فامیل میخواستن ازدواج کنن، بعد خب اکثرا خواهر ندارن. سر جلسه خواستگاری، معمولا جای خواهر آقا داماد بودم.
ماه دختر یا گل پسراشونم که به دنیا میومدن، مادرشون میگفتن فلانی عمه تونه.
الان خواهرِ برادری نیستم متأسفانه. ولی خب دیشب یهو حسِ خواهر بودن بهم دست داد.
مثل وقتایی که یه عروس خانوم آقا داماد میرن سر خونه زندگیشون ذوق کردم و دعای خوشبختی و عاقبت بخیری.
صفیه خانوم خیلی ماهن. همینطور خانواده شون.
وقتی از حجب و حیاشون حرف زدن مادرِ آقا محمد، خیلی قشنگ اومد به نظرم.
دوس داشتنا قدیمترا چقدررر پاک بوده واقعا. حواسشون به نگاهشون هم بوده.
حتی اینکه شیطنتشون یواشکی نگاه کردن عکس عروس خانوم بوده، خیلی پاک و قشنگه.
الان نوجوونامون، بعضیاشون، چه دختر، چه پسر، خیلی خیلی خیلی معذرت میخوام ازتون، گند زدن به هرچی عشق و دوس داشتنه.
الان، وقتی آقا داماد میرن خواستگاری عروس خانوم، هدف، آشنا شدنِ خانواده ها با همه. در حقیقت میخوان فامیلای آقا داماد و عروس خانوم، همو ببینن، همین.
خودشونم که میرن تو اتاق حرف بزنن، اینجوریه که: وای باورم نمیشه دارمت عشقم وای منم همینطور نفسم......
درسته با به اصطلاح ازدواج مدرن، یا هرچی که میگن بهش. دو طرف همو میشناسن.
ولی این عشقای آتیشیِ قبلِ ازدواج، تهش تبدیل میشه به ازت متنفرمِ بعدِ ازدواج.
میدونم، استثنا هم وجود داره قطعا، ولی کم ندیدم از این چیزا.
بعضیا رو این میمیرم برات ها و تا ابد کنارتم ها، خیلی حساب کردن.
ولی به قول یه عزیزی، همش همون شام در خدمت باشیم و تعارفهای ایرونیاست، که متأسفانه بعضیا به گفتنش عادت کردن.
یه دبیر دینی داشتم چند سال پیش، که دبیر قرآن مون هم بودن.
ایشون برای بچه های مدرسه، حکم مشاور و دبیر عربی و زبان و ریاضی رم داشتن.
فوق العاده صبور بودن و من جز یه بار، ازشون عصبانیتی ندیدم. که خب اون یه بارم حقم بود.
یه بار ازشون پرسیدم عزیز یعنی چی؟
گفتن در زبان عربی عزیز یعنی شکست ناپذیر.
وقتی به کسی میگیم عزیزم، یعنی تو قلبمون شکست ناپذیره و جاشو به کسی نمیدیم. و همه مونم دروغ میگیم.
راستش یکی از تلخترین حرفایی بود که شنیدم.
با فکر کردن به بعضی عشقای الان یاد این جمله شون میوفتم. و فک میکنم که الان جمله ی دوستت دارم هم، یه همچین اوضاعی داره و هستن کسایی که از یکی متنفرن ولی بنا به هر دلیلی، عاشقتم و دوستت دارم یه لحظه م از دهنشون نمیوفته.
قدیما اگه شیطنتی هم بود، تهِ تهش چهار تا sms با این گوشی کوچولوها بود. یا زنگ زدنای یواشکی.

ادامه پیام مخاطب👇
خداییش نماد بارز امنیت شغلی فقط قالیباف
شنبه یا رئیس جمهوره
یا رئیس مجلس 😂😂

‌#ارسالی_مخاطبین
#ارسالی_مخاطبین

◀️ آیا خواندن رمان و کتاب‌های داستانی فایده‌ای هم دارد؟

این سوالی‌ست که مارک منسن می‌پرسد و جوابش آن‌قدر تكان‌دهنده است که، ادعای وجود اروپای آزاد امروز به همین پاسخ مربوط هست.

منسن می‌گوید؛ وقتی جوان‌تر بودم فکر می‌کردم خواندن داستان، وقت تلف کردنه اما معلم دبیرستانم یک جمله‌ی درخشانی گفت، که اون موقع معنیش رو نمی‌فهمیدم.
معلم‌ام می‌گفت: «ما داستان‌ها را می‌خوانیم چون هیچ‌وقت فرصتْ به اندازه‌ی کافی نداریم تا مردم را بشناسیم!»
این جمله یک حقیقت پرمغز دارد.
منسن می‌گوید؛ ما آدم‌های زندگی‌مان را خودمان انتخاب می‌کنیم، یعنی دوست داریم با افرادی دوست بشویم که علایق، دیدگاه‌ها و تجارب مشترکی با ما دارند.
چرا؟ چون با تفاوت، در سلیقه و تفکر، میانه‌ی خوبی نداریم.
داستان‌ها دقیقاً این‌جا به دادمان می‌رسند.
داستان‌سرایی در هر شکلی، چه فیلم، چه کتاب، یا هم‌صحبتی با دیگران، محک خوبیه که آدم‌ها را وادار می‌کند تا فراتر از چارچوب تجربه‌های محدودشان فکر کنند و ببیند بقیه‌ی آدم‌ها با افکار و سلایق مختلف، چه نظراتی ممکنه داشته باشند و در این باب، مثال خوبی می‌زند.
مارک منسن می‌گوید؛ من خودم هرگز درد سیاه‌پوستان آمریکایی را نفهمیدم تا این‌که کتاب «مرد نامرئی» را خواندم و هیچ ذهنیتی نسبت به وقایع غیر احساسی جنگ نداشتم تا وقتی که کتاب «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» رو خواندم.
این یعنی تقویت همدلی، اما چرا مهم است؟
منسن پاسخ جالبی دارد...
او می‌گوید؛ تا قبل از قرن هجده، اروپا به طرز عجیبی وحشی بود. اما وقتی دستگاه چاپ اختراع شد و کتاب‌ها در دسترس مردم قرار گرفتند، این شرایط آرام آرام شروع به تغییر کرد.
چرا؟ چون مردم شروع به خواندن کردند، و مطالعهْ نیروی همدلی و دغدغه‌مندی را در آن‌ها بیدار کرد و...
حالا اروپایی‌ها فهمیده بودند چرا آزادی‌های فردی مهم است؟ چرا احترام به حقوق دیگری که شاید عقیده‌ای متفاوت با من داشته باشد در نهایت به نفع خودمان است؟ چطور باید دولت‌مردها را پاسخ‌گو کرد و...
در واقع اروپا با مطالعه کردن، خواندن و اندیشیدن، آزاد شد.
#ارسالی_مخاطبین

سلام
زیبایی کار اینست ما در راه خدا و برای خدا گام برداریم آن وقت همه چی برایمان حل میشود....
یادمه سال ۷۶که یک از حساس ترین دورهای انتخابات بود وملت ایران با انتخابشون یک اتفاق خاص را رقم زدند..وخاتمی آمد
بنده وبرخی از دوستانم در میان خودیهاهم مظلوم بودیم چرا چون..برای اولین بار داشتیم بصیرت افزایی میکردیم در میان خودیها ومردم عادی...اون زمان
ناطق نوری
خاتمی
و آقای ری شهری کاندید بودن
دوران بدی بود..بنده ودوستانم برای آقای ری شهری تبلیغ میکردیم
حتی برای بصیرت افزایی شما متحمل انگهای سیاسی می‌شدی..دقیق یادمه خیلی از مذهبی ها یا پاسدارها.یا طلبه‌ها به خاتمی و ناطق نوری رای دادن.
وشد آنچه که شد..
ولی خدا را شکر که امام عزیزم سید علی خامنه‌ای روحی فداک.همه مارا به سمت بلوغ سیاسی اجتماعی هدایت کرده..والان زمینه برای همه باز است..
تجربه به بنده ثابت کرده باید وظیفه را انجام دهیم
نتیجه با خداست وگاهی ممکن است یک ملت هزینه بدهند اما به بلوغ برسند ومنافقین چهره‌شان نمایان شود..
خداوند به توفیقات شما اضافه کند.
Ещё