☘️از هم پاشیدگی زناشویی
🔺نشریه مهاجر، شماره چهاردهم
🔻آنچه می خوانید بخش هایی از کتاب لذات فلسفه است که ویل دورانت نگاشته و به ترجمه زیبا و دلنشین عباس زریاب خویی درآمده است. جالب اینجاست که این کتاب در سال 1929 برای اولین بار منتشر شده و قدمت این نوشته ها که امروز برای ما تازگی دارد به قریب به یک قرن پیش باز می گردد. ویل دورانت به خوبی دریافته که چه چالش هایی ازدواج و زناشویی را در عصر صنعتی و مدرن تهدید می کند و از سال ها پیش وقوع پیامدهای آن را پیش بینی نموده و فریاد اعتراض سر داده و درخواست چاره جویی کرده است. او در فصلی از کتاب که به مسائل
#فلسفه_اخلاق پرداخته مفصلا راجع به مباحثی همچون عشق، زن امروزی، سقوط
#زناشویی،
#فرزندان و کودکان،
#روانشناسی زن و مرد و مسائل متنوع
#خانوداگی طرح بحث نموده است. متن زیر فقراتی از نوشته های اوست که به زیبایی زندگی زناشویی مدرن و
#فرجام آن را به تصویر کشیده است:
✅قسمت اول :
#ازدواج🔸چون روزگار ماشین است همه چیز باید تغییر کند. ایمنی اجتماعی افزایش یافته ولی ایمنی فردی کمتر شده است؛ زندگی جسمانی سالمتر از پیش شده ولی زندگی اقتصادی چنان در زحمت پیچ و خم گرفتار آمده که هر روز در معرض خطر است. جوانان که دلیرتر و از خود راضی تر از پیش شده اند از نظر مادی به طور بی سابقه ای بیچاره گشته اند و از نظر اقتصادی جاهل مانده اند چنانکه همین که عشق فرا می رسد به جهت تهی بودن کیسه جرئت جرئت ازدواج پیدا نمی کنند. سالها می گذرد و عشق که ضعیفتر شده است بر می گردد اما با طراوت و قدرت کمتر، در این هنگام کیسه را پر می یابد؛ آن ها با جشن ازدواج جشن مرگ عشق را هم می گیرند.
🔸دختر شهری که از انتظار زیاد خسته شده است و به طور بی مانندی رشید و رسیده شده، چیز شکننده خطرناکی می گردد. اضطراری ترسناک او را فرا گرفته است؛ هر کس می خواهد به هر وسیله ای که باشد، از مهمانی و هدایا و شامپانی و خودنماییهای چاپلوسانه جنسی به جز حلقه ازدواج، توجه او را جلب کند. آزادی رفتار او گاهی نتیجه آزادی اقتصادی اوست زیرا چون دیگر سربار مرد نیست ممکن است میل مرد را به ازدواج با خود که در فنون عشقبازی مانند او چیره دست است، سست کند. زنی که می تواند عایدات خوبی داشته باشد خواستار احتمالیش را دچار تردید می کند؛ حقوق ناچیز مرد می تواند هر دو را در سطح کنونی نگه دارد.
🔸سرانجام، زن مردی را پیدا می کند که دستش را برای ازدواج به سوی او دراز می کند، آن ها
#ازدواج می کنند اما نه در کلیسا زیرا عقل دنیایی دارند و اعتقادی به دین ندارد و قوانین اخلاقی که بیشتر بر پایه دین و مذهب است بر دل آن ها تسلطی ندارد. آن ها در یکی از تالارهای شهرداری ازدواج می کنند؛ دیگر مانند روزگار گذشته پیمان عهد و وفاداری و اخلاص در میان نیست بلکه نوعی قرارداد تجاری است که با سر رسیدن مدت، هر دو از قید آن آزاد می شوند. دیگر شکوه آداب و خطبه نکاح و جلال
#موسیقی و هیجان و لذت عمیقی که قول و عهد آن دو ر در خاطرشان تا ابد زنده نگه می دارد وجود ندارد؛ آن ها پس از تبسمی روی همدیگر را می بوسند و شادی کنان رهسپار خانه می گردند.
🔸اما خانه ای وجود ندارد؛ حیاطی که با آلاچیق
#آراسته از گیاهان خوشبو و درختان سایه دار باشد در انتظار آنان نیست؛
#باغچه ای که گل و سبزی آن چون کاشته دست خودشان است غذا را گواراتر و خوشبوتر می کند در میان نیست، آنها باید خود را با ترس و شرم در اتاقکهایی که به زندان می ماند پنهان کنند، اتاقهای تنگی که نمی تواند دیرگاهی آنها را در خود نگاه دارد و آنها هم حوصله ندارند که آن ها را با رنگ و سلیقه شخصی خود بیارایند؛ آن خانه های با روح و با معنی سال های پیش دیگر وجود ندارد؛ آنچه هست اشیای بی روح و صلب سخت سردی است و بیشتر شبیه پناهگاه است؛ خانه ای است در میان سر و صدا و سنگ و آهن، خالی از بهار پرگل و سبزی، از بهار فقط باران را دارد، قوس و قزح و برگهای رنگارنگ پاییز خود را به آنان نشان نمی دهد، آنچه هست سسی ملالت و خاطرات تیره است.
______________
✨ اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank🌐 mohaajer.ir