پژوهشگاهِ مهندسیِ محتوایِ مدیایِ مهدویت
#زهراست
Канал
@MediayeMahdaviat
Продвигать
224
подписчика
1,13 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
490
ссылок
ارتباط با سرایدارِ این کانال :
@ErmiaBakhtari1360
پژوهشگاهِ مهندسیِ محتوایِ مدیایِ مهدویت
پژوهشگاهِ مهندسیِ محتوایِ مدیایِ مهدویت
Forwarded from
پژوهشگاهِ مهندسیِ محتوایِ مدیایِ مهدویت
(
ارمیا باختری
)
.
قبلهٔ آخر الزمانیها
ولادت امام حسین علیه السلام
شاعر : استاد حاج احمد بابایی
وسط کشف کودکانهٔ من
موج زنجیرها تلاطم کرد
خیمه آتش گرفت ، عصر دهم
کفش من راه خانه را گم کرد
پابرهنه به خانه برگشتم
خواهرم پاک کرد اشکم را
داد قولی که کفش نو بخریم
خواهرم گفت : او کریم است و
زیر دِین کسی نمانده کریم
کربلا میروی بهزودیها
شب میلاد ، کربلا بودیم
یک خیابان ستاره باران بود
خواهرم ، چون کبوتران حرم
سرِ خوان کریم ، مهمان بود
کربلا را ندید خواهر من
یک خیابان ، مسیر خوشبختی
بزم دیدار نوکر و ارباب
یک خیابان ، تلاقی دو حرم
یک طرف مهر ، یک طرف مهتاب
هر طرف رو کنی خدا پیداست
یک طرف مهر بود و نهر فرات
یک طرف ماه بود با مشکش
دست بر سینه ، زائری آرام
عکس سلفی گرفت با اشکش
شب میلاد و گریه !؟ عاشق بود !
به سپید و سیاه ، خرده مگیر
اهل اشک از قبیلهٔ ابرند
خادمان تو هر چقدر صبور
زائران ، همچو رعد بیصبرند
زائران ، بیبهانه میگریند
این عجب نیست ، زائران حسین
با دل شاد ، گریه میکردند
پدر و جدّ و مادرش ، چون ما
شب میلاد ، گریه میکردند
گریهدار است «نام» او حتی !
چمدانم پر از شکایت بود
گِلهها داشتم ، ولی حالا
همهٔ شعرهام یادم رفت !
آه … ای یار خوش قد و بالا
شاعرت را به قتلگاه بکش
پیرمرد از عشایر کوفه
دید در کنج میکده مستم
«اِشربِ الماء ! ها هَلابیکُم»
داد لیوان آب در دستم
یاد طفل رباب افتادم
بین دو رود ، زندگی جاریست
در تلاقی ماه با خورشید
نوعروسی عفیف ، لب وا کرد
«بله» تا گفت ، عطر سیب وزید
کِل کشیدند ایل امّوهب
در دفاع از حرم ، به میدان رفت
گفت : امروز جای ماندن نیست
عاقد ، انگار روضهخوان شده بود
رفت داماد و نوعروس گریست !
باغ گل گشت خیمهٔ قاسم ...
ارمنی بود و دومین سفرش
گنبد ماه را نشان میداد
دم بابالحسن هیاهو بود
او که قنداقه را تکان میداد
همسرش چند سال نازا بود
عشق را با فُلوس میسنجد !
عقل ، سرگرم فقر و صرّافیست
جای سوغات ، وقت برگشتن
یک بغل از ضریح او کافیست
هرگز از کربلا کفن نخرید !
این خیابان که قلب تاریخ است
قبلهٔ آخرالزمانیهاست
یکی از پشت سر ، صدایم کرد
لهجهاش مثل آسمانیهاست
#حججی
بود با همان لبخند
زُل زد و شربتی تعارف کرد
در گلو ردّ بغض شیرینی
ناگهان ساعت حرم میخواند
غزلی با صدای
#آوینی
«تو مپندار کربلا شهریست ...!»
بس که مشتاق مَصرعت بودم
مِصرعی هیئتی ، به شعر وزید
«همهجا کربلاست» تا محشر
کوریِ چشم ابنسعد و یزید
خبری از سنان و خولی نیست
یک خیابان که خلق میبینند
شهدا را کنار پیر خمین
پرچم سرخ میزند فریاد
رحمهالله واسعهست حسین
«کوثری» باز روضه میخوانَد
کربلا خاک نیست ، ای مردم !
بلکه جغرافیایِ تاریخ است
گودیِ قتلگاه ، در باطن
روضهٔ یثرب و در و میخ است
فاطمه روی خاک افتاده ...!
زائران تو بعد عصر دهم
همه در قتلگاه افتادند
نسل در نسل ، سمت کرب و بلا
پابرهنه به راه افتادند
راستی ...! از رقیّهات چه خبر ...!؟
چشم تا کار میکند ، اینجا
روضهٔ فاش ، بر زمین مانده
دلم از روضه برنمیگردد
همچو پایی که روی مین مانده
باز شد راه کربلا با
#خون
...!
یادم آمد که دور او پُر بود
از هیاهوی قوم تکمیلی !
چقدَر روضه غیر تکراریست !
باز هم یک گریز تصویری :
ازدحام است دور شش گوشه ...!
سینهاش پارهپاره ، چون کندوست
شوکران را عسل گرفته حسین
گفتم اصغر کجاست ؟ رندی گفت :
کودکش را بغل گرفته حسین
از سرِ اصغرش سؤال مکن ...!
شب میلاد ، کربلا غوغاست
هر که در کربلاست ، خوشبخت است
کودکان ، پابرهنه ، دور حرم
میدوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند
#کربلا
زینبیّهٔ
#زهراست
...!
چشمهایم به خیمهگاه افتاد
رفت از کربلا به
#کوفه
، دلم
کاروان ، دست بسته راه افتاد
«دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابْنِزیادْ»
شب میلاد یا که عصر دهم
صبح صادق ، غروب گودال است
شعر من «تلّ زینبیّه» شده
دل من بس که رو به گودال است
دست و پا میزنی هنوز ، حسین ...!؟
در قنوتش سکوت کرده اگر
غزلی سربریده میخوانَد
جای اذن دخول ، شاعر تو
ایستاده ، قصیده میخواند ...!
شاعرت را ببخش ... دیوانهست ...!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعای_فرج_دارم
#و_عجل_اللـه_فی_فرج_مولانا_الحجة_ان_شاءاللـه
.
پژوهشگاهِ مهندسیِ محتوایِ مدیایِ مهدویت
.
قبلهٔ آخر الزمانیها
ولادت امام حسین علیه السلام
شاعر : استاد حاج احمد بابایی
وسط کشف کودکانهٔ من
موج زنجیرها تلاطم کرد
خیمه آتش گرفت ، عصر دهم
کفش من راه خانه را گم کرد
پابرهنه به خانه برگشتم
خواهرم پاک کرد اشکم را
داد قولی که کفش نو بخریم
خواهرم گفت : او کریم است و
زیر دِین کسی نمانده کریم
کربلا میروی بهزودیها
شب میلاد ، کربلا بودیم
یک خیابان ستاره باران بود
خواهرم ، چون کبوتران حرم
سرِ خوان کریم ، مهمان بود
کربلا را ندید خواهر من
یک خیابان ، مسیر خوشبختی
بزم دیدار نوکر و ارباب
یک خیابان ، تلاقی دو حرم
یک طرف مهر ، یک طرف مهتاب
هر طرف رو کنی خدا پیداست
یک طرف مهر بود و نهر فرات
یک طرف ماه بود با مشکش
دست بر سینه ، زائری آرام
عکس سلفی گرفت با اشکش
شب میلاد و گریه !؟ عاشق بود !
به سپید و سیاه ، خرده مگیر
اهل اشک از قبیلهٔ ابرند
خادمان تو هر چقدر صبور
زائران ، همچو رعد بیصبرند
زائران ، بیبهانه میگریند
این عجب نیست ، زائران حسین
با دل شاد ، گریه میکردند
پدر و جدّ و مادرش ، چون ما
شب میلاد ، گریه میکردند
گریهدار است «نام» او حتی !
چمدانم پر از شکایت بود
گِلهها داشتم ، ولی حالا
همهٔ شعرهام یادم رفت !
آه … ای یار خوش قد و بالا
شاعرت را به قتلگاه بکش
پیرمرد از عشایر کوفه
دید در کنج میکده مستم
«اِشربِ الماء ! ها هَلابیکُم»
داد لیوان آب در دستم
یاد طفل رباب افتادم
بین دو رود ، زندگی جاریست
در تلاقی ماه با خورشید
نوعروسی عفیف ، لب وا کرد
«بله» تا گفت ، عطر سیب وزید
کِل کشیدند ایل امّوهب
در دفاع از حرم ، به میدان رفت
گفت : امروز جای ماندن نیست
عاقد ، انگار روضهخوان شده بود
رفت داماد و نوعروس گریست !
باغ گل گشت خیمهٔ قاسم ...
ارمنی بود و دومین سفرش
گنبد ماه را نشان میداد
دم بابالحسن هیاهو بود
او که قنداقه را تکان میداد
همسرش چند سال نازا بود
عشق را با فُلوس میسنجد !
عقل ، سرگرم فقر و صرّافیست
جای سوغات ، وقت برگشتن
یک بغل از ضریح او کافیست
هرگز از کربلا کفن نخرید !
این خیابان که قلب تاریخ است
قبلهٔ آخرالزمانیهاست
یکی از پشت سر ، صدایم کرد
لهجهاش مثل آسمانیهاست
#حججی
بود با همان لبخند
زُل زد و شربتی تعارف کرد
در گلو ردّ بغض شیرینی
ناگهان ساعت حرم میخواند
غزلی با صدای
#آوینی
«تو مپندار کربلا شهریست ...!»
بس که مشتاق مَصرعت بودم
مِصرعی هیئتی ، به شعر وزید
«همهجا کربلاست» تا محشر
کوریِ چشم ابنسعد و یزید
خبری از سنان و خولی نیست
یک خیابان که خلق میبینند
شهدا را کنار پیر خمین
پرچم سرخ میزند فریاد
رحمهالله واسعهست حسین
«کوثری» باز روضه میخوانَد
کربلا خاک نیست ، ای مردم !
بلکه جغرافیایِ تاریخ است
گودیِ قتلگاه ، در باطن
روضهٔ یثرب و در و میخ است
فاطمه روی خاک افتاده ...!
زائران تو بعد عصر دهم
همه در قتلگاه افتادند
نسل در نسل ، سمت کرب و بلا
پابرهنه به راه افتادند
راستی ...! از رقیّهات چه خبر ...!؟
چشم تا کار میکند ، اینجا
روضهٔ فاش ، بر زمین مانده
دلم از روضه برنمیگردد
همچو پایی که روی مین مانده
باز شد راه کربلا با
#خون
...!
یادم آمد که دور او پُر بود
از هیاهوی قوم تکمیلی !
چقدَر روضه غیر تکراریست !
باز هم یک گریز تصویری :
ازدحام است دور شش گوشه ...!
سینهاش پارهپاره ، چون کندوست
شوکران را عسل گرفته حسین
گفتم اصغر کجاست ؟ رندی گفت :
کودکش را بغل گرفته حسین
از سرِ اصغرش سؤال مکن ...!
شب میلاد ، کربلا غوغاست
هر که در کربلاست ، خوشبخت است
کودکان ، پابرهنه ، دور حرم
میدوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند
#کربلا
زینبیّهٔ
#زهراست
...!
چشمهایم به خیمهگاه افتاد
رفت از کربلا به
#کوفه
، دلم
کاروان ، دست بسته راه افتاد
«دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابْنِزیادْ»
شب میلاد یا که عصر دهم
صبح صادق ، غروب گودال است
شعر من «تلّ زینبیّه» شده
دل من بس که رو به گودال است
دست و پا میزنی هنوز ، حسین ...!؟
در قنوتش سکوت کرده اگر
غزلی سربریده میخوانَد
جای اذن دخول ، شاعر تو
ایستاده ، قصیده میخواند ...!
شاعرت را ببخش ... دیوانهست ...!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعای_فرج_دارم
#و_عجل_اللـه_فی_فرج_مولانا_الحجة_ان_شاءاللـه
.