⚘ ڪاݩاݪ ٺلگرامی~ ♡مݩــــطقہ ݕـݪـده♡~⚘

#داســـــتان
Канал
Логотип телеграм канала ⚘ ڪاݩاݪ ٺلگرامی~ ♡مݩــــطقہ ݕـݪـده♡~⚘
@MantaghehBaladehПродвигать
112
подписчиков
8,27 тыс.
фото
1,21 тыс.
видео
670
ссылок
۞﷽۞ ⛰#مازندران‌‌بلده🗻 ✳️تــرامـن‌چـشـم‌درراھــم‌....✳️ ✔️پیشنہادوانتقادخودرابامادرمیان‌بـگذارید👇👇 مـدیر: @selfimandegara ادمیـن: @sogool8 لينڪ‌صفحہ‌اينستاگرام‌منطقہ‌#بلده 👇👇👇 http://www.instagram.com/mantaghehbaladeh/
‍ ‍ 🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹
#داســـــتان

ڪوه بلندے بود ڪه لانه عقابی با چهار تخم، بر بلنداے آن قرار داشت. یڪ روز زلزله اے ڪوه را به لرزه در آورد و باعث شد ڪه یڪی از تخم ها از دامنه ڪوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه اے رسید ڪه پر از مرغ و خروس بود.🐔🐔
مرغ و خروس ها می دانستند ڪه ‌باید از این تخم مراقبت ڪنند و بالاخره هم مرغ پیرے داوطلب شد تا روے آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یڪ روز تخم شڪست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
🔹جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نڪشید ڪه جوجه عقاب باور ڪرد ڪه چیزی جز یڪ جوجه خروس نیست.🐤🐤🐤
🔹او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزے از درون او فریاد می زد ڪه تو بیش از این هستی تو یڪ عقابی ، به پرواز بیاندیش!.😫💔
🔹تا این ڪه یڪ روز ڪه داشت در مزرعه بازے می ڪرد متوجه چند عقاب شد ڪه در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می ڪردند.

🔹عقاب آهی ڪشید و گفت: اے ڪاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز ڪنم. مرغ و خروس ها شروع ڪردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یڪ خروس هرگز نمی تواند بپرد. اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش ڪه در آسمان پرواز می ڪردند خیره شده بود و در آرزوے پرواز به سر می برد. اما هر موقع ڪه عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند: ڪه رویاے تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم ڪم ڪم باور ڪرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فڪر نڪرد و مانند یڪ خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

💥 #نتیجه : تو همانی ڪه می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدے ڪه تو یڪ عقابی، به دنبال رویا هایت برو و به یاوه هاے مرغ و خروسهاے اطرافت فڪر نڪن.😉👍

💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
♡••࿐
🎙| @mantaghehbaladeh
•┈┈••✾❀🕊🌼🕊❀✾••┈┈•
🔶🔹🔶🔹🔶
💠#داســـــتان

💥ﻣﺮﺩے ﺩﺭ ڪﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ڪﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ڪه به تنهایی ﺑﺮﺍے ﺳﺮڪﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭفته بود دربِ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ او ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ سردخانه گیر افتاد آخرِ وقتِ ڪارے بود. ﺑﺎ ﺍﯾن ڪه ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ و ﺩﺍﺩ ڪﺮﺩ

🔹ﺗﺎ ﺑﻠڪﻪ ڪَﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ڪﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ

🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ڪﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ڪﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭب ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ڪﺮﺩﻩ ﻭ ﻣَﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ

🔹ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ڪﻪ:ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ڪﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯدید؟

💥ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ…

ﻣﻦ ۳۵ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ڪﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ڪﺎﺭ ﻣﯽڪﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ڪﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ڪﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ

🔹ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾڪﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ڪﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ڪﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽڪﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽڪﻨﯽ و ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮے ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ڪﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭے ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ‌ڪﻨﻨﺪ ڪﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ

💠ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎے ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ڪﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ڪﺮﺩﻥ تو ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ براے همین ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍے ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ڪﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮے ﺑﺰﻧﻢ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾن ڪه ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ڪﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ

💥#نـڪته : ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ را ببینیم، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾن ڪه ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ڪﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻌﯽ ڪﻨﯿﻢ تأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩے ڪﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ می ﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.💥

Ⓜ️ @mantaghehbaladeh
•┈••✾🌸🔹🔹🌸✾••┈•