نمی دانم اما شاید تو را جایی دور کنار تمام رویاهای تمام شده ام جا گذاشته بودم که حالا در چشمانت دنبال آرزوهایم می گشتم و در سکوتت دنبال آرامشم نمی دانم اما انگار نزدیک خواهم شد به تو شاید حالا نه شاید اصلا اینجا نه اما ایمان دارم خدا یکی از هفت آسمانش را به نام دستان تو کرده و شش دنگش را به نام من ...!!
این قصه جاریست تا تو هستی و من برایِ هربار دیدنت هزار بار نقشه میکشم... هزار بار زیرِ لب با خود جملاتی می چینم که آخرش ختم خواهد شد ... به لال شدن پیشِ چشمانت...!
این قصه جاریست تا تو هستی و من برایِ هربار دیدنت هزار بار نقشه میکشم... هزار بار زیرِ لب با خود جملاتی می چینم که آخرش ختم خواهد شد ... به لال شدن پیشِ چشمانت...!
این قصه جاریست تا تو هستی و من برایِ هربار دیدنت هزار بار نقشه میکشم... هزار بار زیرِ لب با خود جملاتی می چینم که آخرش ختم خواهد شد ... به لال شدن پیشِ چشمانت...!
بگذار بگویند مغرور است بگذار بگویند چشم به نگاهِ هیچکس نمی دوزد ! اصلا بگذار هرکه هرچه می خواهد بگوید تو که بیایی خواهند دید آن مغرور تنها ناز و نیازش را خرجِ هر غریبه ای نمی کرده بگذار ببینند عاشقی می کند می خندد در آغوش می گیرد چشم می دوزد اما تنها به نگاهِ تو بگذار هرکه هرچه می خواهد بگوید تو که بیایی دنیا آن رویِ مرا خواهد دید آن رویِ پنهانم را آن رویِ عاشقم را...
بگذار بگویند مغرور است بگذار بگویند چشم به نگاهِ هیچکس نمی دوزد ! اصلا بگذار هرکه هرچه می خواهد بگوید تو که بیایی خواهند دید آن مغرور تنها ناز و نیازش را خرجِ هر غریبه ای نمی کرده بگذار ببینند عاشقی می کند می خندد در آغوش می گیرد چشم می دوزد اما تنها به نگاهِ تو بگذار هرکه هرچه می خواهد بگوید تو که بیایی دنیا آن رویِ مرا خواهد دید آن رویِ پنهانم را آن رویِ عاشقم را...