این شب ها با تووووو دلتنگی ها را دور می ریزم ماه را به بزم دیدگانم می خوانم و با رقص ستاره نگاهت بر آسمان تاریک و تیره دلتنگی نقره می پاشم با تووووو خوشبختی همین حوالیست حتی اگر شب سایه تنهاییش را بر قامت احساسم بپوشاند
وشب ها بیش از پیش دلتنگت می شوم انقدر دلتنگ که پای برهنه به زیر سقف اسمان ابی می روم و نشانت را از ماه و ستارگان می گیرم کاش می دانستم در کدامین نقطه از گیتی مشغول تابیدنی کاش می توانستم حضورت را عاشقانه لمس نمایم تمام دقایقم را عطر حضورت اشغال نموده و توووو مالک تمامیت ارضی احساس منی یادت باشد هیچ شانه ای جز نگاه تابناک تووو برایم مرهم دلتنگی نیست با من بمااااااااان
توووو باش من قول می دهم عصر جمعه با آن همه اندوه برایم بدل شود به عاشقانه ای ناب توووو باش من قول می دهم خالی شوم از سایه از سیاهی از دلتنگی لبریز شوم از آفتاب توووو فقط باش بر من بتاب
ناز نگاهت را سنجاق کن به آسمان چشمانم تا ظهری به رنگ آفتاب درون طالعم متولد گردد روشنای نور تمام مساحت علاقه ام را در بر گیرد چشمانم از شوق بدرخشد و شکوفه عشق درون قلبم جوانه بزند...!!
شهریور دارد ذره ذره پیش می رود و من دارم ذره ذره عاشقت می شوم چرا دروغ هنوز هر بار که دلم تنگ می شود به سراغ خاطراتت می ایم عکس هایت را ورق می زنم و عطرت را از لابه لای بوسه هایی که برایم فرستاده ای استشمام می دارم هنوز هر بار که دلم می گیرد بی هوا می گویم دوستت دارم خیالت راحت همیشه با منی در من جا مانده ای تو را نمی دانم اما من محال است دست از دوست داشتنت بردارم من محال است دوست داشتنت را به بوته فراموشی بسپارم من محال است فراموشت نمایم و برای همیشه در هوای حضورت بی قرارم
چشمان تو زیباست چشمان زیبایت چونان ماه است با بودنت لبریز عشقم من عشقت مرا هر لحظه همراه است شب های من از نور چشمانت هر لحظه اش زیبا و نورانی است مهرت درون سینه ام جانا گویی که محبوس است و زندانی است وقتی تو را می بینمت مستم حال دلم همراه تو زیباست من بودنت را سخت خواهانم عشقت درون سینه ام برپاست