#آن_خاطرهها پلکی نتکاندی و نگاهی نپراندی
خوابی به رگ خستگی من ندواندی
هی آمدم و در زدم و در نگشودی
هی پنجه کشیدم به در اما تو نبودی
آن خاطره
ها خاطره
ها خاطره
ها آه !
آن پنجره
ها پنجره
ها پنجره
ها آه !
حالا چه کسی جای تو را پُر کند ای دوست
چشم چه کسی رو به منِ
#لر کند ای دوست
یک شهر ِغریب و من و یک آهِ نفسگیر
تهرانِ بزرگ و منِ گمگشتهی دلگیر
قلبم که کم آورد تو هم هی که شکستیش
دیوانه که شد رفتی و بیسلسله بستیش
فارغ شدی از درس ولی من چه که حالا
ترم دَهُمم گیج و غریب و تک و تنها
دانشکده و درس و اساتید بماند
رؤیا و غزل، خنده و امید بماند
حالا چه کسی جای تو را پُر کند ای دوست
چشم چه کسی رو به منِ
#لر کند ای دوست
***
میدان ونک ! ... آه ! سرم روی تنم نیست
آن خاطره
ها ... وای ! چرا نسترنم نیست
قلبم، نفسم، وای سرم وای سرم وای !
آهسته بچرخ آی زمین آی زمین آی !
***
حالا چیام و کی؟ کیام و اهل کجایم؟
یک عاشق بیجنبهی در شهر رهایم
یک عاشق بیجنبهی دیوانهی تنهام
یک تشتِ تهی مانده که افتادهام از بام
حالا چه کسی جای تو را پُر کند ای دوست
چشم چه کسی رو به منِ
#لر کند ای دوست
آن خاطره
ها خاطره
ها خاطره
ها آه !
آن پنجره
ها پنجره
ها پنجره
ها آه !
#سالم_پوراحمد#کانال_رسمی_لرتباران_تهرانشین👇👇 https://telegram.me/joinchat/BwuNyTvBPjeDjhd1KmHhwQ