📖 #داستان_کوتاه شیخ داشت در مورد حلال
و حرام صحبت میکرد که چنین گفت: روزی سه تا دز د به خونه یک تاجر دینداری زدند
و کلی پول
و سکه رو روی خر صاحبخونه گذاشتن
و زدن بیرون!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه
و همین کارو هم کردن!
بعدش آب
و غذایی خوردن
و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید
و رفیق دومیش رو هم کشت!
شب که شد دزد باقی مانده دلدرد شدیدی گرفت
و بر اثر سمی که شریک قبلیش تو غذاش ریخته بود مُرد
و الاغ هم که تنها بود، راه صاحبخونه رو گرفت
و بهمراه مال به خونه تاجر دیندار برگشت...
همه در مسجد صلوات فرستادن که یهو معتاده پرید گفت: حاج آقا! دزدا که سه تاشون مردن؛ پس جریان رو کی واستون تعریف کرد؟ خره؟!
میگن حاج آقا از اون روز تا حالا به دامداری مشغوله
و با هیچکی حرف نمیزنه...!
#طنز_و_تامل ┏━━━
📚 @LibraryInternational 📖 ┗━━━━━━━