▪️پدرم
کارگر معدن بود. دیروز بر اثر تصاعد گاز متان و ریزش
معدن جانش را از دست داد. او در حالی جانش را از دست داد که حکومت هیچگونه وسایل ایمنی در
معدن برای آنها تدارک ندیده بود.
پدرم در نوارمرزی کوردستان کولبر بود. دیروز در حین برگشتن از مرز در حالی که تنها یک يخچال کول کرده بود با گلوله حافظان تمامیتارضی جانش را از دست داد. دوستانش میگفتند او در آخرین دقايق زندگیش نگران آینده من، مادر و دیگر خواهرانم بوده است، چون او تنها منبع درآمد خانواده ما بود.
پدرم و برادرم در مرزهای بلوچستان سوختبر بودند. دیروز تن نَحیف آنها میان شعلههای آتش در مرز کلهگان سراوان سوخت. نیروهای سپاه آنها را مورد هدف تیراندازی مستقیم قرار داده بودند. تنها سرمایه ما آن چند گالن گازوئیلی بود که پدر و برادرم میان شعلههایش سوختند.
مادرم سالها پرستار بود. دیشب هنگامی که شیفت بود بر اثر فشار و استرس ناشی از کار، در بیمارستان محل کارش سکته کرد و مُرد. او به همراه سایر همکارانش ماهها بود که هر هفته برای بهبود شرایطشان اعتصاب میکردند.
مادرم معلم بازنشستە بود. او سالها معلم بود و به کودکان الفبای زندگی آموزش داده بود. دیروز هنگامی که آخرین امیدش را برای تهیە جهیزیه من از دست دادە بود، دق کرد و مٌرد. او در این همە مدت کە کار کردە بود، هیچ پساندازی نداشت و هیچ بانکی هم بە وا وام نمیداد.
برادرم
کارگر ساختمانی بود. دیروز در حین کار از ساختمان یازده طبقه سقوط کرد و جانش را از دست داد. او سالها بود که کارگری میکرد، اما هیچگونه بیمه درمانی، بیمه بیکاری و بیمه عمر نداشت. تنها سرمایه او دویست هزار تومان بود که در جیب خونیِ لباس کارش بود. نمیدانم با این وضعیت بد اقتصادی، آینده همسر و فرزندانش چه خواهد شد.
#کارگر #معلم #طبقه_کارگر #پرستار
#تشکلیابی #اتحاد_طبقاتی #کارگر_معدن