#روژآواتجربهی
روژآوا برای من روایت گوزنی است مظلوم و نجیب، جسور و دلاور؛ تنها. گوزنی که به قفس گرگان و کفتاران و پلنگان درنده پرتاب شده است. تنها، در میان دشمنان از همه سو. از اسد و اردوغان و داعش گرفته تا روسیه و ایران و عربستان و آمریکا و اروپا. گوزنی که که در دفاع قهرمانانه از خود در برابر تهاجم بلاواسطه ترین دشمن امروزش، شاخها را زوبین و نیزه کرده است. گوزنی زخمین و خونین که بسا تنها از آنرو هنوز زنده است که دشمنانش هنوز سرگرم دریدن یکدیگرند و هنوز اشتهای بلعیدن گوزنی را ندارند که در لابلای راهها و کوچهها و روزنههای جبهههای بسیار، هراسان و سرفرار، در سوگ و فریاد کشتگان هر روزش و در و خنده و سرود رزمندگان رقصان و پایکوبش، در تکاپوی زندگی است.
تجربه.ی
روژآوا برای من، افسانهی تحقق رویای ناممکن ما بر باریکهای از خاک جهان است که تصاویر شور و رنجش هر رور چون پتک بر فرق منِ واماندهی درمانده کوبیده میشود؛
روژآوا امروز، "آبروی جهان است."
من همیشه وحشت روزی را دارم که این درندگان، یا به "پیروزی" یا به سازشی نهایی برسند. هیچیک از آنها در گوزن، چیزی جز طعمه نمیبیند.
راستش دلم نمیخواهد دربارهی
روژآوا بنویسم. نه از آنرو که تو یا دیگری نخواندش، بلکه بیشتر ار آنرو که صدای بلندبلند فکر کردن خود را نشنوم و از لرزش دستانم شرمگینتر نشوم.
این ارزنی که من امروز در رویای گلهی گوزنهای آزاد بر دوش میکشم چه ناچیز است در برابر کوهی که این گوزنِ تنها بر شانه دارد.
(از نامهی یک دوست. 14 مردادماه 1395)
#کولبر_نیوز @kolbarnews