#دریافتیبرایِ او مینویسم، امّا کیست او که رَنجِ دیرینه و سَهمِ اَندکاَش در صَفحاتِ تاریخ، از جانانِ مُصیبتزَده تا کومههایِ فَقر است؟ برایِ که مینویسم، آیا برایِ یک ناسورِ صدا ولی هوشیار با امواجِ رَهایی... یا برایِ هِقْهِقِ این کودک با پاهایِ برهنه در مَعبَرِ باد مینویسم! شاید از آسیابی خُفته در امتدادِ گندم و رؤیا، باید پُرسید؛ هَمان که عَطشِ مُرداب و سَردِ اجاق، هویّت یا تَقدیراَش نیست؛ به راستی، برایِ کدامینْ حادثه مینویسم که تَن وارهاَش دراین جُغرافیا، به الیافِ آزادی و ابیاتِ صُلح میماند؛ برایِ که مینویسم؟ هان... چه میگویی، لحظهای به تَمثیلِ گیاهی در عَطشِ تَلخون و گُنگِ کویر، آرام و صَبور باش؛ به یاد آوردم! بیشَک برایِ خَلقی آمیخته با عُصیان و عاطفه... برایِ یک زَخمِ مُشترک و دَردِ واحد مینویسم که ناگُزیر یا عاقبت، خَطابهیِ آدَمی را میانِ عدالت و عشق، مَعنا خواهد کرد؛ آری، برایِ کالبُدی آکنده از هزارانْ رَفیق و صَدها شَهیداَش مینویسم؛ برایِ او که، بَلوچستان نام دارد..
#بلوچستان #یادداشتهای_فراموش_شده#امید_آدینه