◦•●◉✿ دانستنے هاے خانمانہ ✿◉●•◦

#پندانه
Канал
Логотип телеграм канала ◦•●◉✿ دانستنے هاے خانمانہ ✿◉●•◦
@KhanoOomanehaПродвигать
8,03 тыс.
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,17 тыс.
видео
3,17 тыс.
ссылок
. 👇💕 تعـــرفه تبليغـات کانال خانمانه 💕👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEFFwfPebSyFUKevBg .


#پندانه

📌سه چیز را به آسانی از دست نده؛
👈🏻"جوانی"، "وقت"، "دوست"

📌سه فرد را همیشه احترام داشته باش؛
👈🏻"مادر"، "پدر"، "استاد"

📌از سه چیز همیشه به نفع خودت استفاده کن؛
👈🏻"عقل"، "صبر"، "همت"

📌سه چیز را بیشتر از همیشه بشناس؛
👈🏻"خود"، "خداوند"، "حق دیگران"

📌سه چیز را همیشه با احتیاط بردار؛
👈🏻"قلم"، "قسم"، "قدم"

📌سه چیز را همیشه به یاد داشته باش؛
👈🏻"مرگ"، "احسان"، "قرض"

📌لذت سه چیز را از دست نده؛
👈🏻"مال"، "اولاد"، "آزادی"
┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•

🔆#پندانه

تفاوت در نگاه انسان‌ها

🔹انسان‌های صادق
به صداقت حرف هیچ‌کس شک نمی‌کنند و حرفِ همه را باور دارند!

🔸انسان‌های دروغگو
تقریبا حرف هیچ‌کس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ می‌گویند.

🔹انسان‌های امیدوار
همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند.

🔸انسان‌های ناامید
همیشه آیه یاس می‌خوانند.

🔹انسان‌های حسود
همیشه فکر می‌کنند که همه به آن‌ها حسادت می‌کنند.

🔸انسان‌های حیله‌گر
معتقدند که همه مشغول توطئه هستند.

🔹انسان‌های شریف
همه را شرافتمند می‌دانند.

🔸انسان‌های بزرگوار
بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است.

🔰 ذات خودت هر جور باشد با همان چشم بقیه را می‌بینی، پس به جای انتقاد، اول ذاتت را درست کن.
🌱#اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱
🔆 #پندانه

ارزش خودت را بدان

🔹مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت:
این ساعت را مادربزرگت به من هدیه داده است، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش می‌گذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار می‌خرند.

🔸دختر به جواهرفروشی رفت. وقتی برگشت به مادرش گفت:
۱۵۰ هزار تومان قیمت دادند.

🔹مادرش گفت:
به بازار کهنه‌فروشان برو.

🔸دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:
۱۰ هزار تومان قیمت دادند و گفتند بسیار پوسیده شده است.

🔹مادر از دخترش خواست به موزه برود و ساعت را نشان دهد.

🔸دختر به موزه رفت و برگشت و به مادرش گفت:
مسئول موزه گفت که ۵۰۰ میلیون تومان این ساعت را می‌خرد و گفت موزه من این نوع ساعت را کم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه می‌گذارد.

🔹مادر گفت:
می‌خواستم این را بدانی که جاهای مناسب ارزش تو را می‌دانند. هرگز خود را در جاهای نامناسبت جست‌وجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی، خشمگین نشو. کسانی که برایت ارزش قائل می‌شوند، از تو قدردانی می‌کنند. در جاهایی که کسی ارزشت را نمی‌داند حضور نداشته باش؛ ارزش خودت را بدان!

▫️گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
▫️صبر کن پیدا شود گوهرشناس قابلی


#پندانه

حرف‌هایت را از صافی رد کن

شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت:
گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت…

🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟

🔹آن شخص گفت:
کدام سه صافی؟

🔸همسایه گفت:
اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟

🔹شخص گفت:
نه، من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

🔸همسایه سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، باعث خوشحالی‌ام می‌شود.

🔹گفت:
دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.

🔸همسایه گفت:
بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟

🔹شخص گفت:
نه، به هیچ وجه!

🔸همسایه گفت:
پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.


#پندانه

حرف‌هایت را از صافی رد کن

شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت:
گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت…

🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟

🔹آن شخص گفت:
کدام سه صافی؟

🔸همسایه گفت:
اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟

🔹شخص گفت:
نه، من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

🔸همسایه سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، باعث خوشحالی‌ام می‌شود.

🔹گفت:
دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.

🔸همسایه گفت:
بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟

🔹شخص گفت:
نه، به هیچ وجه!

🔸همسایه گفت:
پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•

🔆 #پندانه

به عواقب تصمیم‌هایت فکر کن

🔻پیرمردی نارنجی‌پوش در حالیکه کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت:
خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. یک ماشین بهش زد و فرار کرد.

🔹بلافاصله پرستار گفت:
این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

🔸پیرمرد گفت:
اما من پولی ندارم. پدر و مادر این بچه رو هم نمی‌شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم.

🔹پرستار گفت:
با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

🔹پیرمرد پيش دكتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

🔸صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می‌اندیشید.

🔹گاهی اوقات تا اتفاقی برای خودمان پیش نیاید، به فکر ابعاد مختلف آن نیستیم.

🌱#اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱

.
🔆 #پندانه

🔹«عروس و مادر شوهر»


🔻دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جَر و بحث می‌کرد.
عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سَمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بُکُشَد!

🔸داروساز گفت اگر سَم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شَک نبرد.

🔹دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

هفته‌ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد، تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سَم را از بدنش خارج کند.

🔸داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
💐 @khanoOomaneha 💐
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•┈••✾🌸🕊🕊🌸✾••┈•

#پندانه

بهترین خودت باش

کلاغی آواز کبکی را شنید و بر دلش نشست.
او تصمیم گرفت که آواز کبک را بیاموزد و از این طریق با کبک‌ها دوستی گزیند و همنشین آنها شود.

کلاغ بسی کوشید اما به جایی نرسید.
سرانجام ناامید شد و خواست به رفتار خویش باز گردد اما نتوانست.

زیرا آواز خود را نیز فراموش کرده بود و دیگر زبان کلاغ‌ها را نمی‌دانست. بنابراین، از اینجا مانده و از آنجا رانده شد.

به جای اینکه از زندگی دیگران تقلید کنی، بهترین خودت باش...

🌱#اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱

.
🔆 #پندانه

🔻 برای انتقاد از نوجوان اینگونه عمل کنید:

1️⃣ به کمترین مقدار بسنده کنید؛ همانطور که امام علی (ع) فرمودند: زیاده‌روی در سرزنش، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌سازد.

2️⃣ پیش از انتقاد، از او اجازه بگیرید و در صورتی که اجازه دهد، مقاومت روانیش از بین خواهد رفت و سخن شما را می‌پذیرد و اگر اجازه ندهد، خود درباره رفتارهایش فکر می‌کند و متوجه اشتباهش خواهد شد.

3️⃣ ابتدا نقاط مثبت او را بگویید.

4️⃣ به جای پیام «تو»، از پیام «من» استفاده کنید. در پیام «تو» ( مثلاً تو آدم بی‌نظمی هستی)، اِشکال را متوجه فرزند می‌کنید اما در پیام «من» (مثلاً وقتی می‌بینم لباسهایت را میریزی، ناراحت می‌شوم) احساس خودتان را بیان می‌کنید که تأثیر بیشتری دارد.

5️⃣ از « رفتار» فرزندتان انتقاد کنید و «خودش» را به باد انتقاد نگیرید.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•

🔆 #پندانه

بردبار باش!

کیف‌ها توی کیف‌فروشی‌ها اگر خوش‌فرم و خوش‌قواره‌اند به خاطر این است که پر از کاغذ باطله‌اند. اگر آن کاغذ باطله‌ها را بیرون بریزی از فرم و قیافه می‌افتند و کاغذها هم دیگر زباله‌اند و باید دور ریخته شوند. خشم و عصبانیت چیزی شبیه همان کاغذ باطله است.

اگر فرو ببری شکل و شخصیت پیدا می‌کنی و اگر بیرون بریزی از شکل و شخصیت و معنویت می‌افتی. پس خشمت را فرو ببر تا شخصیتت حفظ شود ...
.
🦋🦋:🦋🦋

🔆 #پندانه

🔴 تو کز محنت دیگران بی غمی ...

🔹میرزا در مکتب‌خانه ﺍﺳﻢ شاگرد ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ،
شاگرد برخاست.

🔸میرزا ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ،

🔹شاگرد ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یک پیکرند/ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ/ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

🔸ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ،
میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ‌اﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

🔹شاگرد ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ نمی‌ﺁﻳﺪ،

🔸میرزا ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ نتوانستی ﺣﻔﻆ کنی؟!

🔹شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺁخه ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ می‌کند ﺍﻣﺎ هزینه طبیب ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ و ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.

🔸میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭی ﻛﻪ ﺩﺍﺭی ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می‌کردی، ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!

🔹ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ بی غمی/ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩمی ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔆 #پندانه

🔴 «منتظر ۶۳ سالگی نمانید»

🔻در سال ۱۹۷۷ یک مرد ۶۳ ساله، یک ماشین بیوک را از روی زمین بلند كرد تا دست نوه‌اش را از زیر آن بیرون آورد! قبل از آن هیچ چیزی سنگین تر از كیسه ۲۰ كیلویی بلند نكرده بود...!

🔸او بعدها كمی دچار افسردگی شد ...

🔹میدانید چِـرا؟!

🔸چون در ۶۳ سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته كه باورش نداشته و عمرش را با حداقل‌ها گذرانده بود...!

🔺منتظر ۶۳ سالگی نشوید؛ از همین الان خودت را باور کن...!

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔆 #پندانه

🔹«عروس و مادر شوهر»


🔻دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جَر و بحث می‌کرد.
عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سَمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بُکُشَد!

🔸داروساز گفت اگر سَم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شَک نبرد.

🔹دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

هفته‌ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد، تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سَم را از بدنش خارج کند.

🔸داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
💐 @khanoOomaneha 💐
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#پندانه

پسری،👱🏻‍♂ با اخلاق و نیک‌ سیرت 🦋اما فقیر به #خواستگاری دختری می‌رود پدر👴🏻 دختر گفت: تو #فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی 😰ندارد، پس من به تو دختر نمی‌دهم!
پسری #پولدار اما #بدکردار،👿 به خواستگاری 💍همان دختر می‌رود، پدر دختر با ازدواج موافقت می‌کند، و در مورد اخلاق پسر می‌گوید: ان‌شاءالله خدا او را #هدایت می‌کند!

دختر گفت: پدرجان مگر خدایی که هدایت می‌کند با خدایی که #روزی می‌دهد فرق دارد ؟!🌸🌸🌸

┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
💐 @khanoOomaneha 💐
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔆 #پندانه

🔴 گران بهاترین شی

🔸یکی از بزرگان را گفتند: فلان کس بر روی آب می‌رود.

🔹شیخ گفت: «سهل است، وزغ و صعوه نیز بر روی آب می‌روند.»

🔸شیخ را گفتند: فلان کس در هوا می پرد.

🔹شیخ گفت: «مگس نیز در هوا می‌پرد.»

🔸او را گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می‌رود.

🔹شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می‌رود.

🟠 این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بُوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
#پندانه

عصا زنان و آرام نزدیک شد و در حالی که سعی می‌کرد نفسی تازه کند گفت: «پسرم خیر از جوونیت ببینی یه کمکی به من می‌کنی؟» راهش رو کج کرد و زیر لب گفت: من دانشجویم پولم کجا بود؟ پیرزن چند قدم دیگر دنبالش آمد و صدای خواهشش به گوش رسید که: «از صبح هیچی نخوردم، یه کمکی بکن دیگه، منم جای مادرت...»

عصبانی برگشت سمت پیرزن، خواست بگوید که پولی برای کمک ندارد اما پیرزن اسکناس 5 هزار تومانی را سمتش گرفت و گفت: «خیر ببینی، من پا ندارم برم اونور، از سوپر اونطرف یه چیزی بخر برام، ثواب داره.ننه !» هیچگاه برای عصبانی شدن زود تصمیم نگیریم!
📌 #پندانه

👤 واقعا مشکل خیلی از ما انسانها این است که:

🔺همانقدر که مسخره می کنیم احترام نمی گذاریم

🔺همانقدر که اشتباه میکنیم تفکر نمیکنیم

🔺همانقدر که عیب میبینیم برطرف نمی کنیم

🔺همانقدر که از رونق می اندازیم رونق نمی بخشیم

🔺همانقدر که کینه به دل می گیریم محبت نمی کنیم

🔺همانقدر که حرف میزنیم عمل نمی کنیم

🔺همانقدر که می گریانیم شاد نمیکنیم

🔺همانقدر که ویران میکنیم آباد نمیکنیم

🔺همانقدر که کهنه میکنیم تازگی نمی بخشیم

🔺همانقدر که دور میشویم نزدیک نمی کنیم

🔺همانقدر که آلوده میکنیم پاک نمیکنیم

🔺همیشه دیگران مقصرند ما گناه نمیکنیم

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌زن همانند گل🥀 است
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
📌 #پندانه

🔸پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...

👤پدر دختر گفت:
🔺تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!

🔸پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!

👤دختر گفت:
🔺پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!...

🔅امام صادق (علیه السلام) :
هر که از ترس تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است . خدای متعال می فرماید : « اگر تهیدست باشد خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد » .

📚(نور الثقلین . ج3 . ص597)
📌 #پندانه

🔸گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.

🔺بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند.

🔸هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد.

🔸برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.

🔺وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی.

🔸آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.

🔺زندگی هم بدین شکل است

🔅در قیامت"یوم الحسرت"هم اگر اعمال صالحی نداشته باشیم حسرت می خوریم و اگر داشته باشیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم.

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌زن همانند گل🥀 است
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
📌 #پندانه

🔸زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.

🔹پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.

🔸زن میگوید خدا رحیم است و میرود.

🔹سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.

🔸سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند.

🔹با تعجب از خدا می پرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!!!؟

🔅وحی میرسد:
🔺هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.

🔅رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم):
بنده اى نیست که به خداوند خوش گمان باشد مگر آنکه خداوند نیز طبق همان گمان با او رفتار کند.

📚بحارالانوار ج 384،42

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌زن همانند گل🥀 است
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
Ещё