👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑

#قسمت_سی_و_سه
Канал
Логотип телеграм канала 👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑
@Khanevade_shaadПродвигать
1,71 тыс.
подписчиков
12,2 тыс.
фото
2,73 тыс.
видео
3,27 тыс.
ссылок
🌼

#از_پدرم_متنفرم

#قسمت_سی_و_سه

بالاخره با هر بدبختی بود نه ماه بار داریم تموم شد و بچه ی دومم به دنیا اومد یه بچه ی چاق 5کیلویی وقتی داشتم به دنیا میاوردمش مرگ و جلو ی چشمام میدیدم زایمانم طبیعی بود خیلی وحشتناک
اصلا قابل مقایسه با پژمان نبود هیچ ذوقی نداشتم اصلا حسی بهم نمیداد ولی افروز راست میگفت بچه که به دنیا اومده بود دیگه نه بهم فرصت خواب میداد نه فرصت غر زدن و بی حال بازی باید غذا میخوردم تا شیر داشته باشم که شیکم بچه ی چاقالومو پرکنم یکم که میخواستم بخوابم یا باید پوشکشو عوض میکردم یا شیرش میدادم دیگه بیشتر وقتم با بچه پر شده بود
اسم بچه رو گذاشتیم شایان شهرام با اینکه دو بار بابا شده بود اما خیلی واسه بچه ذوق و شوق داشت خیلی دوستش داشت از سر کار که میومد حتما یه چیزی واسه بچه میخرید و میومد بهش میگفتم این بچه الان چیزی نمیفهمه الکی پولاتو حروم نکن میگفت اشکال نداره بزرگ که شد باهاش بازی میکنه وقتی شایان و نگاه میکردم جیگرم اتیش میگرفت
یاد پژمان میفتادم که با چه بد بختیی براش لباس دست و پا میکردم هیچ وقت در حقش مادری نکرده بودم افروز میگفت میگفت با پسر همسایه مون توی یه کلاسه میگفت وقتی پسر همسایه مون اسمشو گفته سریع شناختمش یه بار هم رفته بود تو مدرسه و از اوضاع درسش پرسیده بود که معلما بهش گفته بودند اصلا درس نمیخونه و خیلی بچه ی ناسازگاریه وقتی افروز بهم گفت خیلی گریه کردم
اما افروز گفت عمدا بهت گفتم تا یادت بیارم که یه بچه رو بد بخت کردی الان هم اگه درست زندگی نکنی یه بچه ی دیگه رو هم بد بخت میکنی دیگه واسه ی پژمان کاری نمیتونی بکنی هرکاری میخوای بکنی واسه ی شایان بکن افروز میگفت مسعود و با هرویین گرفتند و بهش حبس ابد دادند دلم واسه پژمان میسوخت میدونستم تنها کسی که به پژمان توجه میکنه باباشه باباش نباشه هیشکی بهش محل سگ هم نمیذاره
به شهرام گفتم بذار بچه مو بیارم بزرگ کنیم گفتم خدا رو شکر که وضعمون خوبه میتونیم از یه بچه ی دیگه هم نگهداری کنیم گفت من اگه میخواستم بچه نگه دارم 2تا بچه ایی که از زن اولم داشتم و نگه میداشتم نه من حاضر نیستم بچه ی شوهر اولت و بزرگ کنم خیلی باهاش حرف زدم التماس کردم ولی حرف حرفه خودش بود به افروز گفتم گاهی به پژمان سر بزنین یکم بهش برسین اگه چیزی هم براش خریدین خودم پولشو میدم گفت باشه قرار شد بره از عموش اجازه شو بگیره و 2روز بیارتش پیش خودش گفتم تا پژمان خونه ی افروزه زنگ بزنم صداشو بشنوم
زنگ که زدم افروز گفت قطع کن بعد خودم زنگ میزنم چند ساعت بعد زنگ زد گفت اون موقع پژمان پبشم بوده گفتم خب میخواستم باهاش حرف بزنم گفت بهتره حرف نزنی گفتم خب چرا گفت به خونت تشنه ست
میگه ادرس بدین من برم مامانمو ببینم میگه باید ببینم با کی شوهر کرده که منو ول کرده و رفته میگه میخوام ببینم چه مادریه که اصلا فکر بچه ش نیست و چند ساله اصلا بهم سر نزده گفتم براش توضیح میدادی که چرا از باباش جدا شدم گفت توضیح دادم اما میگه اینا دلیل نمیشه مادرم در حق من مادری نکرده میخوام خودم ببینمش یه عالمه حرف دارم بهش بگم گفت میگفته منو ببرید پیش مامانم تا همه چیزو بهش بگم.
گفتم قیافه ش چه شکلی شده گفت خیلی لاغره با اینکه هم خودت قدت بلنده هم باباش اما این زیاد قدش بلند نیست گریه م گرفت یعنی واقعا اگه میخواستم نمیتونستم با مسعود ادامه بدم باید تحمل میکردم حدااقل به خاطر پسرم افروز میگفت یه گوله اتیشه که میخواد همه جا رو به اتیش بکشه حق داشت هرکاری هم که میکرد حق داشت خودم که پدر و مادر داشتم انقدر عقده ایی بودم خدا به داد پسرم برسه هیچ وقت براش مادری نکرده بودم حداقل تو این چند سالی که خونهی بابام بودم میتونستم بیارمش پیش خودمو براش مادری کنم دیگه الان محبت کردن افروز به دردش نمیخورد شهرام سیگاری بود.
یه بار نشستم کنارش و گفتم یه دونه از سیگاراتو بردارم ببینم چه جوریه گفت بردار نشستم کنارش و یه نخ سیگار کشیدم خیلی حال داد گفت یه جوری سیگار میکشی که انگار یه عمره سیگاری بوده هیچی نگفتم و فقط خندیدم دیگه از اون روز تک و توک از سیگارای شهرام بر میداشتم و میکشیدم و چون خودش سیگاری بود و بوی سیگار تو کله ش بود نمیفهمید که من بوی سیگار میدم این شد که منم کم کم سیگاری شدم . . زده بود تو کار کفتر بازی بالای پشت بوم و پر از کفتر کرده بود بهش گفتم شهرام من از کفتر و کفتر بازی خاطره ی خوبی ندارم.

ادامه دارد

@khanoOomaneha @khanevade_shaad