کتابخانه مجازی

#یوستین_گردر
Канал
Логотип телеграм канала کتابخانه مجازی
@Ketabkhaneh2015Продвигать
53,36 тыс.
подписчиков
5,45 тыс.
фото
83
видео
2,09 тыс.
ссылок
آدرس اينستاگرام: Https://instagram.com/ketabkhaneh20155 نرخ تبليغ در كانال https://telegram.me/joinchat/BVL6fD9kc0hb876VhARhXQ کد شامد: http://shamad.saramad.ir/_layouts/Sh
🌿🌸🌿
هر چقدر که دو نفر
بیشتر با هم حرف داشته باشند،
به همان اندازه
آهسته‌تر در کنار هم راه می‌روند...

#یوستین_گردر
🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚
هر چقدر که دو نفر
بیشتر با هم حرف داشته باشند،

به همان اندازه
آهسته‌تر در کنار هم راه می‌روند ...

#یوستین_گردر
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚 #برشی_از_یک_کتاب

ناروا نیست که زندگی باید پایان یابد؟!
فکر کرد،
اگر ندانیم که می‌میریم، طعم زنده‌بودنمان را نمی‌توانیم بچشیم!

یادش آمد که روزی که پزشک
به مادربزرگش خبر داد که بیماری‌اش لاعلاج است.
چیزی بدین مضمون بر زبان آورد، گفت: "تا این لحظه نفهمیده بودم زندگی چه زیباست."



📖 #دنیای_سوفی
#یوستین_گردر
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#بریده_کتاب
«بزرگترها جهان را عادی می شمارند. خود را راحت به خواب خرگوشی زده اند و زندگی روزمره ی خود را ادامه می دهند.»
«تو آنقدر به جهان عادت كرده ای که دیگر هیچ چیز برایت عجیب نیست.»
«این چرندها چیست می گویی؟»
«دارم می گویم همه چیز برای تو عادی شده است. این را می گویند جهل مرکب!»
«سوفی!! حق نداری این طور با من حرف بزنی.»
«بسیار خوب، طور دیگری می گویم. تو در ته موهای خرگوش سفیدی که از کلاه شعبده ی جهان بیرون آمده راحت لمیده ای. چند دقیقه ی دیگر سیب زمینی ها را می پزی. سپس روزنامه را می خوانی، نیم ساعتی چرت می زنی، سپس برنامه ی اخبار تلویزیون را تماشا می کنی!»

#دنیای_سوفی
#یوستین_گردر
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
📚بريده كتاب
بشر با مقداری سوالات دشوار رو‌برو‌ست که برای آنها جواب قانع‌ کننده‌ای ندارد .
خب، دو کار می‌توان کرد: یا می‌توانیم خودمان و بقیه جهان را گول بزنیم و وانمود کنیم که آن‌ چه را باید بدانیم می دانیم ، یا می توان تا ابد چشم بر مسائل مهم بست
و از پیشرفت باز‌ ایستاد . بشریت از این بابت به دو دسته تقسیم شده‌ است .
مردم به طور کلی یا صد‌در‌صد مطمئن‌اند یا صد‌در‌صد بی‌تفاوت.
مثل آن است که یک دست ورق بازی را دو قسمت کنی . خال‌های سیاه را یک‌ سو و خال‌های قرمز را سوی دیگری روی هم گذاری .
ولی ناگهان در این میان ژوکری سر‌ بر‌‌‌‌‌ می‌آورد که نه خشت و نه دل است نه خاج و پیک .
سقراط در آتن همین ژوکر بود .
نه مطمئن بود نه بی تفاوت . تنها می‌دانست که هیچ نمی‌داند و این آزارش می‌داد .
پس فیلسوف شد...!

"دنیای سوفی - یوستین گردر#"
دنیای سوفی, #یوستین گردر#,
@ketabkhaneh2015