.
🖤 برای علی اکبر پناهی
🌹 در آستانه ی بهار و سال جدید، هنگامی که درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند، تو را نمی بینند که مهربانانه تیمارشان کنی.
🌹 تو نیستی تا هزاران درختت را با طبق های شکوفه که بر سر نهاده اند، در صفی طولانی بر پایشان بداری که در انتظار بمانند تا قرن جدید از راه برسد و در اولین روز جلوسش، از آنان سان ببیند.
🌹 تو نیستی، مبادا جنگل انبوه درختانت، بفهمند که به خاک سپرده شده ای. اگر بدانند، تابستان آینده با میوه های گَس و تلخ به بار خواهند نشست.
🌹 تو نیستی، در نبودنت تَرکه ها و نهال های نحیفی که امسال در خاک کاشته ای، خود را به گل آغشته اند و با وزش هر بادی بر خود می لرزند، آنها پی برده اند قبل از اینکه به بلوغ برسند، تو را از دست داده اند و یتیم شده اند.
🌹 تو نیستی، یادت در دل همه ی ریگ های
#از_دوره_تا_گاشمار چون مروارید درون صدف جای گرفته است.
🌹 تو نیستی تا
#شور_دلدادگیات به زیستن، گرگ های ییابان را رام کند.
🌹 تو نیستی، اما یادت با من است. تو را همواره که می دیدم، کبوتر سفیدی می پنداشتم که آرام و بی آزار از لابلای ازدحام آدمها راهت را باز می کردی و به راه خود می رفتی. کبوتری که از دورهای دور آمده بود. اینجا در این سوی کوه ها در شهر کوچک من پناه گرفته بودی و آرام زندگی می کردی...
🌹 تو نیستی اما یادت به نیکی با ماست.
✍ محمدحسین آزادبخت
@kashkanews