#رمان_رقص_شعله_ها#نویسنده_پروانه_قدیمی صبح که از خواب بر خاستم مثل روز گذشته وارد تراس شدم
نفس عمیقی کشید م با اینکه تابستان بود اما هوای این منطقه ی ییلاقی خنک و دلپذیر بود.نا خودآگاه سرم به سمت ویلای کناری چرخید.سرو صدایی از ویلا به گوش نمی رسید.به خاطر وجود درخت هایی که کنار دیوار بود. داخل حیاط بخوبی دیده نمی شد...
@kanoonadabisalam