مرده باد این شبهای پر از خواب عمیق و رؤیاهای صادقه. مرده باد تکرار عینی گذشته و چشم باز کردن وسط زمانی که صد کهکشان شیری دور شدی از لحظههای خوابآلود گذشته. مرده باد همه ی اسمهای ممنوعه ای که میشوند بغض و تا ابد توی گلوت ورم میکنند. مرده باد دنیای گردی که از هر طرف بروی برمیگردی سر جای اولت. لعنت به این خواب که حتی رؤیا دیدن سرش نمیشود. زخم میزند... زخم میزند مثل لحظههای زجرآور بیداری!