🌹🌹🕊🕊🌹🌹📜روایتی از زندگی
شهید محمدهادی ذوالفقاری
🔹محمدهادی ذوالفقاری در ۲۲آبان۱۳۶۷ در تهران چشم به جهان گشود. او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد. وقتی تقویم را که می بینیم، درست مصادف است با
شهادت امام هــــادی علیهالسلام؛ بر همین اساس نام او را محمدهادی گذاشتند. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هــــادی علیهالسلام شد و در این راه و در شهر امام هــــادی علیهالسلام یعنی سامراء به
شهادت رسید.
🔸هادی آنچه میخواست را خودش به دست میآورد. از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این در آینده زندگی او خیلی تأثیر داشت. هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواستههایش مثل جوانان همسن و سالش نبود؛ دغدغهمندتر و جهادیتر از جوانان دیگر بود. او ویژگی های خاصی داشت: همیشه دائم الوضو بود، مداحی می کرد، اکثر اوقات ذکر سینهزنی هیئت را میگفت، اخلاص او زبانزد رفقا بود؛ اگر کسی از او تعریف میکرد، خیلی بدش میآمد. وقتی که شخصی از زحمات او تشکر میکرد، میگفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکردهایم؛ همهکاره خداست و همه کارها برای خداست.
🔹هادی علاقهی زیادی به «شهیـــد ابراهیـــم هـــادی» داشت و جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب کرده بود و در خصلتها و رفتارش، خود را خیلی به شهید هادی نزدیک کرده بود. از خصوصیات بارز هادی، کمک پنهانی به نیازمندان چه در ایران و چه در عراق بود که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد. انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت میکرد و بیشتر وقتش در مسجد محله و پایگاه در کنار دوست صمیمی و استادش زندهیاد همسفر شهدا، سید علیرضا مصطفوی و انجام کارهای فرهنگی میگذشت. پس از پرواز ناگهانی سید علیرضا در تابستان سال۱۳۸۸، هادی آرام و قرار نداشت و بسیار غمگین بود؛ زیرا نزدیکترین دوست مسجدی خود را از دست داده بود. سال بعد از عروج آقا سید علیرضا، همهی دوستان را جمع کرد و تلاش نمود تا کتاب خاطرات سیدعلیرضا مصطفوی چاپ شود. او همهی کارها را انجام میداد اما میگفت: راضی نیستم اسمی از من به میان آید!
🔸هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد؛ زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود و در نهایت
شهادت چه زیبا او را برگزید و هادی مدافع حرم امام هــــادی علیهالسلام شد. هادی سهبار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی عراق چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت.
🔹روز ۲۶ بهمن۱۳۹۳ بود؛ چندروز پس از
سالگرد شهادت شهیــد ابراهیــم هــادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامهاش را نوشته بود و گفته بود که: "دنیا رنگ گنــــاه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم"!! در حومهی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد؛ عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و سرانجام هادی به آرزویش رسید. هادی در معرکه شهید شد و غسل نداشت. خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش را در میان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند؛ ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت شهید عملی شد.
🔸به گفته دوستانش یک شال «یـا فاطمــــةُالزَّهــــرا» هم بود که آن را روی صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند: «یـا زَهــــــــرا» اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهــــرا سلاماللهعلیها بود؛ چون وقتی پیکر او با این تأخیر چندروزه پیدا شد، آغاز ایام فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود.
🔹هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود؛ چرا که عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن میکنند اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد؛ ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند؛ سپس در کربلا و بینالحرمین پیکر او تشییع شد؛ بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار گردید و سرانجام پیکر شهید محمدهادی ذوالفقاری در جوار حرم حضرت عــــلی علیهالسلام در قبرستان وادیالسلام نجف اشرف به خاک سپرده شد. مزار یادبود شهید ذوالفقاری نیز در قطعه۲۶ بهشت زهرا سلاماللهعلیها پذیرای عاشقان اوست.
#سالروزشهادت......
🕊🌹•┈••✾•
🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•