کانال زندگی نامه شهدا

🌼💦🌼💦🌼💦🌼💦🌼💦🌼💦

آخرین ناهاری در سنگر

همرزم
#شهید_مدافع_حرم_حاج_هادی_شجاع

وقتی رفتیم داخل منطقه شروع کردیم به آماده کردن سنگرها

بعدش #فرمانده دسته گفت باید یک خط بریم جلو من وهادی خیلی خسته شده بودیم وقت ناهار بود داشتن جیره غذایی رو بین بچه ها تقسیم میکردن

وقتی به من و هادی غذا دادن به هادی گفتم چیکار کنیم؟

هادی بهم گفت: همین جا غذا رو بخور بریم
گفتم اینجا هوا گرم هستش

خندید و گفت بیخیال همین جا بخوریم زود بریم
قسمت ما شد این دنیا با هادی هم سفره بشیم ان شاءالله اون دنیا هم با هم سر یک سفره بشینیم

🦋 🦋

🌼💦🌼💦🌼💦🌼💦🌼💦🌼💦

گفته های یکی از همرزمان #شهید_مدافع_حرم_حاج_هادی_شجاع 🌹
از اول دنبال این بود که اسمش به عنوان تک تیرانداز ثبت بشه...

اومدم پیش هادی و حمید بهشون گفتم قرار یک دوره ی تک تیراندازی تشکیل بشه ...
گفتن ماهم مبام اسم ما هم اضافه کن
دو دل شدم چون تا بحال تیراندازیشون رو ندبده بودم
ولی خیلی علاقه داشتن که برن اموزش تخصصی تک تیراندازی رو ببینن...
گذشت تا زمانی که فرمانده داخل میدون صبحگاه اعلام کرد که هر نفری داوطلب هستش برای رفتن به دوره تک تیراندازی دستش رو ببره بالا ، اون روز حمید مرخصی بود ، بازم مثل همیشه تنها کسی که از لابه لای جمعیت دستش رو برد بالا هادی بود...
حمید که از مرخصی برگشت و فهمید هادی برای دوره ثبتنام کرده سریع اقدام کرد برای ثبت نام تا کنار هادی باشه...
همیشه داخل صف ها ومراسمات نفر اول می ایستاد ، همیشه اماده ماموریت بود جزو نفرات اول بود که داوطلب میشد...
وقتی از دوره برگشتن به فرمانده گفت خواهش میکنم اسم من رو فقط به عنوان تک تیرانداز در دسته رد کنید...
کارش رو دوست داشت و رو کارش کاملا مسلط بود...
هادی میگفت : ما باید بریم برای دفاع براش فرقی نداشت که کجا باشه لب مرز یا سوریه یا هرجای دیگه ای که خط مقدم هستش فقط جهاد کردن مهم هستش...
هادی همیشه خودش رو اماده جهاد میکرد اخرم به ارزوش رسید
شهادت رزق جهاد کردن هادی بودش...

🦋🦋

پیچیدن پرچم گنبد ارباب به دور پیکر نوکر...😭

#شهید_مدافع_حرم_حاج_هادی_شجاع


💦💦