کانال زندگی نامه شهدا

#شهـادت
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا


‍ ‍
بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین

♻️#حمیدرضا متولد سال 1366 بسیجی دلاوری از حسین آباد (توابع اسلامشهر) از دوران نوجوانی به عضویت گردان 207 امام علـی (ع) درآمد . وی تراشکار زبردستی بود .

♻️شاید خـودش هم هرگـز نمی‌ دانست این مهـارت او می ‌تواند روزی در عـراق و سـوریه برای مقـابله با دشمنان اسلام مفید باشد.

♻️با شروع جنگ در سوریه و عراق خود را موظف دانست که برای دفاع از حرم آل الله عازم آن دیار شود.

♻️وی سه دوره به مدت 45 روز به سـوریه رفت ، تـا اینڪہ حدود 2 ماه مانـده به محـرم خبرهـایی ‌آمد ڪہ داعش ڪربلا را تهدید ڪرده و گفته ڪہ راه را بر زائریـن امام حسیـن (؏) خواهیم بست و حرمـی باقی نمی‌گذاریم. او این بار تصمیم گرفت که برای باز ڪردن راه زوار و دفـاع از حـرم به عـراق برود و بعد از حلالیت گرفتن از رفقا راهی کـربلا شد.

♻️#حمیدرضا سرانجـام در 4 آبان سال 1393 مصادف با اولیـن روز ماه محـرم در عملیات آزادسـازی شهر "جرف الصخر" که گلـوگاه مهم در تأمیـن امنیـت ڪربلا بـود بر اثر انفجـار تله انفجـاری در 35 ‌ڪیلومتری ڪربلا به فـیض #شهـادت رسید و مـزد نوڪری خالصانه‌اش را از اباعبـدالله (؏) گرفت ، همانطور که آرزو داشت، به ارباب اقتدا ڪرد ، پیکر ارباً اربای او سه روز زیر آفتاب سوزان ڪربلا مانـد.

♻️ شدت انفجار به حدی بود که بدنش را در ڪربلا دفن ڪردند و فقط سـر و دست چـپ او را برای دختـر سه سال‌اش برگرداندند تا سنگ مزارش مرهـمی باشد برای دلتنگی‌هـای هلنـا و #حمیدرضایی که هیچ‌گاه پدر خود را ندید.

♻️حالا حمیدرضا دو مـزار دارد، یڪی در ڪربـلا و یڪی هم در قطعه‌ی 26 بهشت زهرا (س) تهران.


💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 #ببـینیـد

#شهیدمصطفی‌صدرزاده 💐

🕊بہ وضوح در این ڪلیپ خبـر از #شهـادت خـود در روز تاسـوعـا میدهد راز این خبـر چیست؟
☀️🕊🌸🍃
🕊🌸💦
🌸💦

🍃
روایت #همسر شهید از #شال‌سبز شهید محمد تقی سالخورده

بسم الله. . .

💠 #چندماہ بعد عقدمون من و آقامحمد

رفتیم #بازار واسه خرید. . .

من دوتا #شال خریدم...

یکیش #شال‌سبز بود که چند بار هـم

#پوشیدمش اما یه روز #محمد به من گفت:

خانومی:اون #شال‌سبزت رو میدیش به من؟

#حس خوبے به من میده

شما #سیدی و وقتے این #شال‌سبز شما

هـمراهـمه #قوت‌قلب مے گیرم ...

گفتم: #آره که میشه...

#گرفتش و خودش هـم #دوردوزش کرد

و #شد شال #گردنش

تو هـر #ماموریتی که میرفت یا به #سرش مے بست

یا #دور گردنش مینداخت ...

تو #ماموریت‌آخرش هـم

#هـمون شال #دورگردنش بود که

بعد #شهـادت برام آوردن ...

#محمدم رو که نگاه میکردم بهش #افتخار میکردم

گاهی #اوقات توی #جمع یا #مهمونی که بودیم #فقط بهش نگاه میکردم

#انگار سالها #ندیده بودمش، بعدش همون #لحظه بهش #پیام میدادم و میگفتم #بهت افتخار میکنم

به #خودم میبالم که تو #شوهرمی😍😍
‌‌‌ـ🍃
ـ︴
ـ🌸💦
ـ🕊🌸💦
ـ☀️🕊🌸🍃