خبر و کلیپ داغ

#پندانه
Канал
Логотип телеграм канала خبر و کلیپ داغ
@KHABBARПродвигать
2,94 тыс.
подписчиков
56,2 тыс.
фото
34,2 тыс.
видео
12,7 тыс.
ссылок
کانال تعرفه تبلیغات 👇 ⬇️⬇️ https://t.me/joinchat/AAAAAETmT6aM1t5B86TCag حتما عضو کانال اصلی ما بشوید ↙️↙️ @KHODABOZORGASTT @KHODABOZORGASTT
🔆 #پندانه

عاقبت تملّق

کریم‌خان زند پس از آنکه به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به‌عنوان سرسلسله زندیه در سراسر ایران پیچید.

روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم‌خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس‌های فاخر به او بپوشانند.

چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد.

با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده‌اش بادی به غبغب انداخت و گفت:
کریم‌خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (علیه‌السلام) جامی از آب کوثر به او می‌داد.

کریم‌خان اخم‌هایش را درهم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت‌آمیز را جویا شدند.

کریم‌خان گفت:
من پدر خود را می‌شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی باشد. این مرد می‌خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به‌صورت عادت درآید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می‌شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی‌رسد.

@KHODABOZORGAStT
Forwarded from ☀️حق را بشناس (عاشق حقیقت)
🔅#پندانه

✍️ حکمت ندانستن بعضی از مسائل!

🔹مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:
ای پیامبر! می‌خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.

🔸سلیمان گفت:
تحمل آن را نداری.

🔹اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید:
کدام زبان؟

🔸جواب داد:
زبان گربه‌ها!

🔹سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه‌ها را آموخت. روزی دید دو گربه با هم سخن می‌گفتند.

🔸یکی گفت:
غذایی نداری که دارم از گرسنگی می‌میرم!

🔹دومی گفت:
نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا می‌میرد، آن‌گاه آن را می‌خوریم.

🔸مرد شنید و گفت:
به خدا نمی‌گذارم خروسم را بخورید.

🔹و آن را فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید:
آیا خروس مرد؟

🔸گفت:
نه، صاحبش فروختش. اما گوسفند نر آن‌ها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.

🔹صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.

🔸گربه گرسنه آمد و پرسید:
آیا گوسفند مرد؟

🔹گفت:
نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی‌دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن می‌خوریم!

🔸مرد شنید و به‌شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت:
گربه‌ها می‌گویند امروز خواهم مرد! خواهش می‌کنم کاری بکن!

🔻پیامبر پاسخ داد:
خداوند خواست خروس را فدای تو کند اما آن را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن.

💢خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسان‌ها آن را درک نمی‌کنیم. او بلا را از ما دور می‌کند، و ما با نادانی خود آن را بازپس می‌خواهیم!

💢گاهی خدا با یک ضرر مالی می‌خواهد مالمان را فدای جان خودمان یا فرزندانمان کند، ولی ما نمی‌دانیم و ناشکری می‌کنیم.

💢چه خوب است در هر بلایی خدا را شکر کنیم. چه‌بسا بلای بزرگ‌تری در انتظار ما بوده است و خدا آن را دفع کرده است.


حق را بشناس
https://t.me/+Psh2cEd7VK-Y7mNj
Forwarded from ☀️حق را بشناس (عاشق حقیقت)
🔆 #پندانه

کودکان تمام رفتار ما را می‌فهمند

در یک روز سرد زمستانی برای مراسم تشییع جنازه یکی از آشنایان به گورستان رفته بودم. نوۀ متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود.

مدتی این موضوع برای من جای سؤال بود، با اینکه او سنگ‌دل هم نبود.

بعدها وقتی از او علت را جویا شدم، گفت:
پدربزرگ من هرچند انسان بدی نبود ولی روزی را به یاد دارم که عید نوروز بود. ما کودک بودیم و او به نوه‌های خود عیدی می‌داد.

ما نوۀ دختری او بودیم. او به نوه‌های پسری‌اش ۱۰۰۰تومنی عیدی داد ولی به ما ۲۰۰تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: «پدربزرگ اصلی شما فلانی است. بروید و از او ۱٠٠٠تومنی عیدی بگیرید.»

این حرکت او برای همیشه در یاد من ماند و من تا زنده‌ام هرگز او را پدربزرگ و خودم را نوۀ او نمی‌دانم.

برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد، ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است.

کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند.


حق را بشناس
https://t.me/+Psh2cEd7VK-Y7mNj
Forwarded from ☀️حق را بشناس (عاشق حقیقت)
🔆 #پندانه

انسانِ همیشه ناراضی

🔹ارسطو با یکی از شاگردان خود در شهر می‌رفت. مردم شهر برای حل مشکلات از او کمک می‌خواستند.

🔸ارسطو از شدت مراجعات خسته شد و با شاگرد خویش از شهر خارج شدند و کنار چشمه‌ای برای استراحت رفتند.

🔹ارسطو در حالی که سری تکان می‌داد و آه سردی می‌کشید، به شاگردش گفت:
از این مردم نادان همیشه در تعجب و عذاب هستم. یکی از خدا ناراضی است که چرا فرزند پسر به او نداده تا به دیگران فخر کند.

🔸دیگری ناراضی است که چرا خدا قد بلندی به او نبخشیده تا از دیگران دل‌ربایی کند.

🔹آن یکی از خدای خود شاکی است که چرا زن زیبایی به او نداده تا دلخوشی کند.

🔸در حالی که می‌بینم همه از بزرگ‌ترین نعمت خدا که عقل است، غافل هستند و هیچ‌کس نیست از خدای خود شکایت کند که چرا عقل کمی به او داده است.

🔹و هیچ‌کس قصد ندارد از خدا عقل زیادی بخواهد چون همه خود را عاقل‌ترین انسان روی زمین می‌دانند.


حق را بشناس
https://t.me/+Psh2cEd7VK-Y7mNj
🔆 #پندانه

هر ۱۰۰ تا مشتری، پنج تای بعدی نذر امام زمان

🔹چند وقت پیش کیف مدرسه‌ پسر و دخترم رو دادم برای تعمیر. نو بودند ولی بند و یکی از زیپ‌های هر کدوم خراب شده بود. کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.

🔸دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف‌ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند.

🔹کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت:
شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی‌گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!

🔸از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم و گفتم:
تسبیحِ صلوات رو حتما می‌خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید.

🔹تعمیرکار گفت:
این نذر چند ساله منه. هر صد تا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!

🔸بعد هم دسته‌ قبض‌هاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی ته‌ فیشِ قبض‌ها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!»

🔹سپس ادامه داد:
این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض‌ها به اونا میفته؛ هر کاری که داشته باشن، مجانی انجام می‌شه، فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!

🔸از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه بیرون اومدم. تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر می‌کردم...

🔹به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میفته!

🔸من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.

👤 #آریامهر !!××!!
☑️ @Aryameh1 ©🟩🟧
🔆 #پندانه

قدر عزیزت رو بدون قبل از اینکه خیلی دیر بشه

👤خاطره‌ای از خاویر زانتی بازیکن سابق تیم فوتبال اینترمیلان و آرژانتین:

زمانى كه قهرمان جام حذفى شديم، مادرم از آرژانتين به من زنگ زد كه به من تبريک بگه، من بهش گفتم الان توى جشن قهرمانى هستيم و قطع كردم، وقتى چند ساعت بعد بهش زنگ زدم

▪️اون ديگه زنده نبود ...

🆔 #مادر

(( خبر و کلیپ داغ ))
@khabbar 👈
🔆 #پندانه

شیخی بود که به شاگردانش عقیده می‌آموخت، "لااله الا الله" یادشان می‌داد، آن را برایشان شرح می‌داد و بر اساس آن تربیتشان می‌کرد.

🔹روزی یکی از شاگردانش یک طوطی برای او هدیه آورد زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می‌داشت.

🔸شیخ همواره طوطی را محبت می‌کرد و او را در درس‌هایش حاضر می‌کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید:
"لااله الا اللّه"

🔹طوطی شب و روز "لااله الا الله" می‌گفت.

🔸یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می‌کند، وقتی از او علت را پرسیدند، گفت:
طوطی به دست گربه کشته شد.

🔹گفتند: برای این گریه می‌کنی؟!
.
🔸شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی‌کنم. ناراحتی من از این است که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. با آن همه "لااله الاالله" که می‌گفت؛ وقتی گربه به او حمله کرد، آن را فراموش کرد و تنها فریاد می‌زد.

🔹زیرا او تنها با زبانش می‌گفت و قلبش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود. می‌ترسم من هم مثل این طوطی باشم!

🔸تمام عمر با زبانمان "لااله الاالله" بگوییم و وقتی که مرگ فرا رسد، فراموشش کنیم و آن را ذکر نکنیم زیرا قلوب ما هنور آن را نشناخته است!

🔰آیا ما "لااله الااللّه" را با دل‌هایمان آموخته‌ایم؟!

‌‌🆔 #داستانک
#کتاب

🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔1⃣ @RANGEKHODA 👈
🆔2⃣ @KHODABOZORGAStT
@khabbar
https://t.me/joinchat/TqCmjLuviF9cEElx
🔆 #پندانه

🔸 عجله نکنید! برخی موانع در زندگی حکمتی دارند

🆔 #یک_حرف_خوب

🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔1⃣ @RANGEKHODA 👈
🆔2⃣ @KHODABOZORGAStT
@khabbar
https://t.me/joinchat/TqCmjLuviF9cEElx
#پندانه

روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه این‌گونه اشك می‌ريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟» شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: «آری، یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.» همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟» شیخ در جواب می‌گويد او به من گفت:

«شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند. آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»

▫️گفتا؛ شیخا، هر آن‌چه گویی هستم
▪️آیا تو چنان‌که می‌نمایی هستی ؟

🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔1⃣ @RANGEKHODA 👈
🆔2⃣ @KHODABOZORGAStT
@khabbar
https://t.me/joinchat/TqCmjLuviF9cEElx
#داستانک
🔆 #پندانه

🔹گاهی ...
🔹نعمتی را که بی ارزش می‌شماری
🔹برای دیگری ارزشمند و کارگشاست ...

#یک_حرف_خوب

🕵️ آخرین اخبار و کلیپ های داغ 👇🏿
@khabbar 👈
@KhodabozorgasTT 💚
🔆 #پندانه

▫️سنگ‌ قبری از آینه!

▪️یه بنده خدایی وصیت کرده سنگ قبرش رو از آینه درست کنن.

◾️وقتی می‌ری بالای سرش تا فاتحه بخونی خودتو می‌بینی!

◾️قابل تامله...

🔺تهش خونه همه ما اونجاست و فرزند آدم را چه به فخر که ...

🕵️ آخرین اخبار و کلیپ های داغ 👇🏿
@khabbar 👈
@KhodabozorgasTT 💚
🔆 #پندانه

🔴 تو کز محنت دیگران بی غمی ...

🔹میرزا در مکتب‌خانه ﺍﺳﻢ شاگرد ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ،
شاگرد برخاست.

🔸میرزا ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ،

🔹شاگرد ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یک پیکرند/ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ/ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

🔸ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ،
میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ‌اﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

🔹شاگرد ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ نمی‌ﺁﻳﺪ،

🔸میرزا ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ نتوانستی ﺣﻔﻆ کنی؟!

🔹شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺁخه ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ می‌کند ﺍﻣﺎ هزینه طبیب ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ و ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.

🔸میرزا ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭی ﻛﻪ ﺩﺍﺭی ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می‌کردی، ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!

🔹ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ بی غمی/ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩمی ...
#ادبیات_فارسی
#زبان_فارسی
#ایران_قوی
#خراسان_بزرگ
#ایران_بزرگ 🇮🇷🇦🇫🇦🇿🇵🇰🇮🇶🇱🇧🇸🇱🇸🇾🇹🇯🇹🇲🇺🇿🇿🇲🇧🇭🇰🇼🇶🇦🇦🇪🇾🇪
#ما_خواستار_بازگشت_اراضی_ایرانیم
💡#پارسی
👇👇🏿
🥇 @khabbar 🥇
نظرتون را در این قسمت 👇🏿 بیان کنید
🔆 #پندانه

🔴 چرخه‌ی کم فروشی

🔸مرد فقیری بود که همسرش کَرِه می‌ساخت، آن زن کَرِه‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت، مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید.

🔹روزی مرد بقال به اندازه کَرِه‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هرکَرِه ۹۰۰ گرم بود.

🔸 او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کَرِه نمی‌خرم، تو کَرِه را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

🔹مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم.

#داستانک

🔹 #نشر_دهید

@khabbar 🤓
✾•🌿🌺🌿•✾
كپى با ذكرصلوات مجاز است 👌
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
🆔 @RANGEKHODA 👈
🆔 @KHODABOZORGASTt👇
👆
https://t.me/joinchat/AAAAAE0HU7I81rOQ4IpZVw
🔹روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که بین فقرا و نیازمندان قسمت کند.

🔸بهلول وجه را گرفت و لحظه ای بعد آنرا به خلیفه بازگرداند.

🔹هارون دلیل این امر را سئوال کرد،

🔸بهلول گفت: هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر نیافتم.

🔹 چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند، از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است، لذا وجه را به خودتان بازگرداندم !

🔅 امام علی علیه السلام : بزرگترین ثروت قناعت است. انسان طماع از همه فقیر تر است اگر میخواهیم فقیر نباشیم نیاز ها و طمع هایمان را کنترل کنیم.

📌 #پندانه

💡برای دیدن آخرین اخبار و کلیپ های داغ عضو کانال زیر شوید 👇👇🏿
🥇 @khabbar 🥇