❇️ بانه در کما
◽️از روزی که بازاریان کرکره مغازههایشان را پایین کشیدند و شهر تعطیل شد تا امروز، چند تجمع اعتراضی در برابر فرمانداری، مسجد جامع و گمرک
بانه شکل گرفته است.
◽️بازاریان این شهر به مرور توانستند با هم وارد شراکتی نانوشته شوند و تعاونیهایی را که روی کاغذ وجود نداشت، شکل بدهند. هیچکدام از این مغازهداران توانایی مالی کافی برای واردات کالا از مبدأ را نداشتند.
◽️پس تصمیم گرفتند با همکاری هم این کار را انجام بدهند و با جمعکردن سرمایه و سفارشهای خود، نمایندگانی به چین و امارات فرستادند و اولین سفارشهای خرید خود را دادند. سفارشهایی که در کنار هم میتوانست بار یک کانتینر شده و در بندرعباس به آنها تحویل داده شود.
◽️سپس این کالاها از بندرعباس به اقلیم کردستان عراق ترانزیت میشدند و از آنجا از طریق کولبرها به بازار
بانه میرسیدند. در
بانه هر مغازهدار سفارشهای کوچک خودش را تحویل میگرفت و با قیمتی که بسیار پایینتر از قیمتهای داخل کشور بود، عرضه میکرد.
◽️بانه بهسرعت به آبادترین شهر منطقه تبدیل شد و نرخ بیکاری در آن بهشدت کاهش یافت. هزاران شغل مستقیم و دهها هزار شغل غیرمستقیم از این تجارت شکل گرفت و نام
بانه به گوش مردمان سراسر ایران رسید و تابلوی بزرگی در ورودی شهر نصب شد که رویش نوشته شده بود: به
بانه، نگین تجارت غرب کشور خوش آمدید.
🔹رگی که بسته شد
◽️انسداد مرز، مانند انسداد رگ حیات این شهر، اقتصاد شهرستان
بانه را دچار سکته کرد و آنچه مردمان این شهر از آن میترسیدند، رخ داد. اگر مسدودیت مرز در مناطق دیگر به معنی بیکارشدن کولبران بود، در
بانه این انسداد، به معنی بیکارشدن اغلب مردم بود.
◽️پاساژها و مغازههای فروش اجناس همچنان تعطیلاند و مغازهداران در مقابل مغازههای خود نشستهاند. روز پنجشنبه درهای اصلی پاساژها با دستور ویژهای که صادر شده، باز شدهاند.
💬یکی از مغازهداران که جوانتر است، جلو میآید و میگوید:
◽️«سه بار با من مصاحبه کردهاند. سه بار صداوسیما آمده اینجا گزارش گرفته ولی پخش نکرده. صداوسیمای کردستان که باید درد ما را بگوید، میگوید اینجا هیچ خبری نیست. از من مصاحبه گرفتند؛ اما مطمئم 10 متر آن طرفتر پاکش کردند.
◽️اگر نتوانیم از مرز جنس بیاورم، چه کسی نان من را میدهد؟ یک کارخانه این شهر دارد؟ یک کارگاه این شهر دارد؟ اگر یک کارخانه داشت و ماهی یک میلیون تومان به من حقوق میداد، با افتخار کارگری میکردم و خیالم راحت بود که درآمدم معلوم است. الان چه؟
◽️زن من میوه دوست دارد. هر روز که میخواستم بروم بیرون میگفت میوه بخر. میدانستم که هر روز میوه میخواهد؛ الان یک هفته است که زنم نمیگوید میوه بخرم، چون میداند پول ندارم بخرم. میترسم که همین روزها بگوید میوه بخر و نداشته باشم که بخرم». دستم را فشار میدهد و میگوید: میفهمی؟
🔸آقای حسن روحانی، ما در این شهر ۸۰ درصد به تو رأی دادیم. بالاتر از همهجا به تو رأی دادیم. این عیدی خوبی نبود کهبه ما دادی
#بانه #کولبری #بیکاری#منبع_روزنامه_شرق@khabbar 👈