#خوزی ها در عهد #هخامنشیان و #پارتی ها دارای دین کهن نیاپرستی بودند که بصورت بت پرستی نمود یافته بود. این همان دینی است که ویرانه های معبدش در #چغازنبیل هنوز جلوه هایی از شکوه دیرینه را به نمایش می گذارد و ما را به دیدار خویش فرا می خواند. در عهد #ساسانیان با گسترش آیین های #مانی و #مسیح، خوزی ها به این دو دین روی آور شدند. پس از سرکوب مانوی ها آیین مسیح با آهنگی تند در بین خوزی ها گسترش یافت، چنانکه تا اواخر عهد ساسانیان بخش اعظم روستاهای خوزی نشین مسیحی شده بودند، و مانویت فقط در میان خوزی های مناطق شهری باقی بود. یکی از معروفترین مسیحیان خوزی در اواخر عهد ساسانیان به سببی که بر ما مجهول است به حجاز گریخت، مردی است که در تاریخ #اسلام با نام #سلمان_فارسی شناخته می شود، و بنا بر نوشتهٔ #بلاذری اهل یکی از روستاهای #رامهرمز بوده است. [۱]
در زبان #فارسی_میانه (پهلوی ساسانی) عبارت «روزِ نو» را میتوانسته اند هم rōz ī nōg بگویند و هم nōg rōz که دومی به صورت #نوروز به زبان فارسی نوین رسیده و در معنای جشنی که می شناسیم اصطلاح شده است.
در شعری به زبان فارسی میانه و زبان پهلوی اشکانی میخوانیم: āmad nōg rōz ud nōg *šādī āmad nōg rōz, awar-ā nōg *šādīh!
آمد روزِ نو و شادیِ نو آمد روزِ نو، پیشآ ای شادیِ نو!
این شعر در ستایش #مانی و شماری از ایزدان #مانویت است. ممکن است در اینجا "نوگ روز" به معنی «روزِ نو» باشد ولی این احتمال نیز منتفی نیست که اشاره به همین جشن نوروز داشته باشد. زبان شاعرانه اجازه نمی دهد قاطعانه نظر بدهیم.
در دینکرد سوم نیز که متنی به فارسی میانۀ زردشتی است به جشن نوروز به همین صورت "نوگ روز" اشاره شده است. متن و ترجمۀ آن قطعه را در روزهای آینده تقدیم خواهم کرد.