انجمن آنتیتئیستهای ایران
نقایصی در برهان علامهطباطبایی در اثبات
#علیت (۵)
۲. نقص دوم مربوط به دلیل علامه مبنی بر
قائم به غیر بودن ماهیت میشود.
در صورتی که نظریه علامه حقیقت داشته باشد توجیه
#علیت، یا به
#تسلسل ختم میشود و یا
#نامعقول خواهد بود.
با توجه به مفهومی که علامه برای
#علیت درنظر میگیرد به بررسی این نظریه میپردازیم.
علامه استدلال میکند که ماهیت
#ذاتا شامل وجود یا عدم نیست و در نتیجه وجود و یا عدم همواره باید توسط عاملی بر آن عارض شود.
حال آنکه وجود و یا عدم ماهیت، وابسته به آن عامل بوده و به اصطلاح، وجودش دارای فقر ذاتی است.
بنابراین در صورت نبودن آن عامل و علت امکان تحقق ماهیت نخواهد بود
زیرا وجود بر ماهیت عارض است و ماهیت ذاتا نه موجود است و نه معدومدر نتیجه میتوانیم بگوییم که
× وجود علت همواره بر معلول تقدم دارد و باید قبل از آن موجود باشد. • حال میگوییم خود آن علت منطقا یا دارای ماهیت است و یا نیست و شق سومی ندارد.
هم اکنون به بررسی هر یک از حالات میپردازیم:
الف) در حالت اول فرض میکنیم که علت خود دارای ماهیت است.
• در این صورت بر اساس نظریهعلامه ذاتا هیچگونه ترجیحی نسبت به وجود یا عدم ندارد. در نتیجه نیازمند علتی است که به آن وجود ببخشد.
• به همین صورت خود این علت ثانویه نیز در صورتی که دارای ماهیت باشد نیازمند علت دیگری است که بر آن مقدم است و معطی وجود به آن است.
• این سلسله علتها تا
#بینهایت ادامه خواهد داشت و اصطلاحا، موجب
#تسلسل میشود که مردود است.
تنها در صورتی سلسله ی علل مقطوع خواهد بود که یکی از علتها فاقد ماهیت باشد. در حالت دوم به بررسی
#علت_فاقد_ماهیت می پردازیم.
ب) همانطور که گفته شد در صورتی که علت دارای ماهیت باشد، سلسله علل بوجود خواهد آمد.
برای رهایی از
تسلسل ناچاریم سلسله علل را در علتی که فاقد ماهیت است قطع کنیم.
× اما علتبدونماهیت چگونه شئی است؟
• در تعریف
#ماهیت گفته شد که تمام ویژگیهای شئ که باعث میشود تا ما آن شئ را از اشیای دیگر باز بشناسیم و بطور کلی تمام پاسخی که به سوال از چیستی شئ داده میشود ماهیت نام دارد.
× در نتیجه میتوان گفت شئ چیزی نیست جز ماهیتی که وارد عرصه
#وجود و دامنه
#هستی شده است.
بنابراین وقتی گفته میشود، فلان ماهیت وجود دارد، این گزاره بر شئ بخصوصی دلالت دارد که چیستی آن شئ را به واسطه ماهیت آن می شناسیم.
هم اکنون می توانیم بگویم که شئ بدون ماهیت همان وجود محض است که هیچ حدود و تعریفی ندارد
(زیرا ماهیت محدوده و چیستی وجود را تعریف و تعیین می کند)
بنابراین سخن گفتن از وجود علت (شئی) فاقد ماهیت به منزله قبول صحت گزاره "
وجود، وجود دارد" است
(زیرا همانطور که گفته شد شئ بدون ماهیت همان وجود محض است. پس می توانیم گزاره " شئ (علت) فاقد ماهیت وجود دارد" را به صورت "وجود، وجود دارد" بازنویسی کنیم)
در صورتی که به مفهوم
#وجود دقت کنیم متوجه خواهیم شد که
× گزاره فوق دچار دور است، زیرا تقدم شئ بر خودش را موجب می شود.
× زیرا شئ اگر بخواهد موجود شود باید مقدمتا وجود داشته باشد و به عبارت دیگر وجود باید در خودش موجود باشد و این محال است.
اگر از جهت دیگر به مساله نگاه کنیم این گزاره را میتوان دچار
تسلسل نیز دانست. زیرا اگر وجود خود در وجود ثانویهای تحقق داشته باشد، آن وجود ثانویه از آنجا که وجود است، خود باید در وجود ثالثی تحقق داشته باشد (موجود باشد) و آن وجود ثالث نیز از آنجا که وجود است باید در وجود رابعی موجود باشد و این سلسله نامتناهی ادامه دارد و از آنجایی که تولید
تسلسل میکند اصلا امکان تحقق وجودی ممکن نخواهد بود. حال میبینیم که اینگونه نیست.
به عنوان جمع بندی می توانیم بگوییم که گزاره "هر ماهیتی ذاتا، نه موجود است و نه معدوم" فاقد پایه منطقی محکمی است.
زیرا همانطور که گفته شد در صورتی که ماهیت برای وجودش همواره به علتی نیازمند باشد سلسله علل باید در علتی فاقد ماهیت قطع شود و الا
تسلسل روی می دهد. و نیز دیدیم که وجود شئ فاقد ماهیت ممتنع است.
بنابراین در صورتی که وجود ماهیت را همواره عارضی بدانیم (وجود را برای ماهیت به عنوان عرض و حقیقتی غیر ذاتی در نظر بگیریم) یا باید به امری ممتنع معتقد شویم یا دچار
تسلسل شویم.
#ادامهداردJoin Us ☞
@iranian_antitheists