ڪانال مدافعان حـرم

#قبر
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
❁﷽❁

عاشقِ نامِ #حسینم و #حسین مےگویم
گل ڪہ بویم طَمَعِ عطرِ حسین مےبویم

اهلِ عالم همہ مے گریندُ و جَنّٺ طلـبد
مڹ َواق_حَرَمُ و #قبر_حسین مےجویم

#یا_ثـاراللّــه
َرَمـٺ_آرزوسـٺ

#شبتون_حسینی

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🍃شهید محمد سال۱۳۴۲ در روستای پاقلعه از شهر بابک کرمان دنیا آمد. در سن دو سالگی پدر را از دست داد با کمک مادر درس خواند. تا مقطع دوم دبیرستان، جنگ آغاز شد. شهید محمد درس را رها کرد و به #جبهه رفت. تا آخر جنگ کنار #فرمانده اش، ح.ا.ج ق.ا.س.م جانفشانی کرد. بعد از جنگ به #تحصیل ادامه داد و در رشته مدیریت کارشناس شد. #خانواده تشکیل داد و صاحب دو دختر و یک پسر. ولی باز هم در کنار ح.ا.ج ق.ا.س.م به مبارزه مشغول شد؛این بار با #اشرار.

🍃 زمان بازنشستگی اش، با آغاز کار تبلیغ و #ترویج_فرهنگ شهادت در کاروانهای #راهیان_نور با عنوان #روایتگر جنگ رقم خورد. فروردین سال ۹۲ با دیدن حال پریشان ح.ا.ج ق.ا.س.م در مراسم عزاداری ایام #فاطمیه در خانه سردار، متوجه وخامت اوضاع جنگی در #سوریه شد. خانواده را آماده وداع کرد. علی رقم ناراحتی دوری از خانواده و مخالفت سردار، رفت. دو ماه در سوریه به نبرد با #داعش پرداخت. به خانه آمد ولی دلش در دمشق، حرم بی بی زینب و خانم رقیه سلام الله علیها جا مانده بود. بعد از دو هفته دوباره خانواده را آماده وداع کرد؛ اینبار با حال خاص.

🍃چهار روز از آن خداحافظی خاصش گذشت. در اردوگاه استتار شده ای که نزدیک دشمن تشکیل داده بود، به جهت قد و قامت بلندش مورد دیدرس قرار گرفت و با یک گلوله به شهادت رسید. پیکرش با خبر شهادتش آمد. ح.ا.ج ق.ا.س.م خود مراسم خاکسپاری اش را مدیریت کرد و در آخر مراسم در #قبر با شهید جمالی حرفهای ناگفته اش را گفت. #انگشتر اهدایی #رهبر را به روی پیکر گذاشت. خاک تربت به دهانش ریخت و با دلی پر از غم بیرون امد و به دلجویی خانواده شهید جمالی مشغول شد💔

نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک

🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #محمد_جمالی

📅تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱٣۴٢
📅تاریخ شهادت : ۱٢ آبان ۱٣٩٢
🕊محل شهادت : دمشق
🥀مزار شهید : کرمان

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
‍ ♡به نام قرار بی قرار ها♡

مِهر نفس های آخرش را میکشد‌ و #آبان جایش را میگیرد و اینبار دستم میرود که برای شهید امین کریمی بنویسم.

یک روز دیگر میشود #پنج_سال! پنج سال پیش در #عاشورا شهد #عشق نوشید و به ملکوت اعلا پیوست، همسایه #امامزاده_علی_اکبر چیذر شد و مزارش مأمن همیشگی مادر و همسرش شد.

و حالا من و تو ،یعنی ما اینجا مانده ایم غرق دنیای خودمان ملتمسانه از خدا طلب #شهادت میکنیم. شاید یادمان رفته غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند.
حواسمان باشد حداقل بیش از این غرق نشویم

رفیق یادمان نرود روزی میرسد که جز دست های خالی چیزی نداریم .بیا تا دیر نشده کاری کنیم شاید فردا خانه من و تو #قبر تنگ باشد و آنگاه برای همیشه دیر شود

میشود همسایه خوبان و همره عشاق باشیم اگر گره #دلدادگی به دنیا را کمی شل کنیم و خودمان را دریابیم مثل آقا #امین هایی که راه #سعادت را یافتند.

🕊
#شهید #امین_کریمی
🔷تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۶۵
🔷تاریخ شهادت : ۳۰ مهر ۱۳۹۴.حلب سوریه

🔷مزار شهید : علی اکبر چیذر

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🍃شاید برای معرفی شهید علی اکبر صادقی کافی باشه بگی :" شهیدی که در #قبر به درخواست مادرش چشم باز کرد."
همین!

🍃در #تهران به دنیا آمد اما مطلق دل به آن نبست. گویی از همان ابتدا متوجه شده بود که این عجوزه عروس هزار داماد است و پر از  زرق و برق و نیرنگ. تا جایی که وقتی همسرش را عقد کردند اعلام کرد اگر جنگ تمام شد و سالم برگشتم زندگیمان را شروع می کنیم. الان وقت جنگ است نه وقت شروع زندگی! من راضي نيستم دختري را به خانه بياورم و با رفتنم باعث عذاب و ناراحتي او شوم.

🍃 مرحومه ملوک خانم، #مادر_شهید فرموده بودند: " روز تشییع جنازه رفتم داخل قبر. هیچ کس دیگری به جز من و علی اکبر داخل قبر نبود. سرم را بردم نزدیک صورتش و گفتم: خدایا! تو رو به علی اکبر #امام_حسین قسمت میدم که یک بار دیگه چشمان علی اکبرم رو به من نشون بدی. همون موقع بود که چشمان علی اکبر باز شد. به همون زیبایی بود که در شب دامادی اش بود. خدا رو شکر کردم که آخرین خواسته ام در مورد فرزندم برآورده شد. به کسی چیزی نگفتم و از قبر بیرون آمدم. تا چند سال بعدش هم به کسی حرفی نزدم اما از روی #عکس هایی که گرفته شده بود راز من و علی اکبر فاش شد"

🍃بنده کلید این راز و #معجزه ی خداوند را بین وصیت نامه اش یافتم. "سعی نمایید در #مسجد کاملا هدفتان رضای #خدا باشد نه تبلیغ اسم و شخص. در ادامه این راه کوشش نمایید و سعی کنید سربازان با وفایی برای حسین (ع) و امام زمان (ع) باشید. هم بسازید و هم تربیت نمایید که تربیت حسینی مسئله مهمی است و بدنبال آن #خودسازی است"

🍃به قول "صغیر اصفهانی"
حلال جمیع مشکلات است حسین
شوینده‌ لوح سیئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینه النجاه است حسین
روحش شاد و یادش گرامی

نویسنده: #سودابه_حمزه_ای

🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #علی_اکبر_صادقی

📅تاریخ تولد : ٢۴ فروردین ۱٣۴۱
📅تاریخ شهادت : ٩ خرداد ۱٣۶٧
🕊محل شهادت : عراق

🥀مزار شهید : بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
‍ ♡به نام قرار بی قرار ها♡

مِهر نفس های آخرش را میکشد‌ و #آبان جایش را میگیرد و اینبار دستم میرود که برای شهید امین کریمی بنویسم.

یک روز دیگر میشود #پنج_سال! پنج سال پیش در #عاشورا شهد #عشق نوشید و به ملکوت اعلا پیوست، همسایه #امامزاده_علی_اکبر چیذر شد و مزارش مأمن همیشگی مادر و همسرش شد.

و حالا من و تو ،یعنی ما اینجا مانده ایم غرق دنیای خودمان ملتمسانه از خدا طلب #شهادت میکنیم. شاید یادمان رفته غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند.
حواسمان باشد حداقل بیش از این غرق نشویم

رفیق یادمان نرود روزی میرسد که جز دست های خالی چیزی نداریم .بیا تا دیر نشده کاری کنیم شاید فردا خانه من و تو #قبر تنگ باشد و آنگاه برای همیشه دیر شود

میشود همسایه خوبان و همره عشاق باشیم اگر گره #دلدادگی به دنیا را کمی شل کنیم و خودمان را دریابیم مثل آقا #امین هایی که راه #سعادت را یافتند.

🕊 #شهید #امین_کریمی

📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۳۰ مهر ۱۳۹۴.حلب سوریه

🥀مزار شهید : علی اکبر چیذر

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
♡به نام قرار بی قرار ها♡

چند صباحی ست که آسمان دلم ابری و هوای باریدن گرفته. نمیدانم آخرین بار چه زمانی دلم ابرهای تیره را دید که با هم قایم موشک بازی کردند.فقط میدانم دیریست که رنگ باران به خود ندیده و تشنه یک چکه #محبت است، محبتی از جنس آسمانی ها

در این وانفسای #دنیا غرق خویش شدم و شرمنده درگاه #حق ،دل بسته همان چند خطی‌ام که روی کاغذ میرود ، دل خوشم به همان هایی که ازشان مینویسم

مِهر نفس های آخرش را میکشد‌ و #آبان جایش را میگیرد و اینبار دستم میرود که برای شهید امین کریمی بنویسم.

یک روز دیگر میشود #پنج_سال! پنج سال پیش در #عاشورا شهد #عشق نوشید و به ملکوت اعلا پیوست، همسایه #امامزاده_علی_اکبر چیذر شد و مزارش مأمن همیشگی مادر و همسرش شد.

و حالا من و تو ،یعنی ما اینجا مانده ایم غرق دنیای خودمان ملتمسانه از خدا طلب #شهادت میکنیم. شاید یادمان رفته غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند.
حواسمان باشد حداقل بیش از این غرق نشویم

رفیق یادمان نرود روزی میرسد که جز دست های خالی چیزی نداریم .بیا تا دیر نشده کاری کنیم شاید فردا خانه من و تو #قبر تنگ باشد و آنگاه برای همیشه دیر شود

میشود همسایه خوبان و همره عشاق باشیم اگر گره #دلدادگی به دنیا را کمی شل کنیم و خودمان را دریابیم مثل آقا #امین هایی که راه #سعادت را یافتند.

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید #امین_کریمی

📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۳۰ مهر ۱۳۹۴.حلب سوریه

🥀مزار شهید : علی اکبر چیذر

#گرافیست_الشهدا

🏴 ڪانال مدافعان حـــــرم 🏴
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🔺هر وقت منزل مي‌آمد بلافاصله بعد از ناهار با كامپيوتر كار مي‌كرد. وقتي مي‌خواستم كمي #استراحت كند مي‌گفت: روزي مي‌آيد آنقدر در #قبر بخوابيم، بايد قدر #زنده بودن را دانست.

🔻روح‌الله دستمالي داشت كه وقت روضه #امام_حسين(ع) اشك‌هايش را با آن دستمال پاك مي‌كرد. گفته بود هر وقت #شهيد شدم🌷 اين دستمال را همراه من در قبر بگذاريد

#شهید #روح_الله_طالبی
#شهید_مدافع_حرم


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
مهدی جان
اینک که گوش تا گوش شهر پر شده از خبر آمدنت ، دلم لرزیده و چشمانم اشکبار است نمی دانم برایت از چه بنویسم...
از چهار سال دوری ات..
روزهایی که به دید دیگران چهار سال بود و مرا هر روز هزار روز بی تو بودن بود...
از بزرگ شدن فاطمه سلما ، که لحظه لحظه اش ،تصور کنار تو بودن بود...
از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید و گونه هایم شوره زار باران شد...

از روزی که از تو نشان خواست و چمدانت را نشانش دادم
یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال کودکیش تورا آنجا بجوید...؟

یک‌ روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی صلوات
و همه مات ماندیم و باریدیم...
یک روز در خیابان عکست را دید و با افتخار نشانت می داد و فریاد میزد بابا مهدی من...

آن روز که چادر سر کرد چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش را بگیری و به مسجد ببریش... مثل آرزویت...

من با همه اینها چهار سال را چهار قرن گذراندم....

لحظه رفتن گفتی به حضرت زینب می سپاریمان... و من فهمیدم که باید صبرم زینبی شود پس زخم زبانها برایم عسل شد و صبوری پیرم کرد...
دنیا کنارم جمع شدند تا سارای شاد تو بازهم با طراوت باشد و من خندیدم تا در خلوتم با تو بگریم در آغوش عکس ها و خاطراتمان....
به تو بالیدم ، به شهادتت ، به فدایی ولایت بودنت ،به غیرت عباس گونه ات و چه عاشقانه در خود شکستم و آرزویت کردم....
در چهارمین سال رفتن بی باز گشتت،
خبر از آمدنت آورده اند و من هنوز متحیرم زیستن پس از تورا که چگونه تاب آوردم ...

در روزهای تولد سلما آمدی، در روزهای بی قراریم در غم اغیار باز آمدی...
اینها را چه به نامم که مگر نه آنکه آمدی تا بگویی کنارت هستم...
تویی که کنارم همیشه حاضر بودی...
مرا ببخش برای بی قراری هایم که تو شاد بودنم را عشق می ورزیدی و تلاشت این بود که رضایتم را داشته باشی اما چه کنم با این دل بی قرار....
مهدی جان
دستت را روی قلبم بگذار
تطمئن القلوبم باش تا بتوانم تابوتت را نظاره کنم
دعا کن بتوانم صبوری را از مادر صبر وارث باشم تا شرمنده ات نشوم.
کنارم باش تا داغ شهادتت ، چونان که برای خودت شیرین بود برای من هم التیامی شود....
نگاهت را از من و سلمایت برندار که این روزها داغدار توایم.

#همسرانه
#همسران شهدا
#دختر شهید
#توراچشم انتظارم
شهید مدافع حرم #مهدی_ثامنی راد

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
مهدی جان
اینک که گوش تا گوش شهر پر شده از خبر آمدنت ، دلم لرزیده و چشمانم اشکبار است نمی دانم برایت از چه بنویسم...
از چهار سال دوری ات..
روزهایی که به دید دیگران چهار سال بود و مرا هر روز هزار روز بی تو بودن بود...
از بزرگ شدن فاطمه سلما ، که لحظه لحظه اش ،تصور کنار تو بودن بود...
از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید و گونه هایم شوره زار باران شد...

از روزی که از تو نشان خواست و چمدانت را نشانش دادم
یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال کودکیش تورا آنجا بجوید...؟

یک‌ روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی صلوات
و همه مات ماندیم و باریدیم...
یک روز در خیابان عکست را دید و با افتخار نشانت می داد و فریاد میزد بابا مهدی من...

آن روز که چادر سر کرد چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش را بگیری و به مسجد ببریش... مثل آرزویت...

من با همه اینها چهار سال را چهار قرن گذراندم....

لحظه رفتن گفتی به حضرت زینب می سپاریمان... و من فهمیدم که باید صبرم زینبی شود پس زخم زبانها برایم عسل شد و صبوری پیرم کرد...
دنیا کنارم جمع شدند تا سارای شاد تو بازهم با طراوت باشد و من خندیدم تا در خلوتم با تو بگریم در آغوش عکس ها و خاطراتمان....
به تو بالیدم ، به شهادتت ، به فدایی ولایت بودنت ،به غیرت عباس گونه ات و چه عاشقانه در خود شکستم و آرزویت کردم....
در چهارمین سال رفتن بی باز گشتت،
خبر از آمدنت آورده اند و من هنوز متحیرم زیستن پس از تورا که چگونه تاب آوردم ...

در روزهای تولد سلما آمدی، در روزهای بی قراریم در غم اغیار باز آمدی...
اینها را چه به نامم که مگر نه آنکه آمدی تا بگویی کنارت هستم...
تویی که کنارم همیشه حاضر بودی...
مرا ببخش برای بی قراری هایم که تو شاد بودنم را عشق می ورزیدی و تلاشت این بود که رضایتم را داشته باشی اما چه کنم با این دل بی قرار....
مهدی جان
دستت را روی قلبم بگذار
تطمئن القلوبم باش تا بتوانم تابوتت را نظاره کنم
دعا کن بتوانم صبوری را از مادر صبر وارث باشم تا شرمنده ات نشوم.
کنارم باش تا داغ شهادتت ، چونان که برای خودت شیرین بود برای من هم التیامی شود....
نگاهت را از من و سلمایت برندار که این روزها داغدار توایم.

#همسرانه
#همسران شهدا
#دختر شهید
#توراچشم انتظارم
شهید مدافع حرم #مهدی_ثامنی راد

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: "من هرچه از خدا بخواهم با خواندن #زیارت #عاشورا در کنار مزار سید بر آورده میشود."
آن روز گفت: "آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت #عمه سادات، #حضرت #زینب(سلام الله علیها) را نصیب ما کند."
روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: "با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود شب #جمعه ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره سید بودیم!"
در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود.

هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: "به فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو..."

روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: "تو درباره ی سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد."
گفتم: "اتفاقا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!"
از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: "سید پیغام داد و گفت: " مشکل اول تو با توسل به #مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!" رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته"
**
توی سفر #راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از #روحانیان کاروان  جلو آمد و گفت: "من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید بگو که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده #شهید در خطره."

من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطالب را گفتم.
نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. می خواست آدرس #قبر سید را بپرسد.

گفت: "با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم بریم سر مزار سید!"
#سید به یکی از دوستانش گفته بود: "هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را ببرید."

نقل از: #یوسف_غلامی

منبع: کتاب: "علمدار" کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

یازدهم دی سالروز شهادت شهید علمدارگرامی باد💕

شادی روح شهدای عزیز صلوات
شهید #سید_مجتبی_علمدا.
🍃🍂 مدافعان حرم🍂🍃

https://telegram.me/joinchat/BbFs6TvRqlzOY-6Wovf0KQ