ڪانال مدافعان حـرم

#فرماندهان
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,2 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
🍃یکی از #همرزمان شهید ماجرای شهادت علی بسطامی را چنین توصیف می کند: علی بسطامی یکی از مسئولان زبده ی واحد اطلاعات عملیات لشکر۱۱ #امیرالمؤمنین(ع) بود که در حقیقت از سرداران بزرگ لشکر در زمان جنگ به شمار می رود. آخرین روزی که در کنار او بودم، در قرارگاه بانروشان حضور داشت.

🍃صبح آن روز تعدادی از نیروهای تحت امرش را فرا خواند و به من گفت: "آمبولانسی را که در اختیار داریم، روشن کن تا بازدیدی از مهران داشته باشیم.” من هم آمبولانس را روشن کردم و به اتفاق ایشان و چند نفر دیگر به طرف مهران راه افتادیم. وقتی به مهران رسیدیم، با یکی از #فرماندهان گردان به نام ابراهیم محمدزاده و جانشین او، #محمود_پیرنیا(شهادت همزمان با شهید بسطامی) ملاقات کرد. سپس با ایشان جلسه ای تشکیل داد پس از خاتمه ی گفتگوهایش، به سمت خاکریزهای مرز راه افتادیم.

🍃وقتی به آن جا رسیدیم، به ما گفت: "کنار خاکریز بمانید تا شما را خبر کنم.” از ما فاصله گرفتند و به سمت جلو حرکت کردند. حدود ده، پانزده دقیقه گذشت و هنوز برنگشته بودند. بنابراین دچار دلشوره و تشویش شدیم. درست در همین موقع صدای انفجاری به گوش رسید. من و همراهان رفتیم تا اوضاع را بررسی کنیم. در مسیری که حرکت می کردیم، به کانالی رسیدیم، که یک پیچ داشت، در این لحظه محمود پیرنیا در حالی که بدنش سرا پا آغشته به خون بود، از خاکریزی که جلوتر قرار داشت، بالا آمد و گفت: "به کمک بسطامی بروید!” همراهان به طرف او دویدند تا کمکش کنند؛ اما او برای نجات خودش هیچ درخواستی نداشت.

🍃 هنوز زمین نیفتاده بود که مرتب می گفت: "به کمک بسطامی بروید!” همراهان به من گفتند: شما به سراغ بسطامی بروید. من هم از #خاکریز پایین رفتم  صدایش زدم؛ اما جوابی نشنیدم، همچنان که در حال جست وجو بودم، متوجه شدم، داخل بوته ها و علفزارها افتاده است. علت شهادتش انفجار مین والمر بود. دو ترکش از ترکش ها به سر و پیشانی علی اصابت کرده بود و همان دو ترکش موجب شهادتش شده بود.»

🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #علی_بسطامی

📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱۳۴۲
📅تاریخ شهادت : ٧ خرداد ۱٣۶٧
🕊محل شهادت : مهران

🥀مزار شهید : شهرستان مهران

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
این عکس در جبهه جنوب و در سال ۱۳۶۲
پیش از عملیات خیبر برداشته شده است

از راست ایستاده:
شهید #احمد_کاظمی
شهید #مهدی_باکری
سردار #حسین_علایی
سردار #محمد_باقری
شهید #سید_علی_حسینی ابراهیم_آبادی
شهید حاج #قاسم_سلیمانی
شهید #داوود_شهپری (نشسته)

#فرماندهان
#دفاع_مقدس

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#پوستر | #فرماندهان_شهید

«#سیدجعفر_امیری» جانشین تیپ امام علی (علیه السلام) و #محمداکرم_ابراهیمی #رئوف» جانشین تیپ امام رضا (علیه السلام) لشکر #فاطمیون


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 کلیپ| جنگ سازمان‌های اطلاعاتی علیه پول ملی ایران

💠 با طراحی استراتژیست‌های جنگ ارزی آمریکا طی چند سال، ارزش پول ملی ایران سقوط کرد. هشدارهای #امام_خامنه_ای عزیز مبنی بر #جنگ_تمام_عیار_اقتصادی دشمن علیه ایران، موجب نشد که دولت تغییر آرایش دهد و آماده‌ی پدافند در جنگ اقتصادی شود.
ستاد #اقتصاد_مقاومتی دولت که به ریاست جهانگیری تشکیل جلسه داد؛ ستاد اقتصاد تسلیم بود که در خوشبینانه‌ترین حالت قصد داشت با قواعد لیبرالی علیه لیبرالیسم مقاومت کند و اصلا درکی از جنگ نامتقارن نداشتند؛ اگر نگوییم که دنبال فشار برای مذاکره بودند.

#فرماندهان_جنگ_اقتصادی

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_سی_و_چهارم

💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد.

هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.

💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد.

می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»

💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به¬خدا فقط یه قدم مونده بود...»

از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، #داعشی‌ها داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»

💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست #امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»

و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!»

💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که #عاشقانه نجوا کردم :«عباس برامون یه #نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!»

می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های #دلتنگی را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد.

💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از #فرماند‌هان بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.

با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید.

💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای #نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت.

پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.

💠 ظاهراً دریای #آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!»

ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :«#حاج_قاسم بود!»

💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم #آمرلی در همه روزهای #محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد...

#ادامه_دارد


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد



🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
قاب ماندگار فرماندهان دفاع مقدس
قبل از عملیات والفجر ۸ ، سال ۱۳٦۴

ایستاده ها از چپ:
سردار شهید رضا دستواره، سردار رئوفی نژاد،
سردار شهید احمد سوداگر، شهید حمید سلیمی،
سردار شهید حسین خرازی، محمد فروزنده،
سردار شهیدشوشتری، سردار نقدی، سردار مبلغ،
سپهبد شهید قاسم سلیمانی، سردار قالیباف،
سردار سرخیلی، سردار قربانی، سردار شهید
حسین همدانی و سردار شهید علی هاشمی
 
ردیف وسط از راست:
سردار حسن بیات، سردار رودکی،
سردار یزدان، سردار غلامرضا صالحی
سردار احمدی و سردار محمد باقری

نشسته ها از چپ:
سردار شهید اسماعیل دقایقی،
سردار عباس‌مفتاح، سردار مصطفی ایزدی،
سردار غلامعلی رشید، سردار حسن علایی،
سردار علی فدوی، سردار صفوی، سردار
غلامرضا محرابی و سردار امین شریعتی

#عکس_یادگاری
#فرماندهان_دفاع‌مقدس


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#نماز_جماعت
#فرماندهان

شهید علی‌اکبر حاجی‌پور
شهید اکبر زجاجی
شهید عباس ورامینی
سرلشگر محمد باقری

حی علی الصلاه

#نماز اول وقت


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
.
بحريست بحر عشق،كه هيچش كناره نيست

درآنجا جز آنكه جان بسپارند، چاره نيست

هيچ فرقي بين #فرماندهان و #رزمندگان نبود...آنقدر شبيه هم بودند كه تا كسي عنوانشان را نميگفت...نمي توانستي بفهمي #فرمانده_شان كيست ...!
بدور از #القاب و #تشريفات


آموزش #رزمندگان_غواص_گردان_يا_رسول_ص
#لشگر_٢٥_كربلا
با حضور #سردار_بي_ادعا_شهيد_حاج_حسين_بصير(جانشين لشگر)

#غواصان_دریا_دل


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
🌷🍃🌷🍃

‍ در عملیات #بیت‌المقدس، دو #احمد که #فرمانده بودند
و صدای آنها از شبکه‌‌های #بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد!

#احمدمتوسلیان، فرمانده #لشکر_۲۷_محمد_رسول_‌الله (ص)
و #احمدکاظمی، فرمانده #لشکر_۸_نجف_اشرف.

در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، #فرماند‌هان و #رزمندگان از #لهجه‌ آنها متوجه می شدند که این احمد، کدام احمد است!

اما جالب ‌تر زمانی بود که دو احمد با هم کار داشتند!

در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشکر محمدرسول الله در دژ شمالی #خرمشهر درگیری سختی داشتند و احمد متوسلیان با بدنی #مجروح، عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با او این‌گونه #تماس می‌گرفت:

احمَد احمَد ،احمَد
احمِد، احمَد احمِد!

او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی #تهرانی می‌گفت
اما اسم خودش را با لهجه‌ی #نجف_آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظ ‌‌‌تر بیان می‌کرد!

به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ ی #خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد.😊☺️

🌷🍃🌷🍃

یادشان بخیر!

#شهیدحاج #احمد_کاظمی
#حاج #احمد_متوسلیان


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
تلنـگــــــــر 🔔🔔

♦️رفتند تا بمانیم!

اینکه استاد پناهیان گفتند:
شاید بزرگترین اثری که #شهید برای ما
دارد،این است که ما را به #فکر وا می دارند!
فکر...
فکر...
فکر...

فکر اینکه قربانی کردند #خودشان را!
و #خدا قربانی کرد آن ها را...

این که شهیدی آلبوم عکس های خود را از بین میبرد که نکند حالا #بعدشهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود😔...

و یا شهیدی پلاکش را پرت کند در کانال #پرورش_ماهی!که در فکرش تشییع با شکوهی برای خودش متصور شد!
#شهوت_شهادت_بخشکاند...

و #فرماندهان شهیدی که حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند...
در پوتین بسیجی ها آب بخورند...
و ...

درس #قربانی_کردن_خود است!

برای خدا شدن آسان نیست!
چون
نباید #هوای قدرت داشتن، داشت...
نباید #هوای دیده شدن داشت...
و برای ما سخت است قربانی کردن
#هوای_نفس

چون برای ما #لذت تقرب به خداوند
از لذت های کم ارزش دنیــا #کمتر است...

حالا ما چه کار ها که نکردیم
برای #دیده_شدن⁉️

و #شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند😊!
و شاید اشک 😭میریزند؛که در #خودمان ماندیم!و لباس #هوای_نفس را از تن در
نیاوردیم...

در #خود ماندیم...


به قول #حاج_حسین_یکتا:
و هنوز گیر یه قرون و دو زار #شهوت این دنیاییم که یکی بیاد نگاهمون کنه...

شهدا #شهوت_شهادت میخشکوندند!
که یوسف زهرا نگاشون کرد...

جان به هر حال قرار است
که #قــربان بشود👌...
پس چه خوب است
که قربانـی #جانــان بشود

🏴ڪانال مدافعان حـــــرم🏴
🌐 @Iran_Iran
📣 صدای سردار شهید مهدی زین‌الدین 🎵🔼
🔰فرمانده لشکر علی ابن ابیطالب (ع)

#صوت_شهدا #مهدی_زین_الدین #فرماندهان

🌐 @Iran_Iran