✨🍃🌸🌻☘🌹
🍃🌸🌻☘🌹
🌸🌻☘🌹
🌻☘🌹
☘🌹
🌹
📜#زندگینامه💠شهید مدافعحرم #غلامعلی_تولی
🖍قسمت پنجم(پایانی)🔹در مدت این دو روزِ باقیمانده بین
غلامعلی و همسرش رازهایی گفته میشد و از همسرش جز صبر زینبی و استقامت هیچ نمیخواست؛ حتی در مورد فرزندان هم سخنی نگفت چرا که از بابت آنها با وجود همسرش خاطرش جمع بود. تنها خواستهاش از همسرش، دعا برای شهیدشدنش بود اما همسرش حرف او را جدّی نمیگرفت و حتی یک لحظه هم فکر شهادت او را نمیکرد؛ چرا که عاشقانه همدیگر را دوست داشتند و جداشدن از
غلامعلی برایش سخت بود. اما دریغ!... که این روزها، روزهای آخر کنارِ همبودن است. فرزندان هیچ اطّلاعی از رفتن پدر به سوریه نداشتند؛ فقط اطّلاعی چند بر اینکه پدرشان مانند دفعات قبل به ماموریت میرود. یک روز قبلِ رفتن با همسرش به شهرستان گالیکش برای خداحافظی از مادر و برادرهایش رفت و از آنها خداحافظی کرد اما آنها هم از رفتن
غلامعلی باخبر نبودند.
🔸روزِ رفتن فرا رسید؛ همسرش نگرانتر از هر روز با چشمی پر از اشک
غلامعلی را بدرقه میکرد و
غلامعلی با لبی خندان و با شور و نشاطی خاص با همسر و فرزندانش خداحافظی میکرد؛ انگار که خود میدانست این دیدار، دیدار آخر است. اما دریغ از خانوادهاش که حتی ذرهای بدانند که این دیدار آخریست که در کنار پدر هستند؛ آخرین بار است که چهره ی شاد او را میبینند، صدایش را میشنوند. همسرش پس از خداحافظی، رد کردن از زیر قرآن، ریختنِ آب پشت سرش و دعا و صلوات برای سلامتیاش فوراً در را بست و به پشت پنجره رفت تا ادامهی رفتنش را با نگاههای نگران و چشمهای پر از اشکش بدرقه کند. آن روز،
غلامعلی پیراهن سفیدی به تن کرده بود و مانند یک ماه میدرخشید و تا هنگام سوارشدنش به اتوبوس در پادگان دیده میشد و همسرش این رفتن را نظاره میکرد. بالاخره اتوبوس حرکت کرد...
🔹چند روزی را در تهران گذراندند و سپس، ۲۲اردیبهشت ۱۳۹۲ به سوریه اعزام شدند. بعد از رسیدن به سوریه ارتباط تلفنی
غلامعلی با خانوادهاش قطع شد و دیگر نتوانست با آنها ارتباط برقرار کند و همین امر، نگرانی خانواده را بیشتر میکرد. چهار روز اول را در سوریه به آموزش تانک به سربازان سوری گذراند تا اینکه روز جمعه، ۱۳۹۲/۰۲/۲۷
غلامعلی و چندنفر دیگر برای شناسایی منطقهای در حلب سوریه میروند. همکاران هرچه از او میخواهند که به این شناسایی نیاید اما او برای رفتن پافشاری میکند.
🔸ساعتهای ۱۱-۱۰ صبح وقتی به منطقه میرسند، با حمله تروریستها روبرو میشوند که در این درگیری یکی از ماشینها عقبنشینی میکند اما ماشینی که
غلامعلی در آن بود گلولهباران میشود و از حرکت بازمیایستد. براثر گلولههایی که به سمت ماشین برخورد میکند، چند نفری زخمی میشوند و در بین آنها تنها
غلامعلی با اصابت گلولهای به سرش شهید میشود. پس از ساعتها درگیری، زخمیها را به عقب برمیگردانند اما
غلامعلی تنها در ماشین میماند و به نقل از همرزمانش که گفتند: "دیدیم تروریستها آمدند و
غلامعلی را که شهید شده بود با خود بردند." و دیگر پس از آن هیچکاری از دست کسی برنیامد.
🌹☘🌹🌻☘🌹🌸🌻☘🌹🍃🌸🌻☘🌹✨🍃🌸🌻☘🌹🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran