ڪانال مدافعان حـرم

#غلامعلی_تولی
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬نماهنگ شهید مدافع‌حرم غلامعلی تولی

🔹شهید غلامعلی تولی بیستم شهریور سال۱۳۴۷ در روستای یورت‌زینل از توابع شهرستان گالیکش چشم به جهان گشود. با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق، غلامعلی با اینکه سنّ کمی داشت اما مرتّباً به جبهه می‌رفت تا اینکه رسماً برای گذراندن خدمت سربازی عازم جبهه شد. پس از گذراندن خدمت سربازی، سال۱۳۶۶ ازدواج کرد. در سال۱۳۷۱ در تیپ۶۰ زرهی سپاه گنبد کاووس استخدام شد و از آن پس به عنوان یک پاسدار شروع به خدمت در پادگان کرد.

🔸پس از آغاز فتنه تکفیری‌ها در سوریه و عراق، سرهنگ‌دوم غلامعلی تولی برای اعزام به سوریه ثبت‌نام کرد و ۲۲اردیبهشت سال۱۳۹۲ عازم سوریه شد. سرانجام، ۲۷اردیبهشت‌ماه به دستور فرماندهی برای شناسایی منطقه‌ای در حلب سوریه به همراه نیروها عازم شدند و در این مأموریت با داعش درگیر شدند و سرهنگ‌دوم غلامعلی تولی به شهادت رسید. به دلیل آتش سنگین داعش، پیکرش در همان منطقه باقی ماند و بازنگشت. یادمان شهید مدافع‌حرم #غلامعلی_تولی در امامزاده یحیی‌بن‌زید گنبدکاووس قرار دارد.

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
📨#خاطرات_شهدا

🔴شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

📀راوے: همسر شهید

تمام زندگیم با شهید، شیرین و خاطره‌انگیز بود. یکی از جالب‌ترین خاطرات‌مان، زمانی بود که در شهرستان گالیکش زندگی می‌کردیــــم؛ دو فرزند داشتیم که سه‌ساله و یک‌ساله بودند👶🏻

شهید تولی به مأموریتی سه‌ماهه رفته بود؛ من نه نامه‌ای از او دریافت کرده بودم و نه تلفنی زده بود. یک روز فرزندانم را در منزل گذاشتم و به قصد خرید نان به سر کوچه رفتم🛍🍞

داخل کوچه که شدم، از دور مردی را دیدم که یک ساک به روی دوشش گذاشته بود و با ریش‌های بلند به سمت من می‌آمد🪖🎒🚶‍♂

توجه نکردم تا اینکه با صدای بلند مرا "عزیــــــــز" صدا کرد! متوجه شدم که غلامعلی است💚😀

باور نمی‌کردم چون خیلی تو این چندماه سختی‌کشیده بودم. متوجه نبودم که داخل کوچــــه‌ام، خودم را به سمتش انداختــــم و هر دو شــــروع به گریــــه کردیــم💔🥲

تا اینکه خانمی در را باز کرد و گفت چی شده؟ غلامعلی گفت هیچی خانم! همسرمــــه☺️

با همین حالِ گریه به خانه رسیدیم. من به‌قدری هیجان داشتم که یادم رفت اصلا برای چی بیرون آمده بودم! نان هم نگرفتم🤭

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
ایستادن پای امام زمان خویش

امروز ۲۷ اردیبهشت سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم

#علیرضا_قبادی
#غلامعلی_تولی

🌹🌹

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 استقبال باشکوه مردم گالیکش از مسافر بهشت

🔻 تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم شهید « #غلامعلی_تولی » در #گالیکش زادگاه این شهید والامقام ...

🌹

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 لحظه اعلام خبر شناسایی و تفحص پیکر شهید مدافع حرم شهید #غلامعلی_تولی به خانواده شهید

🌹

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠انتشار برای اولین بار

تصاویری از تفحص پیکرهای مطهر ۸ شهید مدافع حرم در سوریه
🌷شهید #علی_آقاعبداللهی
🌷شهید #مهدی_ذاکر_حسینی
🌷شهید #الیاس_چگینی
🌷شهید #محمدرضا_یعقوبی
🌷شهید #غلامعلی_تولی
🌷شهید #سید_مصطفی_صادقی
🌷شهید #حسن_اکبری
🌷شهید #رضا_عباسی

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

عشق داره بر میگرده...

🌸گفتند خبر رسیده باران داریم
🕊باز از طرف دمشق مهمان داریم
🌸ای دوست! مگو بی سروجان می آیی
🕊از فیض سرتوست که ما جان داریم

🕊شهادت: ۱۳۹۲/۰۲/۲۷

#به‌مناسبت_بازگشت_پیکر_شهید
#غلامعلی_تولی
📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات📿
      اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد



🌹🕊
🍃🕊
🍃🕊
🌹🍃🌹🌹

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🚨#خبر_فوری

🌹هرکس دنبال خبر می گرده
بهش بگین
عشق داره بر میگرده ❤️

💐پیکرهای مطهر 8 شهید مدافع حرم شناسایی شد
✳️پیکرهای مطهر 8 شهید عزیز مدافع حرم از طریق آزمایش ژنتیک شناسایی شد

شهیدان :
🌷شهید #علی_آقاعبداللهی
🌷شهید #مهدی_ذاکر_حسینی
🌷شهید #الیاس_چگینی
🌷شهید #محمدرضا_یعقوبی
🌷شهید #غلامعلی_تولی
🌷شهید #سید_مصطفی_صادقی
🌷شهید #حسن_اکبری
🌷شهید #رضا_عباسی

#عشق_داره_برمیگرده 🌷

اخبار تکمیلی👇👇
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
ایستادن پای امام زمان خویش

امروز ۲۷ اردیبهشت سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم

#علیرضا_قبادی
#غلامعلی_تولی

🌹🌹

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🌙#ماه_رمضان
🕋دعای روز چهارم
🌹
به‌یاد شهید مدافع‌حرم #غلامعلی_تولی

📖اَللّٰهُمَّ قَوِّنِى فِيهِ عَلَىٰ إِقامَةِ أَمْرِكَ، وَ أَذِقْنِى فِيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ، وَ أَوْزِعْنِى فِيهِ لِأَداءِ شُكْرِكَ بِكَرَمِكَ، وَ احْفَظْنِى فِيهِ بِحِفْظِكَ وَ سِتْرِكَ، يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ

🙏خدایا! در این ماه برای برپاداشتن اَمرت نیرومندم ساز و شیرینی ذکرت را به من بچشان و ادای شکرت را به من الهام کن و به نگهداری و پوششت نگاهم دار، ای بیناترین بینندگان!

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬نماهنگ شهید مدافع‌حرم غلامعلی تولی

🔹شهید غلامعلی تولی بیستم شهریور سال۱۳۴۷ در روستای یورت‌زینل از توابع شهرستان گالیکش چشم به جهان گشود. با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق، غلامعلی با اینکه سنّ کمی داشت اما مرتّباً به جبهه می‌رفت تا اینکه رسماً برای گذراندن خدمت سربازی عازم جبهه شد. پس از گذراندن خدمت سربازی، سال۱۳۶۶ ازدواج کرد. در سال۱۳۷۱ در تیپ۶۰ زرهی سپاه گنبد کاووس استخدام شد و از آن پس به عنوان یک پاسدار شروع به خدمت در پادگان کرد.

🔸پس از آغاز فتنه تکفیری‌ها در سوریه و عراق، سرهنگ‌دوم غلامعلی تولی برای اعزام به سوریه ثبت‌نام کرد و ۲۲اردیبهشت سال۱۳۹۲ عازم سوریه شد. سرانجام، ۲۷اردیبهشت‌ماه به دستور فرماندهی برای شناسایی منطقه‌ای در حلب سوریه به همراه نیروها عازم شدند و در این مأموریت با داعش درگیر شدند و سرهنگ‌دوم غلامعلی تولی به شهادت رسید. به دلیل آتش سنگین داعش، پیکرش در همان منطقه باقی ماند و بازنگشت. یادمان شهید مدافع‌حرم #غلامعلی_تولی در امامزاده یحیی‌بن‌زید گنبدکاووس قرار دارد.

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
📸#ببینید| #عکس‌نوشته

🟢شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
∘ قبل‌ازاعزام‌به‌مأموریٺ‌سوریه
∘ نزد‌من‌آمد‌وگفت:ازتون‌خواسته‌اےدارم
∘ قول‌می‌دهید‌انجام‌دهید؟
∘ باخودم‌فڪر‌ڪردم‌لابدمشڪل‌مالےداره!
∘ بهش‌گفتم:شماخواسته‌ات‌رو‌بگو
∘ انشــــاءالله‌ڪه‌بتوانم‌برآورده‌کنم!
∘ گفٺ:دعاڪنیدبرایم‌تا‌شهیــــد‌شوم🕊

•|🕊|•#شهید #غلامعلی_تولی
•|🗣|•#بہ‌نقل‌ازفرمانده‌تیپ‌۶۰عماریاسر
•|💌|•#خاطرات_‌شہدا

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی زیباست اما
شهادت از آن زیباتر است...
سلامت تن زیباست
اما پرنده‌ی عشق،
تن را قفسی می‌بیند
که در باغ نهاده باشند...

به‌یاد سرهنگ‌دوم پاسدار
شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

🕊به‌امید‌بازگشت‌پیکر‌مطهّر‌شهید

📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐

#استوری

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺


🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
❇️#سیره_شهدا

🌕شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

💚فرزند شهید روایت می‌کند: پدرم ساعات بیکاری در پادگان را در کلاس‌های تفسیر و روخوانی قرآن شرکت می‌کرد و توانست در مدت کوتاهی به تفسیر قرآن تسلط یابد و قرآن را به لحن عربی تلاوت کند.

🌟به دلیل فعالیت و همکاری در بسیج سپاه به عنوان فرد فعّال بسیج در سپاه شناخته شد. همچنین فعالیت‌های مذهبی و سیاسی وی در پادگان، بیشتر از سایر پاسداران بود؛ در تمام کلاسهای مذهبی و سیاسی پادگان شرکت می‌کرد و حتی برای فراگیری بهتر و بیشتر به مشهد جهت مأموریت‌های عقیدتی_سیاسی اعزام می‌شد و مدارک زیادی را با معدل‌های بالا در این کلاسها کسب کرد.

💚سختی برایش معنا نداشت و همیشه به کار و تلاش مشغول بود. روزها پس از اتمام ساعت کاری‌اش در پادگان به کار لوله‌کشی می‌پرداخت؛ حتی در ماه رمضان و ایام تعطیل نیز به کار مشغول می‌شد و از تنبلی و سستی بیزار بود.

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
💟#زندگی_به_سبک_شهدا

🟠شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

🎙راوے: همسر شهید

غلامعلی گاهی اوقات مأموریت‌هایی می‌رفت که سه ماه از او بی‌خبر بودیم؛ حتی نامه هم نمی‌فرستاد؛ اگر هم نامه‌ای می‌نوشت، بعد از آمدن خودش به دستمان می‌رسید. من همیشه نگران و چشم‌انتظار بودم که کِی برمی‌گردد!

اما همسرم وقتی برای مرخصی می‌آمد، جبران همه‌ی نبودن‌هایش را می‌کرد. هرگز من را با اسم صدا نمی‌زد. همیشه اسم من "عزیز" بود و من هم با همین اسم صدایش می‌کردم. مهربانی، بهترین و شیرین‌ترین هدیه‌ای بود که به من می‌داد. شیرین‌ترین لحظات عمرم را در کنار شهید گذراندم.

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
📨#خاطرات_شهدا

🔴شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

📀راوے: همسر شهید

تمام زندگیم با شهید، شیرین و خاطره‌انگیز بود. یکی از جالب‌ترین خاطرات‌مان، زمانی بود که در شهرستان گالیکش زندگی می‌کردیــــم؛ دو فرزند داشتیم که سه‌ساله و یک‌ساله بودند👶🏻

شهید تولی به مأموریتی سه‌ماهه رفته بود؛ من نه نامه‌ای از او دریافت کرده بودم و نه تلفنی زده بود. یک روز فرزندانم را در منزل گذاشتم و به قصد خرید نان به سر کوچه رفتم🛍🍞

داخل کوچه که شدم، از دور مردی را دیدم که یک ساک به روی دوشش گذاشته بود و با ریش‌های بلند به سمت من می‌آمد🪖🎒🚶‍♂

توجه نکردم تا اینکه با صدای بلند مرا "عزیــــــــز" صدا کرد! متوجه شدم که غلامعلی است💚😀

باور نمی‌کردم چون خیلی تو این چندماه سختی‌کشیده بودم. متوجه نبودم که داخل کوچــــه‌ام، خودم را به سمتش انداختــــم و هر دو شــــروع به گریــــه کردیــم💔🥲

تا اینکه خانمی در را باز کرد و گفت چی شده؟ غلامعلی گفت هیچی خانم! همسرمــــه☺️

با همین حالِ گریه به خانه رسیدیم. من به‌قدری هیجان داشتم که یادم رفت اصلا برای چی بیرون آمده بودم! نان هم نگرفتم🤭

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
📨#خاطرات_شهدا

🔴شهید مدافع‌حرم
#غلامعلی_تولی

📀راوے: همسر شهید

تمام زندگیم با شهید، شیرین و خاطره‌انگیز بود. یکی از جالب‌ترین خاطرات‌مان، زمانی بود که در شهرستان گالیکش زندگی می‌کردیــــم؛ دو فرزند داشتیم که سه‌ساله و یک‌ساله بودند👶🏻

شهید تولی به مأموریتی سه‌ماهه رفته بود؛ من نه نامه‌ای از او دریافت کرده بودم و نه تلفنی زده بود. یک روز فرزندانم را در منزل گذاشتم و به قصد خرید نان به سر کوچه رفتم🛍🍞

داخل کوچه که شدم، از دور مردی را دیدم که یک ساک به روی دوشش گذاشته بود و با ریش‌های بلند به سمت من می‌آمد🪖🎒🚶‍♂

توجه نکردم تا اینکه با صدای بلند مرا "عزیــــــــز" صدا کرد! متوجه شدم که غلامعلی است💚😀

باور نمی‌کردم چون خیلی تو این چندماه سختی‌کشیده بودم. متوجه نبودم که داخل کوچــــه‌ام، خودم را به سمتش انداختــــم و هر دو شــــروع به گریــــه کردیــم💔🥲

تا اینکه خانمی در را باز کرد و گفت چی شده؟ غلامعلی گفت هیچی خانم! همسرمــــه☺️

با همین حالِ گریه به خانه رسیدیم. من به‌قدری هیجان داشتم که یادم رفت اصلا برای چی بیرون آمده بودم! نان هم نگرفتم🤭

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
🍃🌸🌻🌹
🍃🌸🌻🌹
🌸🌻🌹
🌻🌹
🌹
🌹
📜
#زندگینامه
💠شهید مدافع‌حرم #غلامعلی_تولی

🖍قسمت پنجم(پایانی)


🔹در مدت این دو روزِ باقیمانده بین غلامعلی و همسرش رازهایی گفته می‌شد و از همسرش جز صبر زینبی و استقامت هیچ نمی‌خواست؛ حتی در مورد فرزندان هم سخنی نگفت چرا که از بابت آنها با وجود همسرش خاطرش جمع بود. تنها خواسته‌اش از همسرش، دعا برای شهیدشدنش بود اما همسرش حرف او را جدّی نمی‌گرفت و حتی یک لحظه هم فکر شهادت او را نمی‌کرد؛ چرا که عاشقانه همدیگر را دوست داشتند و جداشدن از غلامعلی برایش سخت بود. اما دریغ!... که این روزها، روزهای آخر کنارِ هم‌بودن است. فرزندان هیچ اطّلاعی از رفتن پدر به سوریه نداشتند؛ فقط اطّلاعی چند بر اینکه پدرشان مانند دفعات قبل به ماموریت می‌رود. یک روز قبلِ رفتن با همسرش به شهرستان گالیکش برای خداحافظی از مادر و برادرهایش رفت و از آنها خداحافظی کرد اما آنها هم از رفتن غلامعلی باخبر نبودند.

🔸روزِ رفتن فرا رسید؛ همسرش نگران‌تر از هر روز با چشمی پر از اشک غلامعلی را بدرقه می‌کرد و غلامعلی با لبی خندان و با شور و نشاطی خاص با همسر و فرزندانش خداحافظی می‌کرد؛ انگار که خود می‌دانست این دیدار، دیدار آخر است. اما دریغ از خانواده‌اش که حتی ذره‌ای بدانند که این دیدار آخریست که در کنار پدر هستند؛ آخرین بار است که چهره ی شاد او را می‌بینند، صدایش را می‌شنوند. همسرش پس از خداحافظی، رد کردن از زیر قرآن، ریختنِ آب پشت سرش و دعا و صلوات برای سلامتی‌اش فوراً در را بست و به پشت پنجره رفت تا ادامه‌ی رفتنش را با نگاه‌های نگران و چشم‌های پر از اشکش بدرقه کند. آن روز، غلامعلی پیراهن سفیدی به تن کرده بود و مانند یک ماه می‌درخشید و تا هنگام سوارشدنش به اتوبوس در پادگان دیده می‌شد و همسرش این رفتن را نظاره می‌کرد. بالاخره اتوبوس حرکت کرد...

🔹چند روزی را در تهران گذراندند و سپس، ۲۲اردیبهشت‌ ۱۳۹۲ به سوریه اعزام شدند. بعد از رسیدن به سوریه ارتباط تلفنی غلامعلی با خانواده‌اش قطع شد و دیگر نتوانست با آنها ارتباط برقرار کند و همین امر، نگرانی خانواده را بیشتر می‌کرد. چهار روز اول را در سوریه به آموزش تانک به سربازان سوری گذراند تا اینکه روز جمعه، ۱۳۹۲/۰۲/۲۷ غلامعلی و چندنفر دیگر برای شناسایی منطقه‌ای در حلب سوریه می‌روند. همکاران هرچه از او می‌خواهند که به این شناسایی نیاید اما او برای رفتن پافشاری می‌کند.

🔸ساعت‌های ۱۱-۱۰ صبح وقتی به منطقه می‌رسند، با حمله تروریست‌ها روبرو می‌شوند که در این درگیری یکی از ماشین‌ها عقب‌نشینی می‌کند اما ماشینی که غلامعلی در آن بود گلوله‌باران می‌شود و از حرکت بازمی‌ایستد. براثر گلوله‌هایی که به سمت ماشین برخورد می‌کند، چند نفری زخمی می‌شوند و در بین آنها تنها غلامعلی با اصابت گلوله‌ای به سرش شهید می‌شود. پس از ساعت‌ها درگیری، زخمی‌ها را به عقب برمی‌گردانند اما غلامعلی تنها در ماشین می‌ماند و به نقل از همرزمانش که گفتند: "دیدیم تروریست‌ها آمدند و غلامعلی را که شهید شده بود با خود بردند." و دیگر پس از آن هیچ‌کاری از دست کسی برنیامد.
🌹
🌹
🌻🌹
🌸🌻🌹
🍃🌸🌻🌹
🍃🌸🌻🌹

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
🍃🌸🌻🌹
🍃🌸🌻🌹
🌸🌻🌹
🌻🌹
🌹
🌹
📜#زندگینامه
💠شهید مدافع‌حرم #غلامعلی_تولی

🖍قسمت چهارم


🔹یک سالی بود که به ماموریت در منطقه‌ی زاهدان اعزام می‌شد و دیگر کمتر در کنار خانواده‌اش بود. عید سال ۱۳۹۲ را غلامعلی کنار همکارانش در زاهدان بود. ششم فروردین به خانه آمد و ده‌روزی را با خانواده و به دید و بازدید و صله رحم از اقوام و آشنایان سپری کرد؛ روز شانزدهم برای شرکت در کلاسهای عقیدتی_سیاسی عازم مشهد شد و پس از یک هفته به خانه بازگشت. چند روز بعد دوباره به زاهدان برگشت و سه‌هفته‌ای را در آنجا گذراند. این ماموریت زاهدان آخرین ماموریت وی بود. بعد از این ماموریت چهار روزی را در کنار خانواده و فرزندان سپری کرد و روزها در پادگان در جلساتی که مبنی بر دفاع از کشور سوریه برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد.

🔸سرهنگ کوهی فرمانده یگان۶۰ زرهی عمّار یاسر به ضرورت دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه علیهماالسلام در سوریه و همچنین اطاعت از امر رهبری در این خصوص تاکید می‌کرد و از میان پاسداران به دنبال داوطلبانی برای این امر الهی بود. از آنجایی که غلامعلی ارادت خاصی به اهل‌بیت و ائمه اطهار داشت و همیشه برای اسلام و مسلمین نگران بود و در هر کاری حتی سخت‌ترین کارها داوطلب می‌شد، برای این درخواست نیز دستش را بالا برد و اعلام آمادگی کرد. طیّ این مدت، هر شب اخبار را نگاه می‌کرد و تحولات سوریه را از اخبار گوش می‌داد؛ بمب‌گذاری‌ها در سوریه از جمله بمب‌گذاری آرامگاه حجربن‌عدی سخت او را ناراحت می‌کرد و همین امر باعث مصمّم‌ترشدن در رفتنش به سوریه می‌شد.

🔹روز دوم بود؛ کت و شلوارش را پوشید تا برای گرفتن پاسپورت عکس تهیه کند اما همسرش از همان لحظه که او را در این لباس دید تنش لرزید و در دلش شور و غوغایی به پا شد و نگران از این لباس پوشیدنش بود. آن روز هرچه پرسید «چه شده که این لباسها را پوشیده‌ای؟ مگر این لباس‌ها را برای دامادی فرزندانت نگرفته‌ای؟ پس چرا؟!!!» غلامعلی با لبی خندان و چهره‌ای مهربان به همسرش گفت: «چیزی نیست، فقط می‌خواهم یکبار با این لباسها بیرون بروم. همین...» در خانه چرخ می‌زد و با لبخند به همسرش می‌گفت: «عزیز ببین خوشگل شدم؟... چطوره؟... بهم میاد؟... قشنگ شده‌ام؟...» اما همسرش با دلی نگران، هیچ نمی‌گفت و فقط مانع از رفتن غلامعلی می‌شد که اینبار نرود...

🔸هرچه کرد که غلامعلی آن روز بیرون نرود نشد؛ چندبار از دستش گرفت، حتی در را به رویش بست اما نشد. به گفته‌ی خود غلامعلی (قبل از شهادت، در تهران به یکی از همکارانش) که می‌گفت: «مانند حضرت علی علیه‌السلام که عمامه‌اش به در، گیر کرد که آن روز از خانه بیرون نرود، همسرم نیز جلویم را می‌گرفت که حتی آستین کتم درآمد تا آن روز بیرون نروم.» سرانجام قبل از بیرون رفتن از خانه همسرش را به داخل اتاق صدا زد تا بگوید جریان چیست تا کمی آرام بگیرد؛ همسرش با شنیدن این قضیه نگرانی‌اش بیشتر شد و کاری جز گریه نداشت. غلامعلی تا جایی که می‌توانست او را آرام کرد و به صبر و رفتار زینبی سفارش می‌کرد.
🌹
🌹
🌻🌹
🌸🌻🌹
🍃🌸🌻🌹
🍃🌸🌻🌹

🇮🇷http://telegram.me/Iran_Iran
Ещё