می نویسم برای تو
برای توکه بودنت را
نه
#چشمانم میبیند،
نه گوش هایم می شنود،
نه دستانم لمس می کند.
تنها راه این است که
#دلم را برایت قلم کنم
و از تو بنویسم.
از تبار
#حسین بودی و هم نام امامت ،
از همان کودکی نمک سفره
#ارباب خورده بودی .از بدو تولد ،
از همان روزی که قرار بود نباشی
تا شبی که در
#روضه_امام_حسین میان دستان
#مادرت نمک گیر خانه ارباب شدی.
#سرنوشتت از همان روز مشخص شد.
تو آمده بودی که حسینی باشی.
آمدی نشان بدهی هنوز هم میشود
#حسینی شد.
فقط مرد میدان میخواهد.
این را میشد از همان روزهای ازدواجت هم فهمید.
نمی دانم آن روز با
#شهدا چه گفتی و چه کردی که ثمره اش آغاز زندگی مشترکتان بود.
زندگی که با طریق شهدا آغاز شود...
سرانجامی جز
#شهادت هم نمیتواند داشته باشد!
اصلا همسرت هم این را فهمیده بود.
او هم میدانست
میخواستی بروی تا برای همیشه بمانی
بروی تا جاودان شوی.
اصلا
#سوریه که رفتی ، همین دخترت؛ زهرا هم انگار فهمیده بود
که بابا قرار است به مراد دل خویش برسد.
دلتنگی هایش را این چنین برایت نوشت:
#باباجان سلام!
ای پدرجان! من منم زهرایت
دختر کوچک تو
ای امید من
و ای شادی تنهایی من
یاد داری دم رفتن دامنت را گرفتم؟
و گفتم: پدر این بار نرو..
من همان روز فهمیدم
#سفرت طولانیست
او نوشت و تو را خواند و تو هم آمدی.
آن هم چه آمدنی..
چهارده خرداد ۹۲ ،با لبخندی که تا ابد به صورتت نقش بسته بود به خانه برگشتی.
و
اینک ما مانده ایم و تویی که تا
#ابد هستی !
✍نویسنده :
#فاطمه_زهرا_نقویبه مناسبت شهادت
#شهید_محمدحسین_عطری📆تولد : ۸ مرداد ۱۳۵۵
📅 شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۲
🗺مزار : گیلان
#گرافیست_الشهدا🌐 @Iran_Iranhttps://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ