ڪانال مدافعان حـرم

#حیا
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
#مهدی_زین_الدین

🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ #شهادت داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. #قلب های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند ❤️

🍃فرمانده...
حال روزهایمان خوب نیست. نبض ایمانمان کند می زند و توکل مان از نفس افتاده. روزگار #تکلیف بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔

🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، #قضا می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی ُمٌّ_بُكْمٌ_عُمْيٌ می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم...

🍃از باقیمانده محبت #حسین در دل گاهی #زیارت_عاشورا می خوانیم با فراز ‌#إِنِّي_سِلْمٌ_لِمَنْ_سَالَمَكُمْ بغض می کنیم و با َرْبٌ_لِمَنْ_حَارَبَكُمْ دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم. از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به #گناهان. گناهانی که #حیا را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔

🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. #الجار_ثم_الدار را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان. #دروغ و #تهمت اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم.
اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ #قیامت ،به فکر #دنیا هستند😓

🍃گناهان بسیارند و #بغض ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و #شهادت آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت #همت و #باکری را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را....

🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #مهدی_زین_الدین

✍️نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر

📅تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳
🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم
🕊محل شهادت : سردشت

#گرافیست_الشهدا #صلوات

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
#مهدی_زین_الدین

🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ #شهادت داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. #قلب های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند ❤️

🍃فرمانده ...
حال روزهایمان خوب نیست. نبض ایمانمان کند می زند و توکل مان از نفس افتاده. روزگار #تکلیف بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔

🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، #قضا می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی ُمٌّ_بُكْمٌ_عُمْيٌ می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم...

🍃از باقیمانده محبت #حسین در دل گاهی #زیارت_عاشورا می خوانیم با فراز ‌#إِنِّي_سِلْمٌ_لِمَنْ_سَالَمَكُمْ بغض می کنیم و با َرْبٌ_لِمَنْ_حَارَبَكُمْ دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم. از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به #گناهان. گناهانی که #حیا را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔

🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. #الجار_ثم_الدار را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان. #دروغ و #تهمت اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم.
اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ #قیامت ،به فکر #دنیا هستند😓

🍃گناهان بسیارند و #بغض ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و #شهادت آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت #همت و #باکری را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را....

🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید #مهدی_زین_الدین

✍️نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر

📅تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳
🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم

🕊محل شهادت : سردشت

#گرافیست_الشهدا #صلوات

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🌸شهر را زرق و برق ها دوره کرده اند!
رنگ به رنگ، مدل به مدل
گویی #ریحانه ها خودشان را گم کرده اند!😔

🌸صدایِ خنده هایی که میانِ بوقِ ماشینها گم می‌شود؛ حواس را پرت می‌کند!! خیلی وقت است در سطحِ شهر، #چشم ها آرام و قرار و ندارند!! مدام در پیِ رنگ و لعابِ تازه ای، در کاسه می‌چرخند و مشتاقانه جدیدترین ها را دنبال می‌کنند. هرچه بیشتر، #حریص تر...

🌸گاهی تشخیصِ #مرد از #زن سخت می‌شود!‌ لباسها، چهره ها، طرز راه رفتن و حتی صحبت کردنشان هم رنگ و بویی از #مردانگی ندارد😕

🌸پدری در آسمانها می بیند و خونِ دل می‌خورد💔

🌸کمی آنطرف تر؛ #تو ایستاده ای
متفاوت با همه!! سیاهیِ چادرت از هر رنگ و زرق و برقی خیره کننده تر است!
آنقدر خیره کننده که چشم های #حریص را می‌زند.

🌸با #آرامش می‌گذری و انگار نه انگار که طعنه ای در هوا برای تو رها شده است!‌با طمانینه می‌روی، نه صدای خنده ات حواسی را پرت می‌کند و نه رنگ و لعابِ صورتت چشمی را همراه🙂

🌸گویی مردها هم از عبور تو در آرامش اند...زیبایی ات را دست‌مایه جلب نگاه نکرده ای!‌و #سیاهیِ_چادرت نگاه ها را به زمین می‌دوزد😌

تمامِ شهر ماتِ توست اما بی هیچ توجهی می‌گذری!‌ حتی راه را برایت باز می‌کنند؛ همانهایی که کارشان بستنِ راهِ عروسکهاست!

🌸در انتهای مسیرت، آنجایی که #آسمان زمین را به آغوش می‌کشد؛ مردی با خنده نظاره گرِ توست...مردی از جنسِ پدر😍

🌸گویی حضورِ زهرایی ات در میانِ شهر، قلبِ پر حرارتش را آرام کرده است...خندان است وقتی می‌بیند هنوز هم، میانِ این مردم دختری امانتدارِ #ارثیه بانوی آب وآیینه است.

🌸دخترانِ حاج قاسم همگی از جنسِ ما هستند فقط کمی دورتر.
سیاهیِ دلربایِ چادرت، #قلبِ دخترانِ حاج قاسم را به تلاطم می‌اندازد...همگی مثل همیم.

🌸زین پس ما #حجاب و مردانمان #حیا و عفاف را حفظ می‌کنند.
از این پس تمامِ شهر #فاطمی است...

🌸"گفتند مادرتان؟
گفتیم: #فاطمه_سلام‌الله‌علیها_💚"

#هفته_عفاف_و_حجاب_گرامی_باد

نویسنده : #زهرا_قائمی

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی #عشق میزنی و پا در مسیر #پرواز می گذاری .

قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که #حیا را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای .
تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ #صلوات بود .

از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی .

می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب #سوریه می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد .
می نویسم از #دلتنگی . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد .

گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، #سالخورده و شکننده شده اند .

می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... .

✍️نویسنده :#مبرا_پورحسن

🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی

📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸
📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴)

🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین

#گرافیست_الشهدا #صلوات #مدافع_حرم #شهید_گمنام #اربعین #کربلا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
#مهدی_زین_الدین

قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ #شهادت داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. #قلب های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند

فرمانده ...
حال روزهایمان خوب نیست.نبض ایمانمان کند می زند و توکلمان از نفس افتاده .روزگار #تکلیف بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم.

نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، #قضا می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم.
گاهی ُمٌّ_بُكْمٌ_عُمْيٌ می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم.

از باقیمانده محبت #حسین در دل گاهی #زیارت_عاشورا می خوانیم با فراز ‌#إِنِّي_سِلْمٌ_لِمَنْ_سَالَمَكُمْ بغض می کنیم و با َرْبٌ_لِمَنْ_حَارَبَكُمْ دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم.از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به #گناهان.
گناهانی که #حیا را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند.
ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل.

ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد .#الجار_ثم_الدار را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان .#دروغ و #تهمت اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم.
اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ #قیامت ،به فکر #دنیا هستند

گناهان بسیارند و #بغض ها گلوگیر ، راه فراری نداریم.نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و #شهادت آرزوییست دست نیافتنی.
فرمانده برگرد.اینجا زمین و زمان تو را کم دارد.بیا و با خودت #همت و #باکری را بیاور. #نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را

به مناسبت سالروز شهادت #شهید مهدی_زین_الدین

✍️نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر

📅تاریخ تولد: ۱۸مهر ۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳.سردشت

🥀محل دفن: گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم

#گرافیست_الشهدا #صلوات

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
شهر را زرق و برق ها دوره کرده اند!
رنگ به رنگ،مدل به مدل
گویی #ریحانه ها خودشان را گم کرده اند!

صدایِ خنده هایی که میانِ بوقِ ماشینها گم می‌شود؛ حواس را پرت می‌کند!!
خیلی وقت است در سطحِ شهر، #چشم ها آرام و قرار و ندارند!!
مدام در پیِ رنگ و لعابِ تازه ای، در کاسه می‌چرخند و مشتاقانه جدیدترین ها را دنبال می‌کنند.هرچه بیشتر؛ #حریص تر

گاهی تشخیصِ #مرد از #زن سخت می‌شود!
لباسها، چهره ها، طرز راه رفتن و حتی صحبت کردنشان هم رنگ و بویی از مردانگی ندارد!

پدری در آسمانها می بیند و خونِ دل می‌خورد

کمی آنطرف تر؛ #تو ایستاده ای
متفاوت با همه!!
سیاهیِ چادرت از هر رنگ و زرق و برقی خیره کننده تر است!
آنقدر خیره کننده که چشم های #حریص را می‌زند

با #آرامش می‌گذری و انگار نه انگار که طعنه ای در هوا برای تو رها شده است!

با طمانینه می‌روی، نه صدای خنده ات حواسی را پرت می‌کند و نه رنگ و لعابِ صورتت چشمی را همراه!

گویی مردها هم از عبور تو در آرامش اند...زیبایی ات را دست‌مایه جلب نگاه نکرده ای!
و #سیاهیِ_چادرت نگاه ها را به زمین می‌دوزد

تمامِ شهر ماتِ توست اما بی هیچ توجهی می‌گذری!
حتی راه را برایت باز می‌کنند؛ همانهایی که کارشان بستنِ راهِ عروسکهاست!

در انتهای مسیرت؛ آنجایی که #آسمان زمین را به آغوش می‌کشد؛ مردی با خنده نظاره گرِ توست...مردی از جنسِ پدر

گویی حضورِ زهرایی ات در میانِ شهر، قلبِ پر حرارتش را آرام کرده است...خندان است وقتی می‌بیند هنوز هم، میانِ این مردم دختری امانتدارِ #ارثیه بانوی آب وآیینه است

دخترانِ حاج قاسم همگی از جنسِ ما هستند فقط کمی دورتر.
سیاهیِ دلربایِ چادرت؛#قلبِ دخترانِ حاج قاسم را به تلاطم می‌اندازد...همگی مثل همیم.

زین پس ما #حجاب و مردانمان #حیا و #عفاف را حفظ می‌کنند.
از این پس تمامِ شهر #فاطمی است...

"گفتند مادرتان؟
گفتیم: #فاطمه_سلام‌الله‌علیها

#هفته_عفاف_و_حجاب_گرامی_باد

نویسنده: #زهرا_قائمی

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
‍ عشق واژه مقدسی است و #قلب میزبان مهربانی است. #عاشق که باشی با دیدنش روحت جلا میگیرد .

لباس سبز را که می دیدید رنگ از صورتش میپرید و آماده بود که جانش را فدای رهبرش بکند.

رفقایش می گویند، عاشق این لباس مقدس بود. حتی باهمین لباس به خواب میرفت. ترسی در خود داشت که هنگام خواب، #ملک-خدا جانش را بگیرد واین لباس بر تنش نباشد.

نماز اول وقتش ترک نمیشد ،گویا راه شهادت را با #نماز یافته بود.

وصیت نامه اش را که خواندم، جمله ی بسیار سنگینی را دیدم که هر واژه اش #مسولیت برعهده انسان میگذارد .

« از خواهرانم می‌خواهم که با #حیا خود، سرخی #خونم را را هدر ندهند واز برادرانم نیز خواهانم که #غیرت_علوی خود راحفظ کنند و به #دنیا نفروشند.»

روی #سادات حساس بود. بعضی اوقات این جمله را به زبان می اورد که اگر همسرت دختر #حضرت_زهرا باشد کار سختی برعهده داری، چون نباید به او بی احترامی شود و از طرفی هم وجودش #برکت است برای خانه .

حالا چند سال از #شهادت تو می گذرد .خانه با بانوی برکت، #اردیبهشت را انتظار کشیدند تا #تولدت تو...

#تولدت_مبارک محمد جان.🌺

نویسنده: #محمدخانی

🍃به مناسبت سالروز تولد شهید #محمد_کامران

📅تاریخ تولد : ۹اردیبهشت ۱۳۶۷
📅تاریخ شهادت : ۲۳ آذر۱۳۹۴.کربلای خانطومان

🗺مزار : قطعه ۵۰بهشت زهرا تهران

#گرافیست_الشهدا

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
ڪانال مدافعان حـرم
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_اول 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_دوم

💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.

حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم.

💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد.

عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.

💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند.

از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.

💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»

رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»

💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!»

خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.

💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابلم ظاهر شد.

لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم.

💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد.

با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ #حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.

💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.

دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید!

💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»

دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»

💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»

نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد...

#ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
زیر آوار درآمده ؛
یک دستش به روسری است ...

وقتی #حیا از #حیات شریفتر است

🌹ڪانال مدافعان حرم🌹👇
🌐 @Iran_Iran
بیانیه خانواده شهید #محسن_حججی
👇👇👇
#قسمت_سوم
⭕️#تاریخ بداند و در سطر سطر خود ثبت کند. #محسن_حججی رفت تا بگوید اصحاب آخر الزمانی #سید_الشهدا از تبار #سلمان آماده دفاع از حرم عمه سادات #حضرت_زینب(س) هستند وپای سند این آمادگی مهر عشق زده اند .عشقی که برای #وصالش از اهل و عیال و خانمان گذشتن قدم اول است و سر دادن و سر بر دامان #زینب "س" گذاشتن منتهای آمال است.
#خون_محسن_حججی در امتدا خون همرزمان شهیدش چراغی است که روشن کننده راه عاشقان اهل بیت است.ما در این راه #مشق_عشق را از بانوی دمشق میگیریم تا تمام ابعاد _عاشورا بر جانمان بنشیند .لازم باشد مادر وهب می شویم و تازه دامادمان را راهی میدان می کنیم ، در پس پرده #حیا و #حجاب برای پیروزی فرزندانمان دعا می کنیم و اما پس از #شهادت محکم و استوار می ایستیم و راضی به رضای حق می شویم مقدر شد مادر وهب می شویم که پس از #شهادت فرزندش سرش را به میان دشمن پرتاب میکند و می گوید از آنچه در راه امام و ولی زمانم بخشیده ام چیزی را پس نمی گیرم مقدر شد رباب می شویم یا سکینه اما هر چه بشویم همگام با زینب گام بر میداریم و در لحظه ای که نگاه دنیا به ماست با سربلندی کلام ما رایت الا جمیلا زمزمه می کنیم. ما اگر قرار بود منتظر برگشتن #محسن باشیم به رفتنش رضایت نمی دادیم. رضایت که می دهیم یعنی راضیا برضائک؛ چه در رفتن، چه در #شهید شدن، و چه در بازگشت پیکرش.
#خانواده محسن مثل محسن، تسلیم قضا و قدر الهی است و ما درس صبر را یکی دیگر از ابعاد تربیتی #واقعه_عاشورا می دانیم. ما داغی بر دل داریم که از داغ یعقوب نبی فراتر است .ما چشم براه پیراهن خونی یوسف مان هستیم اما راضی تر به لبخندش از آسمانیم که قدم هایمان را استوار کند.

🌐 @Iran_Iran