فاطمه به۲سالگی که رسید،قصد داشتم جشن تولدبرایش بگیرم اما زخم زبانهایی از اطراف به گوشم رسید. تصمیم گرفتم تولد ۲سالگی را همانند سال پیش با جمع۴ نفری درکنار مزار
جلیل بگیرم.خیلی دلم گرفته بود.
به گلزار شهدا رفتم خودم را روی سنگ مزار انداختم و گفتم: تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم برایم شاد کردن دل فاطمه مهمه وهدایای مردم برایم اصلا مهم نیست. خیلی گریه کردم و به او گفتم:روز تولد فاطمه کیک میخرم و به خانه میروم و تو باید به خانه بیایی.روز بعددر بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد. جواب دادم.
گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان درهر زمانیکه خواستید.
از خوشحالی گریه کردم.در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمیدیدم.
یک روزه تمام وسایل راجمع کردم و روز بعد حرکت کردیم.ازهیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم.
زمانیکه به سوریه رسیدم یادم آمد که تولد فاطمه ۴شنبه است. بدون اینکه به من بگویند حرم حضرت رقیه(س)را تزیین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند.شروع ۳سالگی فاطمه درکنار۳ ساله امام حسین ع یک آرزوی بزرگی برایم بود
🌷شهید
#جلیل_خادمی▪️ڪانال مدافعان حرم
🌐 @Iran_Iran