🍂علی وارد مسجد شد دانه به دانه همه آنهایی که خوابیده بودند با دست خود بیدار کرد رسید به غریبهای که نمیشناختم با دست تکانش داد
و گفت برادر بلند شو وقت
#نماز است نگاهش را که بالا آورد علی لبخندی زد از آن لبخندها که تا تهش را میخواند،
و بعد گفت
#انا_لله_و_انا_اله_راجعون و با همان لبخند رفت
و در محراب شروع به گفتن اذان کرد.
🍂نماز نافله بست
و عجب نمازی، مشغول بودم مثل علی به نماز، علی در
#سجده بود
و عجیب طولش میداد. ذهنم رفت به این سمت که چرا علی آن آیه را خواند. غریبه پشت علی جاگیر شده بود
و علی نمازش را به حوصله پیش میبرد وسط تاریکی
و روشنایی
#مسجد برق شمشیری را دیدم که معلوم بود خوب صیقل خورده بود
و تیز شده بود، گویی میخواهد ریشهای را قطع کند تا به خودم آمدم خون به
#محراب بود
و ندا بلند کرد
#فزت_و_رب_الکعبه🍂 آخ نکند مراد
#علی از خواندن آن آیه همین بود. غریبه را گرفتم دستار از چهرهاش که کنار زدم مرادی بود از
#خوارج صفین
و از پیش قراولهای نهروان، تف به غیرتت مرد
#معاویه و عمروعاص را ول کردهای چسبیدهای به علی آخ از
#جهل شما جماعت که همیشه یک منزل عقبتر اتراق کردهاید این بود علی که میگفتید گردن میدهیم تا دوباره خانه نشین نشوند. مکالماتم که با پسر نحس
#ملجم تمام شد علی دیگر در مسجد نبود
و ردی خون از او مانده بود
🍂خدایا عافیت را در امور ما قرار ده
و هم عاقبت را
وای بر ما وای که علی در محراب بود
و ما در مرداب
✍نویسنده :
#محمدصادق_زارع °•
#شهادت امیرالمومنین علی(ع) تسلیت
#گرافیست_الشهدا #نجف #کوفه▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iranhttps://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ