ڪانال مدافعان حـرم

#امام_حسین_علیه‌السلام
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 روایت واقعه - دل زار زینب

📌 پرده‌ای جان‌سوز از مصائب #امام_حسین (علیه‌السّلام) با نوای حاج محمود کریمی

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
※ اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة

شاید حسین علیهالسلام،
آخرینِ بند دلم باشد به آسمان!
شاید هم اولینِ همیشگی‌اش که پاره نمی‌شود...

※ آن روز که یکی یکی، لابلای بندهای دنیا گم شدم،
و یکی یکی بریدم ریسمان‌هایی که محکم به آسمان بندم کرده بودند؛
او آب حیات شد و مفرّح ذات!

※ و من در هیاهوهای روضه‌های او بود، که به زیستی از جنس آب، بازگشتم ....
از جنس اشک،
از جنس استغفرالله و أتوب الیه.

ویژه ولادت #امام_حسین علیهالسلام


▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🖋 #برگی_از_خاطرات

هر سفر زیارتی که می‌رفتم از خدا می‌خواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم. یاد زیارت #جامعه_کبیره که نذرش کردم افتادم. بارها در این دعا می‌خوانیم بأبي أنت و امي و .. دعای من مستجاب شده بود. جنس گریه‌هایم بعد از #شهادت موسی حسابی فرق کرد.

از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود و می‌شد چهره‌اش را دید. هیچ شکی نیست که مصیبت ما در برابر مصیبت آقا اباعبدالله (علیهالسلام) هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همه‌اش این جمله #امام_حسین (علیهالسلام) بعد از شهادت حضرت #علی‌اکبر (علیهالسلام) بر زبانم جاری می‌شد؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا ....

اسم من را در گوشی‌اش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: «آخر ما شیعیان شعاعی از نور #حضرت_زهرا (سلام‌الله علیها) هستیم».


معرفی شهید دریک نگاه:🔰
سرگرد پاسدار مدافع حرم #موسی_جمشیدیان
متولد :۶۲/۸/۲۸
شهادت :۹۴/۸/۱۴
#قلعه سفید ، نجف اباد #
فرزند دوم خانواده
دانشجو کارشناسی ارشد رشته جغرافیا # دانشگاه پیام نور اصفهان
محل خدمت :
#لشکر زرهی هشت نجف اشرف #
نحوه شهادت:اصابت موشک کرنت اسراییلی در سوریه

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
20 Va Ala As'hab Al-Hussainn (1401-05-27) Moharram 1444 _ Mashhade…
@Aminikhaah
🔉#و_علی_اصحاب_الحسین

📣 جلسه بیست
* تحلیل بشارت اباعبدالله " تو پیش روی من در بهشت هستی"
* چه کسی زودتر از پیامبر وارد بهشت می‌شود؟
* دیدار آیت الله حق شناس با حضرت زینب کبری سلام الله علیها

🔻عمرو بن قرظة بن کعب، دومین شهید نماز
* پیک مذاکره امام حسین علیهالسلام با عمر سعد
* سلام امام زمان به عمرو در زیارت ناحیه
* سرنوشت دوگانه دو برادر

#امام_حسین_علیه‌السلام

▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
18 Va Ala As'hab Al-Hussainn (1401-05-25) Moharram 1444 _ Mashhade…
@Aminikhaah
🔉#و_علی_اصحاب_الحسین

📣 جلسه هجدهم

* آزادگی نَفْس حر و همراهانش

* تقوای پیش از ایمان

* مرامِ مردانگی

* ویژگی‌های مشترک قرآن و امام

* کاروان خانوادگی امام حسین علیهالسلام محاسبات دشمن را بهم ریخت.

* جدال لفظی حر و عمر سعد صبح عاشورا

* شروط دوگانه دشمن برای اباعبدالله

* رویای صادقه اباعبدالله

* دوگانگی‌های عمر سعد

* چگونه حر از تردید سحر به یقین صبح رسید؟

* سپر انداخت تا حسین سپر او باشد.

* حمایت از اباعبدالله با تمام توان

* از دامن عبیدالله تا دامن اباعبدالله

* عروجی آزاده‌وار

* تعبیر عجیب اباعبدالله در باب قاتلین حر

* اشعار اباعبدالله برای حر

* تنها شهيدي که سر از تن او جدا نشد!

* سفارش اباعبدالله به خدا برای حر

* در نبش قبر حر چه دیدند؟؟؟

* غیرتی نجات بخش

* عاقبت سر اباعبدالله چه شد؟

#حر
#امام_حسین_علیه‌السلام

▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی

خواصّی که روبروی #امام‌_حسین علیهالسلام ایستادند!
و .....
خواصّی که روبروی #امام‌_زمان علیهالسلام خواهند ایستاد❗️

💥علّت این تقابلِ غیرمنتظره چه بود؟
و چه خواهد بود؟

#اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🏴

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
06 Didar Ba Ensaniyat (1400-12-12) Tehran.mp3
@Aminikhaah
🔉#دیدار_با_انسانیت

📚#شرحی_بر_زیارت_امین_الله

📣 جلسه ششم

* هستی انسان، امانت الهی

* ذکر خدا، شرافت انسان

* مومنین منت پذیرند نه منت گذار!

* خواسته امام سجاد علیهالسلام در روز عاشورا

* درک امانت، علامت تقرب

* معنای سکرات مرگ

* وجه شبه مرگ و خواب

* تشبیه بدن به کفش

* در زمین دیگری خانه مکن!

* مراعات حلال و حرام اولین قدم در تحویل امانت

* خروج حب دنیا ازقلب و ورود به محدوده عشق الهی

* عشق الهی مساوی با افزایش تعلق و انس به خدا

* کثرت صلوات عشق می‌آورد.

* این اختیار هم به ید اختیار اوست.

* امین الله یعنی ولایت

* سوال اصلی شب اول قبر: امامت کیست؟

* کشتی نوح جلوه اهل بیت

عشق به امام حسین علیهالسلام، اکسیر اعظم

مدت زمان: ۹۳:۱۷

#امین_الله
#امانت
#ولایت
#عاشورا
#امام_حسین_علیه‌السلام
#امامت

📆1400/12/12



▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی

🌎 اینکه ما، در مقطعی از تاریخ به دنیا آمده‌ایم
که امام حسین علیهالسلام، آرزوی زیستن در آن را
داشته‌اند، اصلا اتفاقی نیست!

💥 رسالت ویژه‌ای بر دوش ماست!
خداوند، هدف و مقصد خاصی را،
برای ما، در نظر گرفته است!

🎯 کدام هدف و مقصد؟! چه رسالتی؟!

🎊 ویژه‌ی ولادت #امام_حسین علیهالسلام

▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَكُمْ💫
حسین، حسین، حسین....♡

به حلاوت نامت سوگند؛
که حرارت عشقت؛
تنها راه لمسِ خنکای صبح ظهور
و انفجار نورترین حادثه‌ی تاریخ است!

#امام_حسین علیهالسلام


▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🕊🍂🍂🕊

🖋 #برگی_از_خاطرات

هر سفر زیارتی که می‌رفتم از خدا می‌خواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم. یاد زیارت #جامعه_کبیره که نذرش کردم افتادم. بارها در این دعا می‌خوانیم بأبي أنت و امي و .. دعای من مستجاب شده بود. جنس گریه‌هایم بعد از #شهادت موسی حسابی فرق کرد.

از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود و می‌شد چهره‌اش را دید. هیچ شکی نیست که مصیبت ما در برابر مصیبت آقا اباعبدالله (علیهالسلام) هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همه‌اش این جمله #امام_حسین (علیهالسلام) بعد از شهادت حضرت #علی‌اکبر (علیهالسلام) بر زبانم جاری می‌شد؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا ....

اسم من را در گوشی‌اش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: «آخر ما شیعیان شعاعی از نور #حضرت_زهرا (سلام‌الله علیها) هستیم».

🌹 #شهید #موسی_جمشیدیان

🥀 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_چهل_و_نهم

💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم و مصطفی جان کندنم را حس می‌کرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.

جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانه‌ام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم‌ها برایش کهنه نمی‌شد که دوباره چشمانش آتش گرفت.

💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدن‌مان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخم‌ها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانه‌اش نشاند.

خودم نمی‌دانستم اما انگار دلم همین را می‌خواست که پیراهن صبوری‌ام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»

💠 صورتم را در شانه‌اش فرو می‌کردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشک‌هایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست می‌کشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.

رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور می‌کردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته می‌شد.

💠 می‌توانستم تصور کنم #تکفیری‌هایی که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا می‌خواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده‌اش را نبینم.

تا سحر گوشم به لالایی گلوله‌ها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی‌دریغ می‌بارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحه‌ای که برایشان مانده بود، دور حرم می‌چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.

💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمی‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش‌قدم شدم :«من نمی‌ترسم مصطفی!»

از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب‌هایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»

💠 از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمی‌دونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمی‌دونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»

هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه‌شان درد می‌کرد، هنوز وحشت #شهادت بی‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم می‌دوید، ولی می‌خواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»

💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»

و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می‌کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می‌رسه، نه به این مردم نه به تو!»

💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می‌درخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.

لب‌هایش آهسته تکان می‌خورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) می‌سپرد که تنها یک لحظه به سمتم چرخید و می‌ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.

💠 در برابر نگاهم می‌رفت و دامن #عشقش به پای صبوری‌ام می‌پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.

می‌دانستم رفتن #امام_حسین (علیهالسلام) را به چشم دیده و با هق‌هق گریه به همان لحظه قسمش می‌دادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.

💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان می‌خواستند در را باز کنند و باور نمی‌کردم تسلیم تکفیری‌ها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...


#ادامه_دارد


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد



🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
ڪانال مدافعان حـرم
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_دوازدهم

💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.

به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.

💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید.

نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.

💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحی‌فداه) نداریم.

شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهم‌السلام) هستیم و از #حرم شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»

💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه می‌سرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!»

شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»

💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»

و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.

💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکایی‌ها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»

مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود.

💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.

عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسی‌ات عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...


#ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🕊🍂🍂🕊

🖋 #برگی_از_خاطرات

هر سفر زیارتی که می‌رفتم از خدا می‌خواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم. یاد زیارت #جامعه_کبیره که نذرش کردم افتادم. بارها در این دعا می‌خوانیم بأبي أنت و امي و .. دعای من مستجاب شده بود. جنس گریه‌هایم بعد از #شهادت موسی حسابی فرق کرد.

از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود و می‌شد چهره‌اش را دید. هیچ شکی نیست که مصیبت ما در برابر مصیبت آقا اباعبدالله (علیهالسلام) هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همه‌اش این جمله #امام_حسین (علیهالسلام) بعد از شهادت حضرت #علی‌اکبر (علیهالسلام) بر زبانم جاری می‌شد؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا ....

اسم من را در گوشی‌اش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: «آخر ما شیعیان شعاعی از نور #حضرت_زهرا (سلام‌الله علیها) هستیم».

🌹 #شهید #موسی_جمشیدیان

🥀 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran