ڪانال مدافعان حـرم

#اعجازی
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
♡بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

🍃می دانی؟ اشک، #علاج است.
آن دم که با عطر نام حسین(ع) درآمیزد.

🍃 گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و #بهشتی_عاشقانه ساخت. تنها به عشق حسین(ع). بهشتی عاشقانه، برای #اشک. برای التیام و #رهایی. به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا. تمام دلبستگی های فانی و آمال بی‌اساس.

🍃گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی #عارفانه ساخت. خلوتی عارفانه، برای اشک. برای #تفکر و تعمق.
برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها.

🍃گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این #خود درمانده. برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش😓

🍃باید اشک ریخت و #یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد. مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند!
#اعجازی_عاشقانه❤️

🍃وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که #سجاد، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با #ادبی عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد.

♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡

✍️نویسنده : #زهرا_مهدیار

💐به مناسبت سالروز #تولد #شهید_مدافع_حرم #سجاد_عفتی

📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان سوریه
🥀مزار شهید : شهریار بهشت رضوان

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
♡بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

می دانی؟ اشک، #علاج است.
آن دم که با عطر نام #حسین(ع) درآمیزد.
.
گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و #بهشتی_عاشقانه ساخت. تنها به #عشق_حسین(ع).
بهشتی عاشقانه، برای #اشک.
برای التیام و #رهایی.
به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا.
تمام دلبستگی های فانی و آمال بی‌اساس.

گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی #عارفانه ساخت.
خلوتی عارفانه، برای اشک.
برای #تفکر و تعمق.
برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها.
.
گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این #خود درمانده.
برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش.
.
باید اشک ریخت و #یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد.
مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند!
#اعجازی_عاشقانه.

وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که #سجاد، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با #ادبی عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد.

♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡

✍️نویسنده : #زهرا_مهدیار

به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم #سجاد_عفتی

📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان سوریه

🥀مزار شهید : شهریار بهشت رضوان

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
می دانی؟ اشک، #علاج است.
آن دم که با عطر نام #حسین(ع) درآمیزد.
گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و #بهشتی_عاشقانه ساخت. تنها به #عشق_حسین(ع).
بهشتی عاشقانه، برای #اشک.
برای التیام و #رهایی.
به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا.
تمام دلبستگی های فانی و آمال بی‌اساس.
گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی #عارفانه ساخت.
خلوتی عارفانه، برای اشک.
برای #تفکر و تعمق.
برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها.

گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این #خود درمانده.
برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش.
باید اشک ریخت و #یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد.

مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند!
#اعجازی_عاشقانه.
وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که #سجاد، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با #ادبی عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد.

♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡

#شهید_مدافع_حرم #سجاد_عفتی

📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان سوریه


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
♡بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

می دانی؟ اشک، #علاج است.
آن دم که با عطر نام #حسین(ع) درآمیزد.

گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و #بهشتی_عاشقانه ساخت. تنها به #عشق_حسین(ع).
بهشتی عاشقانه، برای #اشک.
برای التیام و #رهایی.
به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا.
تمام دلبستگی های فانی و آمال بی‌اساس.

گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی #عارفانه ساخت.
خلوتی عارفانه، برای اشک.
برای #تفکر و تعمق.
برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها.

گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این #خود درمانده.
برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش.

باید اشک ریخت و #یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد.

مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند!
#اعجازی_عاشقانه.

وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که #سجاد، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با #ادبی عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد.

♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡

نویسنده : #زهرا_مهدیار

به مناسبت سالروز تولد #شهید_مدافع_حرم #سجاد_عفتی

📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان روسیه

🥀مزار شهید : شهریار بهشت رضوان

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_سی_و_پنجم

💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنه‌ای و #حاج_قاسمم

سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»

💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»

و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.

💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»

حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»

💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»

و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم #غیرت می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»

💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»

از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»

💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!»

دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.

💠 مردم همه با پرچم‌های #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد.

بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.

#پایان


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد



🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran