Imam__mahdi313

#مادرم
Канал
Логотип телеграм канала Imam__mahdi313
@Imam_mahdi255Продвигать
420
подписчиков
5,08 тыс.
фото
5,03 тыс.
видео
521
ссылка
کانال الصمصام المنتقم / شمشیر انتقام گیرنده . سلامتی امام الزمان مهدی فاطمه عج الله صلوات جانم فدای امام سید علی خامنه‌ای @he313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آخرین کت شلوار که مجید که قرار بود با پوشیدنش #داماد بشه اما لباس دامادی اش تغییر کرد... الهی بمیرم برایت #مادر که استخون های سوخته مجیدت را از لباس دامادی اش بیرون آوردی....
باید مادر باشی تا بفهمی مادر مجید این چند سال چی کشیده، همه ی مادرا #آرزو دارند دامادی پسرشون رو ببینند،
به #مادرم گفتم فیلم #عروسی یکی از دوستامه بیا ببین، فیلم عروسی گرفتن #معراج_شهدا مادر مجید رو به مادرم نشون دادم، حالا مادرم با اون #ذوق #مادرانه اش که الان #عروس و داماد ببینه چشمش به گوشی بود که دید مادر مجید بالای #آمبولانس با #کیک‌_عروسی ایستاده مادرم گفت این چیه!؟ گفتم برای پسر شهیدش مادر و پدر عزیزش عروسی گرفتند... صدای هق هق گریه های مادرم و حال دگرگون شدش را فراموش نمیکنم... باید مادر باشی تا درک کنی این عروسی گرفتن یعنی چی....
#مامان_مجید برامون دعا کن آخر و عاقبتمون به #شهادت ختم بشه...
#مدافع_حرم #حضرت_زینب سلام الله
#شهید_مجید_قربانخانی
#داداش_مجید

🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷

@imam_mahdi255
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مادر_شهید : اول سلام داداش، کاش خودم از زیر#قرآن ردش می کردم.#مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این #مامان خانم #فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود. چند روز مانده به رفتن لباس‌های نظامی‌اش را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس #یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم رفته‌ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد #پدرم قرآن را گرفت و چند #عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز جدی است.»
#مادر_شهید :
روزهای آخر از کنارش تکان نمی‌خوردم. می‌ترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود می‌کرد که نمی‌رود. لباس‌هایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه می‌آوردم و درمی‌رفتم. چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر می‌کردم اگر بشویم می‌رود.

@imam_mahdi255
Imam__mahdi313
دلنوشته #دختر #نورخدا_موسوی شهید زنده و #مدافع_وطن: هر ثانیه ی در کنار بابا بودن برای دختر بابا بهانه ای دارد !و اما باز هم بهانه ای دیگر از دلتنگی ! @imam_mahdi255 🕊️ 🌹 🕊️ 🌹
دلنوشته #دختر #نورخدا_موسوی شهید زنده و #مدافع_وطن: هر ثانیه ی در کنار بابا بودن برای دختر بابا بهانه ای دارد !و اما باز هم بهانه ای دیگر از دلتنگی !
باز هم بهانه ای دیگر برای نوشتن حرف های یواشکی ...
باز هم قصه ای به نقل از #مرزبان بودن و عاقبتی به زیبایی شهادت ...
و باز هم، حکایت پرواز !!!
امشب برایش لالایی خوانده ام ونزدیک رویاهایش به خوابش برده ام آری مادرم را میگویم جمعه را بهانه لالایش کرده ام وقول داده‌ام امشب باغبان باغ پر از لاله اش باشم امشب پرستاری کنم برای نورخدایش.اما او نمیداند که امشب من مهمان دلتنگی بیقراری خویشم..امشب دل من به سراغ هفدهم اسفند وروز واقعه رفته است همچون دختران دیروز ششم اردیبهشتی که دلتنگ پدر مرزبانشان بودند..امشب از بابا قول گرفته ام بیتابی نکند وسرفه هایش را امشب گم کند
امشب بیخیال #اکسیژن شود تا مادر از نقشه ام خبردار نشود.دلم هوای لباسهای مرزبانیش کرده و قامت رشیدش را در تاریخ خاطره هایم دارم به یاد میاورم.آری بابای قشنگم یادم می اید چه زیبا میشدی آن زمان که لباسهایت را می‌پوشیدی شانه ای بر زلف قشنگت میزدی وبا لبخند پر از زیبایت به #مادرم احترام میدادی ومن چه کیفی میکردم ومادر با آن نجابت مثال زدنیش به لبخند مختصری کفایت میکرد.
حال بعد از نه سال آموختم آن احترام به مادر تفسیری دارد که قلم من از درکش عاجز است ومیشکند.آری بابا امشب با لالایی من مادر خوابیده است ومن زهرای بابا شده ام.چه زیبایندلباسهای رزمت مبارکت باشد مرد چه برازنده نامت شده اند مرزبان با وفا....
یکی میگفت چشمهای بابایت سالهاست دل از مرز ورزم وهمرزم برنمیدارد..
بابا هنوز هم حس زهرا میگوید لباسهایت بوی #خون می‌دهد...
ادامه دارد
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
سلامتی شهید زنده صلوات....
نور خدا موسوی از تکاوران نیروی انتظامی و فرمانده یگان تکاوری زاهدان بود که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ هنگام درگیری با گروه جندالله به رهبری عبدالمالک ریگی بر اثر اصابت یک گلوله دو زمانه به سرش در منطقه پل شکسته لار شدیداً مجروح شد و صد در صد جانباز شد ١٧ اسفند امسال، دهمین سال جانبازی اش را سپری خواهد کرد...
🌹 🌹 🌹 🌹
.
درود و خدا قوت به همسر و فرزندان مهربان این قهرمان
. 🌹 🌹 🌹 🌹
@imam_mahdi255
این صدای غرش #لشکر زینبه
#سر ما همه فدای سر زینبه
#مادرم از همون اول که شیرم داده
به خدا گفته که این نوکر زینبه
با اذنِ علی ولی‌الله
با #سربندای #یازهرا
نابوده تمام #کفر و 
#تکفیری
@imam_mahdi255
Imam__mahdi313
بهشت زهرا مزار سید محمد حسين میردوستی عزيز😍😍 امروز تولد شهيد بود(تاريخ تولد رو روي سنگ ببينيد) ....روز تاسوعاي سال٩٤ حلب به شهادت رسيد😢😢 🌷🌷🌷🌷 @imam_mahdi255
سالروز ولادت #شهید_محمدحسین_میردوستی
مدافع حرم خانم زینبــــ سلام الله 🌹#شهید_سید_محمد_حسین_میردوستی اولین شهید مدافع حرم شهرستان#مینودشت در ۱۳ تیرماه سال ۱۳۷۰ در خانواده ای ۵ نفری و در روستای دوزین از بخش کوهساران مینودشت به دنیا آمد. سید محمد حسین دو خواهر و یک برادر بزرگ تر از خود دارد و پدرش از #پاسدارن انقلاب اسلامی و از #جانبازان جنگ تحمیلی بود و ازین رو در خانواده ای معتقد و مذهبی پرورش یافت.
.
با شدت گرفتن درگیری ها در#سوریه و نسل کشی مسلمانان در سوریه و یمن دل#شهید_میردوستی بی قرار شد و مسرانه خانواده و پس از آن فرماندهان سپاه را برای اعزام به سوریه متقاعد کرد تا بالاخره در سال ۱۳۹۲ به جمع رزمندگان#مدافع_حرم ملحق شد.
شهید سید محمد حسین میردوستی، بالاخره پس از دو سال حضور در جبهه های حق علیه باطل در اولین روز آبان ماه سال ۱۳۹۴ مصادف با#تاسوعای حسینی طی مبارزه با گروه های تکفیری و تروریستی در سوریه به#شهادت رسید.
#وصیت_نامه :
به نام خداوند
با سلام و صلوات خدمت آقا#امام_زمان (عج ا... تعالی فرجه الشریف) که اگر لطف ایشان نبود بنده در این سنگر نبودم.
سلام#همسرم
از تو می خواهم فرزندمان را در راه حق و پشتیبان ولایت بزرگ کنی و به او بیاموزی که همیشه در این راه باشد.
و بعد از شهادتم بخاطر من گریه نکن؛ چون من در راه خدا#شهید شدم.
و به پسرم بگو که پدرت برای امنیت کسانی مثل خودش در این راه رفت.
ان شاا... بتوانم جبران کنم.
سلام به#پدر و#مادرم؛ سلام به شما که تا بزرگ شدنم زحمات بسیاری کشیده این.
پدرم ممنونم؛ بابت همه چیز ممنون.
 از این که به من آموختی پشتیبان ولایت باشم و همیشه من را در این راه تشویق می کردی.
مادرم ممنونم که همیشه به من لطف داشتی.
و از شما پدر و مادرم می خواهم بعد از من از همسرم و پسرم مراقبت کنید. آن ها را بعد از خدا به شما سپردم.
از خواهران و برادرم می خواهم که در راه ولایت و پشتیبان آن باشند و حجاب خود را نگه دارند و مراقب همدیگر باشند و با هم باشید.#فرزندم، آقا محمد یاسا، پسرم؛
نمی دانم چه زمانی این نامه را می خوانی؟ از تو می خواهم در زندگی ات پشتیبان ولایت باشی و مراقب فریب دشمن باشی.
شرمنده که نتوانستم باشم؛ دوستت دارم پسرم. مراقب خودت باش. یا علی.
اگر شهادت بنده به گونه ای بود که در کما یا مرگ مغزی رفتم اعضای بدنم را اهدا کنید
به امید این که این گونه باشد.
21 / 7 / 94
.
🌷🌷🌷
.
#امام_مهدی #امام_حسین #امام_زمان #امام_خامنه_ای #شیعه #امام_علی #سردار_سلیمانی #قاسم_سلیمانی #سپاه_قدس #مدافعان_حرم#مدافع_حرم#شهید
#شهید_سیدمحمد_حسین_میردوستی
من #شکایت دارم…
از آن ها که نمیفهمند #چادر #مشکی من #یادرگار مادرم #زهراست
از آن ها که به سخره میگیرند قداست #حجاب #مادرم را…
چرا نمیفهمی؟
این تکه پارچه مشکی از هر جنسی که باشد
حرمت دارد…!
این درددل من با خانم زینب س هستش (یا همون روضه در اندازه ی خودم).... .
غم هایت به جونم خانم زینبــــ.... تو را غم مادر کشت!؟؟ تورا غم پدر کشت!؟؟ تورا غم جگر سوخته ی برادرت حسن بن علی کشت!؟؟؟ کیــــ تورا کشت زینبـــــــ جان!؟؟ تورا کربلا کشت!؟؟؟ فدای تو مادر بشم که پسرانت تیکه تیکه شدن برای امام زمانت خم به ابرو نیاوردی.... یا زینبــ جان به بچه هایت نگفتی بذار اول علی اکبر بره بعد شما ها برید، گفتی برید فدای حسینم بشید..
. یا زینبـــ جان
تورا داغ فرزندانت نکشت... تورا غم قاسم کشت!؟؟ تورا غم علی اکبر کشت؟؟ یا تورا تیر سه شعبه حرمله به علی اصغر کشت!؟؟ یا زینب هنوز ابوالفضل علمدار کربلا هست و تو نفس میکشی خواهر.... تورا دستان بریده ی ابوالفضل کشت یا تنهایی حسین!؟؟؟؟ تورا تیرهایی که به علمدارت خورد کشت!؟؟ داغ عباس تورا نکشت!؟؟ خدایا روضه ی حضرت زینبـ خیلی سنگین،
عاشق این روضم... زینبــــ جان حالا تو مانده ایی و حسین تنهای تنها.... تورا وداع با حسین کشت!؟؟
برادرم.... امامم... تورا شمر نکشت!؟؟؟ یا زینبـ
وقتی سر برادرو برید و برگشت گفت برادرِ تشنه ات رو سیراب کردم .... یا خانم جان،
یا #مادرم زینبـــ.... زینبــــ جان تورا سر بریده ی حسین بالای نیزه کشت یا اسب های نانجیبی که با نعل های آهنین پیکر بی جان حسین را به زمین کوبیدند... به خداا اسب حیوان نجیبی نیست.... یا زینبــ جان
تورا اسارت کشت!؟؟؟ ... یا تورا وقتی پا برهنه و اسیر به سمت شام بردن؟؟ ... یاد اون لحظه افتادی که وقتی از شتر یا اسب میخواستین پایین بیاین عباس علمدار #کربلا علی اکبر قاسم همه کنارت بودند... اما حالا.... بدون پشت و پناه شده ایی!؟؟؟ .
.
تورا چه کسی کشت!؟؟؟ بهانه ها و دلتنگی های سه ساله ی حسین برای پدر.... اون خانم کوچولوی سه ساله... یا رقيه جانم
زینبـ جان تورا چه کسی کشت!؟؟ زینبــ جان تورا وقتی سر حسین را برای رقيه آوردند کشتند!؟؟؟ یا وقتی اون سه ساله دیگه دست و پا نمیزد... تورا تو کوچه ها و خرابه های شام کشتند!؟؟ یا فحش و ناسزا های مردم تو بازار های شام!؟؟؟ و.... یا زینب جان بانوی بهترین اسلام بعد از مادرت
تورا هزاران بار کشتند حرامی ها تا به امروز.

بعد میگویند وفات حضرت زینب،
نه خانم جان
#شهادتت رو تسلیت میگم
به امام زمان و همه #عاشقانت... آن روز اگر در اسارت تنها بودی امروز همه ی ما زینبی هستیم... لبیک یا زینبـــــــ

#شهادت_زینب #عاشقانه #چادر #چادری #حجاب #تهران #ایران #شیعه #فاطمه #فاطمیون#زینب #زینب_کبری
شهید گمنامی که در #خواب هویتش را به #دخترش نشان داد.
 قسمت دوم:
اشک شوق و فریاد خوشحالی در منزل #شهید سید علی اکبر حسینی به پاشد شهیدی که در سن 23 سالگی به عنوان نیروی #بسیجی لشگر 5نصر از نیشابور اعزام شده بود و چهارم خرداد سال 93 همزمان با روز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) در شهر درود یعنی همان #شهر محل سکونت خانواده و تدفین شده بود و امروز دیگر خانواده #حسینی به یاد شهیدشان بر سنگ مزار این شهید گمنام آب نمی‌ریزند بلکه می‌دانند آن شهید گمنام از امروز متعلق به خودشان است.

به‌همراه خانواده #شهید_حسینی، مسئولان نیشابور، اصحاب رسانه و بستگان و مردم دررود نیشابور به پارک شهدای گمنام درود رفتیم کوهی که برفراز آن پرچم « #یا_مهدی ادرکنی» قرار داشت و پیکر دو #شهید_گمنام .... حالا دیگر یکی از شهدای گمنام به آغوش خانواده‌اش بازگشت و به این فراق و چشم انتظاری 31 ساله پایان داد #شهیدی که دوست نداشت خانواده‌اش بیشتر از این اذیت شوند و از طرفی دوست نداشت #همرزم شهیدش را تنها بگذارد به همین دلیل به نیشابور آمد تا هم در کنار خانواده‌اش باشد و هم در کنار همرزم شهیدش که گمنام مانده است.

خوابی که #دختر شهید را به آغوش #پدرش رساند

سمیه تنها دختر #شهید_سید_علی_‌اکبر_حسینی در کنار مزار پدرش آرام نشسته است و گویی با پدرش خلوت کرده‌ و حرف‌هایی از جنس #پدر و دختری می‌زنند حرف‌هایی که سال‌ها در سینه دخترک جوان برای چنین روزی مانده است.

با سمیه که همکلام می‌شوم از خوابی که سال گذشته دیده است تعریف می‌کند و می‌گوید: سال گذشته چند روز قبل از اینکه شهدای گمنام را به درود #نیشابور بیاورند خواب دیدم در یک حسینیه خیلی بزرگ تابوت دو شهید گذاشته‌اند و یکی از تابوت‌هایی که رو به قبله بود را نشانم دادند و گفتند این تابوت روبه قبله پدر شماست در همان حال گفتم این که اسمی ندارد نزدیک تر که رفتم روی تابوت با خط خوش نوشته شده بود شهید سیدعلی اکبر حسینی؛ با #مادرم تماس گرفتم و گفتم دررود خبری است و آنجا بود که فهمیدم قرار است دو شهید گمنام در درود به خاک سپرده شوند.

وی ادامه می‌دهد: چهارم خرداد ماه سال 93 روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع) پیکر دو شهید گمنام دفاع مقدس وارد روستای دررود شد خیلی بی تاب بودم هر چه گفتم این شهید پدر من است کسی #باور نکرد و می‌گفتند به #خواب که اعتباری نیست، نمی‌شود تنها به یک خواب بسنده کرد.
.
.
ادامه در پست بعدی