I am kheradgera

#قسمت_پنجم
Канал
Логотип телеграм канала I am kheradgera
@IamkheradgeraПродвигать
5,42 тыс.
подписчиков
9,44 тыс.
фото
15 тыс.
видео
6,24 тыс.
ссылок
توییتر: https://twitter.com/Iamkheradgera1?s=09 اینستاگرام: https://www.instagram.com/Iamkheradgera1 کانال تلگرام: https://t.center/Iamkheradgera
جلسه پنجم - از مکه تا کوفه
@ImansaIran
💥موضوع: از مکه تا رسیدن به کربلا چه گذشت

📌#قسمت_پنجم

🎤سخنران: استاد بزرگوار #ايمان_سليمانى_امیری



🔥کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_ششم

همچنین عرب ها میبایستیکه با افسانه های ایرانی همانند پرواز (معراج) «ارداویراف (یک موبد زرتُشتی)» به آسمان و پیش از او معراج «زرتُشت»، دیدگاه ایرانیان دربارۀِ بهشت و دوزخ، پریان (حوریان)، پُل چینود (پُل صراط)، درخت زندگی (tile tree Hvapah) برون شدن اهریمن از تاریکی و دیگر افسانه های
اسرار آمیز آشنا بوده باشند.

💢اگر عرب ها با افسانه های ایرانی آشنایی داشته اند، روشن است که محمد نیز باید از این افسانه ها بهره بُرده باشد، همانگونه که او از افسانه های یهودی و ترسایی در نگاشتن قرآن و شکل دادن به دین اسلام بی بهره نماند. از اینرو اکنون ما باید پُرسش کُنیم که آیا این افسانه ها از خودشان ردپایی در قرآن، آیین اسلام و در میان روایت های دینی مسلمانان برجای گذاشته اند؟ در ادامۀِ این پژوهش ما خواهیم دید که نه تنها پاسُخ ٌمثبت است، بلکه در برخی موردها این افسانه هایِ پارسی که به قرآن راه یافته اند، بدون تردید دارای ریشه های آریایی هستند و هیچگونه سرچشمۀِ سامی ندارند؛ و دیگر اینکه میتوان این افسانه ها را با اندکی دگرگونی در نوشته های هندی نیز یافت. در حقیقت برخی از این افسانه ها میراث فرهنگی هر دو کشور ایران و هندوستان هستند؛ و هنگامیکه راه پارسیان و هندوها در سرزمینی به نام «ایرانویچ (در نزدیکی هرات)» [١٠] از همدیگر جدا شُد، و این دو ملت به سرزمین های ایران و هندوستان مهاجرت کردند، آنها این افسانه ها را در یاده هایشان حمل میکردند.

این امکان هست که برخی از این افسانه ها سپس تر در ایران ساخته شدند و با گُذشت زمان به هندوستان راه یافتند. ما خواهیم دید که این افسانه ها بیگمان به گوش محمد رسیده بودند، و آنها بدون تأثیر بر نگاشته شدن قرآن و شکل گرفتن آیین اسلام نبودند، با آنکه پیروان و مومنین خوشباور و ساده دلِ ُمسلمان از این افسانه ها به نام آیه های قرآن و «وحی منزل» یاد میکنند که از لب های محمد شنیده اند.

📌یکم: سفر شبانه محمد به آسمان(معراج) نُخستین موردی که ما باید در اینجا بررسی کُنیم، گُزارش دربارۀِ سفرِ شبانه و پُرآوازۀِ محمد به آسمان است. قرآن در سورۀِ شماره ١٧ به نام سوره بنی اسرائیل یا اسراء به این سفر اشاره کرده است [١١]. «ستایش كسى را که بنده اش را به یک سفر شبانه از مسجد الحرام به مسجدى دور(الاقصي) فرستاد که ما زمین و اطرافش را تبرک بخشیديم، تا نشانه هایِ خودش را برای او آشکار کُند.»

💢در پیوند با این آیه همه میدانند که مفسرین قرآن با ماهیت این سفر هم رای نیستند، برخی میپندارند که سفرشبانۀِ محمد به آسمان یک رویا بوده است؛ و آن مفسران که بر این باورند که معراج یک سفر واقعی بوده، جزییات فراوانی به آن افزوده اند، و برخی دیگر میگویندکه این سفر عرفانی و تمثیلی است.

ادامه دارد....

📌مطالعه قسمت پنجم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21024
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_پنجم

محمد ادعا میکنُد که خُدا این آیه ها را برای او فرستاده است». در این پیوند قرآن میگوید: «و [٦] آنها گفته اند که محمد افسانه های گذشتگان را رونویسی میکند، و دیگران این افسانه ها را شب و روز برای محمد بازگویی میکُنند. به آنها بگو، این افسانه ها را آنکسی برای محمد فرستاده که به اسرار آسمانها و زمین آگاهی دارد: براستی، خدا بخشنده و مهربان است.»] در جایی دیگر محمد ادعا میکند که این آیه نیز بر او نازل شده است: «هنگامیکه [٧] آیه های ما برای او روخوانی میشود، او (نادر ابن الحریص) میگفت، اینها افسانه های گُذشتگان هستند! و تنها ارزش این آیه ها سودی است که به محمد میرسانند: لعنت [٨] بر هر دروغگو و گُناهکار که آیه های خُدا را که برای او میخوانند و میشنود، با اینهمه همچنان بر درستی اندیشه خودش پافشاری و افتخار میکند، انگار که او هرگز آیه های ما را نشنیده باشد! ای ُمحمد! گزارش دربارۀِ کیفر دردناکی که در انتظار این شخص است، به او بده [٩].» پاسُخ محمد به این اتهام هایی که به او میزدند، نه خُرسند کُننده بوده اند، و نه بَسنده تا ما را از ادامۀِ پژوهش دربارۀِ یک سری از آیه های ویژه در قرآن بازدارند که تاییدی بر ادعای دُشمنان محمد هستند.

💢بدون شک داستان های «رُستم و اسفندیار و پادشاهان پیشدادی ایرانی» که «نادر ابن الحریص» بازگویی میکرد، در میانِ داستان هایی بودند که چند نسل سپس تر، فردوسی، نام آورترین چکامه سرای پارسی، به سامان (به نظم) درآورد و در کتاب شاهنامه در دسترس آیندگان گذاشت.

بدون گمانه زنی همۀِ این داستان ها بسیار کُهن هستند، ولی برای ادامۀِ این پژوهشی که در دست داریم، ما نیازی به اشاره به داستان هایِ کتابِ شاهنامه یا بازگویی از آن نداریم؛ از آنجا که این کتاب سده ها پس از زمان محمد به شکل کنونی درآمده است، داده های (اطلاعات) تاریخی آن کُمکی به کار پژوهشی ما نمیکُنند. خوشبختانه ما در کتاب اوستا و دیگر کتاب های پارسی و زرتُشتی داده ها و دانستنی های مهمی در دسترس داریم که باوجود دیرینگی شان میتوان درستی و تاریخی بودن آنها را باورکرد؛ و سرچشمۀِ داده ها (اطلاعات) و دانستنی های ما در این پژوهش این کتاب ها هستند.

💢و همچنین این نتیجه گیری نمیتواند از راستی بدور باشد: از آنجا که عرب ها دلبستگی فراوانی به شنیدن افسانه های رُستم و اسفندیار و پادشاهان ایرانی داشتند، بیگمان آنها با داستان های پیشدادیان (خاندان های پادشاهی ایرانی پیش از نگاشته شدن تاریخ)، و داستان های جمشید آشنا بودند.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت چهارم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21020
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_ششم

«پاول مقدس» در «نامه به رومی ها (Epistle to Romans) ٨، ٣٣» همۀِ کسانی را که به مسیح باور دارند، «برگزیده (eklektós)» مینامد(١٦).
«بخش دوم کتابِ جسایا (Deuterojesaja)» به گواهی از خدا، «خدمتکار خدا (عبدالله)» را «برگزیدۀِ من» مینامد (٧،٤٩ .Jes ١،٤٢; vgl).

💢همچنین در همانندی با آن در «انجیل لوکا (Gospel of Luk) ,٩ ٣٥» آمده است: آوایی از میان ابرها «عیسی» را «پسر برگُزیده (eklelegménos) » نامید.
هموندانِ انجمن بلندپایگانِ یهودی «عیسی» را هنگامیکه بر صلیب کشیده شده بود، به ریشخند گرفتند: او که به دیگران کمک میکرد، هم اکنون باید به خودش کمک کند، "اگر براستی او مسیح فرزند خدا، همان برگزیده (eklektós) است" (٢٣،٢٥ Lk).

با درکِ معنی «برگزیده» برای «مُحَمَد»، آدم یک پیش زمینۀِ مهم تاریخی/مسیحی را پذیرفته است. همچنین دیگر معنی ها برای نام «مُحَمَد» همانند «ستایش شونده»، که در زبان سوریه ای و عربی رایج است، سرچشمه در کتاب های «مقدس» مسیحی دارند. در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) آیه ١١٨ دربارۀِ سنگی میگوید (که منظور مسیح است)، که مهرازان (در اینجا منظور یهودیان است) درهنگام ساختمان سازی به دور انداخته اند، در حالیکه این سنگ بی ارزش (یعنی مسیح) براستی یک تاج سنگ (quoin) است که اگر درجای خودش گذاشته شود، میتواند به دیوار (یعنی ملت یهود) استوانی بخشد (٢٢ .آيه): « ستایش بر او که به نام خدا میآید.» (٢٦ .آيه). انجیل این ستایش «داود» در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) را
به «عیسی» نسبت میدهد:

💢هنگام وارد شدنِ «عیسی» به اورشلیم، پیروانش او را «بسیار ستوده»، صدا میکردند. برپایۀِ انجیل «مارک» (٦١-٦٢،١٤) بلندپایه ترین کاهن یهودی هنگام بازجویی از «عیسی» در پیشگاه مِهستان (شورای) بلندپایگان یهودی از «عیسی» میپرسد: "آیا تو مسیح هستی، فرزند آن بسیار ستایش شونده (eulogätós)؟" عیسی پاسخ میدهد: "من همان کس هستم." بنابرین، «عیسی» فرزند ستایش شونده است، آنکسی که به نام خدا آمده است، او ستایش شونده («مُحَمَد») است (Benedictus qui venit in nomine)
domini یک برداشت یا معنی سوم از نام «مُحمَد» که «شپرنگر (A. Sprenger) ١٧» مورد توجه قرار داده است، ارزش بررسی ندارد. او به ادعای مفسر قرآن «ابن عباس» اشاره میکند که میگوید: «نام «مُحَمَد» در تورات آمده است.» «شپرنگر (A. Sprenger)» بر این باور است: "درست است که نام «مُحَمَد» در زبان عربی «ستایش شونده»، «ستوده» معنی میدهد، ولی در لهجه های هم خانوادۀِ زبان عربی، که با آنها در بیابان های سوریه گفتگو میشُد، میتواند نام «مُحَمَد» معنی "آرزو کردن"، یا "با آرزوی شدید چیزی را خواستن بدهد." به سخن دیگر معنی «مُحَمَد» میشود «کسی که با آرزوی شدید چشم براهش هستند.(١٨)».
«شپرنگر (A. Sprenger)» نشانی «کتابِ هاگای آیه ٢،٨ (٢،٨ Haggai) و «کتاب دانیل آیه ١١،٨» را میدهد که در آنجاها نام عبری «حمداه» که «آرزو شده» معنی شده است، بکار رفته است(١٩).

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت پنجم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19378
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_پنجم

از دهه ٦٠ هجری (٦٨٠ میلادی) در سراسر منطقه سوریه تنها سکه هایی یافت میشوند که به عربی واژۀِ «مُحَمَد (muhammad)» را نگارش کرده اند.

💢همینکه نگارش عربی «مُحَمَد (muhammad)» بر روی سکه ها مرسوم گشت، معنی سوریه ای و عربی این واژه هم که «ستایش شونده/ ستایش شده» است، پذیرفته شد. یک شکل جانبی دیگر از نام «مُحَمَد» هم که آنرا «مَخمِد (Machmed)» مینوشتند و کُهن تر هم است، برای مدت زمان درازی بکار برده میشد. به هر روی، این شکل جانبی که در نوشته های یونانی «مَمِد ( ,Ma/med Mamed)» نگارش شده است، دینکار مسیحی به نام «یوحناس دمشقی (Johannes von Damaskus)» که در باختر سوریه میزیست و در سال ٧٥٠ میلادی درگذشت، بکار برده است تا «مُحَمَد» را «پیامبر دروغین» بنامد(١١).
تصور پذیر است که عربی کردن «محمت (MHMT)» سبب خوانش «احمِد/احمَد» شده باشد.

این امکان هم هست که این خوانشِ نام «مُحَمَد» دلیل مذهبی داشته باشد: چندین سوره (برای نمونه سوره های ٦١ و ٦) نام «احمد» را با «مُحَمِد» برابر دانسته اند. از اینرو نتیجه گیری «شپرنگر (Sprenger)» پذیرفتنی است که در قرن نُهم میلادی یک چرخشی میان خوانش نام «مُحَمَد» و «احمِد» (که هم معنی ترجمه میشدند) وجود داشته است: "و این قابل تصور است که خیلی زود روایت هایی ساخته شدند که برپایۀِ آنها به مادر یا پدر بزرگِ رسول الله در رویا فرمان داده شد که پیش از زایش پیامبر، او را "مُحَمَد" بنامند.

💢به هر روی در همۀِ روایت هایی که به نام رسول الله اشاره کرده اند، ما گواه یک نوسان میان «احمد» و«مُحَمَد» هستیم(١٢).

از زمانِ «عبدالمک» مروان خوانشِ عربیِ نام «مُحَمَد» به دلیلِ گُستر ِش فرهنگِ عربی، چیرگی یافت. نشانه های کاملا روشنِ مسیحی روی سکه ها که برداشتِ اسلامی از نام «مَخمِد/ مُحَمَ ِد» را رد میکنند، به کمک نوشته هایی بر دیوار اندرونی قبه الصخره (در کنار مسجد القصی) که از سال ٧٢ عربی (٦٣٩ میلادی) سرچشمه میگیرند و گزارش هایِ قرآنیِ هماهنگ با آن، تبدیل به یقین میشود(١٣).
در اینجا «عیسی مسیح»، پسر مریم، «مُحَمَد»، خدمتکار خدا، پیامبر، رسول، کلام خدا و روان (روح) خداست. دستکم تا پیرامون سال ٧٠٠ میلادی، و شاید تا
٦٥٠ میلادی، سخن از «مُحَمَد عیسی» است. همانگونه که پیش از این روشن بیان شد، نام «مُحَمَد» میتوانست در منطقه هایی که در نزدیکی سرزمین های فنقیان (Phoenicia) بودند، در جایگاه یک واژۀِ بیگنانۀِ اوگاریتی (رأس شمرۀ) به معنی «برگزیده» بکاربُرده شده باشد(١٤).

💢این تصور که عیسی برگزیده است به فرهنگِ گفتاری و نوشتاری مسیحی نزدیک است: مردم اسرائیل خودشان را « مردمِ برگزیده» میدانند؛ و به همین گونه در سخنان «پاول مقدس (یکی از بزرگان مسیحی)» در کتابِ تاریخی «Apg ١٣،١٧( »Acts of Apostels) به آن اشاره شده است(١٥).

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت چهارم از طریق:
https://t.me/Iamkheradgera/19356


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_ششم

مدعی العموم فکرى می کند و پرونده گذشته را ورق می زند و بار دیگر با سینۀ جلو داده و گردن افراخته به ملامت برمی خیزد که " خوب، دزدیدن نان برنجی ها هیچ؛ پریروز که توي کلاس قلمت را توى دوات محمود زدي و مشقت را نوشتی چی؟ مگر محمود نگفت حرامت باشد؟".

💢بار دیگر وکیل مدافع به میدان می آید که " خوب، محمودگفته باشد، او هم پس پریروز مگر مداد پاك کن مرا کش نرفته بود؟ مگر بالاخره توانستم به زبانش بگذارم که مداد پاك کن مال من است. دزدى او که بدتر از دزدى من بود". لحظه اى تنفس اعلام می شود و طرفین از محاجه باز می مانند. اما مدعی العموم ول کنِ قضیه نیست، این دفعه از دري دیگر وارد می شود:" بله، وقتی که بچه صبح زود تنبلی بکند و از جایش برنخیزد و به موقع نمازش را نخواند، آخر و عاقبتش همین است که می بینی؛ یادت رفته، دیروز صبح وقتی دست نماز گرفتی و االله اکبر را گفتی، زردى آفتاب لب شرفی بام خانه تابیده بود، به روي خودت نیاوردي و بجاى اینکه نمازت را قضا بخوانی ادا خواندي؟ خدا را که نمی شود گول زد. خدا هم این جوري تلافی می کند، گلگلوى نوِ آدم را می شکند تا چشمش چارتا بشود و بعد از این صبحها زود از رختخواب برخیزد". در پاسخش وکیل مدافع استشهاد به قول حاجی آقا محمد پیشنماز می کند که " خدا ارحم الراحمین است، صد تا گناه کبیره را با یک آب توبه می شوید و پاك می کند.

خدا که مثل ما آدمیزاده ها عقده اي و کینه جو نیست" و به دنبال این استشهاد البته معتبر نتیجه می گیرد که:"به فرض اینکه قضا شدن نماز دیروز معصیتی باشد، هشت رکعت نمازي که دیشب اضافی خواندم چه می شود؟". بار دیگر مدعی العموم مثل خرس تیر خورده دور خودش می گردد و پوزه اش را مثل گربۀ ملا خدیجه توي دیگ گذشته ها فرو می برد که " خیلی خوب، حق خدا هیچی،
حق مردم چی؟

💢مگر حاجی آقا محمد نگفت خدا از حق و حقوق خودش می گذرد، اما از حق مردم نمی گذرد؟ پریروز که چشم مادرت را دور دیدي و یک مشت پلو از پیالۀ پسر عمۀ دو ساله ات برداشتی و جا دادي تو دهنت، چی؟ یادت هست با چه حقه بازي زشتی سرِ بچۀ به آن کوچکی را شیره مالیدي و مجبور به سکوتش کردي؟

بله سوت سوتک را می گویم که در آوردي و نشانش دادي و سرش را گرم کردي و باقیماندة پلوها را خوردي؟". در اینجا وکیل مدافع با نهیب پیروزمندانه اي بر سر مدعی العموم می تازد که " دست از این پرت و پلاها بردار، در عوضش ده بار که سهم خوراکی خودم را به او دادم چه می شود؟ انجیرهاي پریروزت یادت رفته؟ مویزهاي پس پریروزي چطور؟همین امروز صبح مگر خرش نشدم و روي پشتم سوارش نکردم و سه دور تمام دور اطاق چاردست و پا نرفتم؟ اینها حساب نیست؟"

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت پنجم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18120
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_پنجم

این را می گویند اسباب بازى حسابی که قیمتش گران است و ساختنش کار هر بافنده و حلاج نیست، بخصوص که اجزاي اصلی اش _ یعنی جفت چرخها _ ساخت خارج بود و محصولی وارداتی و صد در صد انگلیسی، اما ظاهرا این فرنگیهاي احمق چرخهاي به این گردى و قشنگی را در مورد دیگرى مصرف می کردند.

💢آنها را به عنوان درپوش روي حلب هاي هجده لیتري نفت "ب . پ." پرِس می کردند و به ولایات می فرستادند؛ و طفلکی " جعفرِ آزاد" باید مدتها انتظار می کشید تا " خواجه" حلب نفتش تمام شود و وقتی حلب تازه اي باز می کند درش را با چنان ظرافت و دقتی بردارد که لبه هایش کج و کوله نشود،و تازه هر دانه اش را به قیمت دوشاهی به او بفروشد، تا او بتواند با تدارك دیگر ملزومات و با الهام از صنایع مونتاژي گلگلو را بسازد و به قیمت دو قران به بچه اعیانها بفروشد _ و به تعبیر حسودانۀ خواجه _ بیندازد.

البته با درِ قوطی هم ممکن بود گلگلو درست کنند، منتها یادتان باشد که در آن روزگار نه قوطیهاي کنسرو و شیشه هاي دهن گشادِ مربا به این فراوانی بود و نه صنعت پلاستیک سازي همه چیز را از ارزش و اهمیت انداخته بود. راست می گویند که برکت از روزگار ما رفته است .

💢بارى، پدر در آستانۀ حرکت با گشاده دستی، که محصول قرض بیست تومانی بود، به آرزوى یک سالۀ نورچشمی تحقق بخشیده و گلگلویی برایم خریده بود. و من در طول دو سه ساعت راه سفر، چه برنامه ها در ذهنم ریخته بودم که به محض رسیدن به صحن امامزاده با گلگلویم جولان بدهم و به لهیب حسادت بچه ها دامن بزنم . یک ساعتی به غروب مانده رسیدیم و من با جهانی شور و شوق گلگلو را برداشتم و از صحن امامزاده زدم به صحرا.

دستۀ گلگلو را گرفتم و روى زمینهاى ناهموار به حرکتش آوردم، در حالیکه صداى قور و قورم، به تقلید موتور ماشین در فضاي باز بیابان پیچیده بود. چشمتان روز بد نبیند، هنوز یک دور نزده بودم که یکی از چرخهاي دوگانه گلگلو در رفت و چرخ احلام و آمال من از کار افتاد. خدا می داند چه وحشتی بر سراپاي وجودم مستولی شد. به نظرم دنیا زیر و رو شده بود. همه آرزوهاي خودنمایانه و جاه طلبانه ام دود شده و به هوا رفته بود. علاوه بر این مصایب طاقت فرسا، ترس از ضربات نی قلیان مادر در اعماق جانم پنجه افکنده بود. اگر مادر بفهمد گلگلوي دو قرانی را شکسته ام، دست کم چهار تا نی قلیان سیم پیچ بر سر و کله ام خرد خواهد کرد. حیران و اشک ریزان گلگلوي شکسته را برداشتم و به طرف صحن امامزاده راه افتادم.

💢در طول راه می کوشیدم با مرور در حوادث دو سه روز گذشته علت این ناکامی را کشف کنم. آخر آدم تا مرتکب معصیتی نشده باشدکه خدا غضبش نمی کند و گلگلویش را نمی شکند. هیچ وقت برایتان اتفاق افتاده در مقام دادستانی قهار و سختگیر به محاکمۀ خودتان پرداخته باشید؟ اگر چنین کرده اید، می دانید چه شکوهی دارد محکمۀ وجدان.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت چهارم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18038
Forwarded from Atheist
💥مشكل ضماير در قرآن و سر درگمى مفسرين در طول تاريخ

#قسمت_پنجم(آخر)

⭕️گاها نویسنده آيات در میان تاویل خود از متن الحاقی، محمد را خطاب قرار می دهد. وی لا به لای تاویل با استنتاج از آن، به مسائل محمد پل می زند و توضیح می دهد که به مشرکین چه بگوید و چه کارهایی را باید انجام دهد؛ سپس در ادامه به جمع بندی داستان ها پرداخته و یا به تاویل خود ادامه می دهد (به همین دلیل قصص انبیا کوتاه و عاری از جزئیاتی هستند که در تورات می توان دید).

📌از همین رو گاه الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود و گاه به صورت اول شخص جمع. در جاهایی که به صورت اول شخص جمع ظاهر می شود در واقع تاویل یا تکراری است از متن الحاقی.

⭕️دلیل تمامی ابهامات، تغییر ضمایر و پراکندگی متن در این نهفته است که متن نامه ها همواره به متن دیگری خارج از آن اشاره دارند و معنا و منظور اصلی نویسنده تنها با حضور متن ارجاعی قابل درک است.
برای مثال در سوره ۶۸ (قلم ) می خوانیم:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿٤٨﴾

📌ترجمه: پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی[=یونس] مباش آنگاه که اندوه زده ندا در داد
لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿٤٩﴾
📌ترجمه: اگر لطفی از جانب پروردگارش تدارک[حال] او نمی کرد قطعا نکوهش شده بر زمین خشک انداخته می شد
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٥٠﴾
📌ترجمه: پس پروردگارش وی را برگزید و از شایستگانش گردانید

⭕️ظاهرا این آیات اشاره به داستان یونس دارند اما پیشتر در این سوره هیچ اشاره ای به داستان یونس نشده است بلکه داستان کاملا متفاوتی نقل می شود درباره باغداران که ان شاء الله نگفتند و باغشان آفت زد. پس داستان یونس باید در جای دیگری نقل شده باشد و نویسنده به آن ارجاع میدهد.
همچنین در سوره ۱۴ می خوانیم:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ
طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ﴿۲۴﴾
📌ترجمه: آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟
چرا باید عبارت الم ترا(آیا ندیدی) به کار رفته باشد؟ در هیچ کجای این متن اشاره ای به این مثل مشاهده نمی شود. مشخص است که نویسنده توجه محمد را به قسمتی از داخل متنی دیگر جلب میکند.
اینرا نیز باید در نظر داشت که نظم و ترتیب آیات می تواند کاملا تصادفی یا اشتباهی باشد برای مثال در سوره نمل آیه ۳۰، متن ناگهان نقل قولی را از سلیمان با عبارت بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می کند اما این نقل قول مشخص و واضح نیست. همچنین دقت کنید به آیات پراکنده سوره بقره که برخی مکی و برخی مدنی هستند. به نظر می رسد که گرد آورندگان قرآن، آیات نا مشخص و متفرقه را در یکجا و در سوره بقره جمع کرده اند.

پايان

مطالعه قسمت قبل از طریق:
https://t.me/Iamkheradgera/17573


https://t.center/Iamkheradgera
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

📌#قسمت_ششم

در اين قسمت ميخواهيم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.

💢اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید: حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل
📚#منبع: سيرة ابن هشام نویسنده: عبد الملك بن هشام  ج: ١ ص: ١٤٦
 #ترجمه: محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد

💢ثانيا: غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید: وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
📚#منبع: فتح الباري العسقلاني، ابن حجر    ج: ٧  ص: ٣٤٦

📌نتيجه اى كه ميتوان از مطالب بيان شده گرفت اين است كه؛ محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری ٦٣ ساله یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.

💢ثالثا: برویم سر وقت روز و سالی که محمد در آن فوت کرد یعنی 8 سال بعد از مرگ حمزه. مصدر حدیث باز طبقات الکبری ابن سعد که می گوید: ذِكْرُ كَمْ مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ, وَالْيَوْمِ
الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنِي أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ اشْتَكَى يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِإِحْدَى عَشْرَةَ لَيْلَةً بَقِيَتْ مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ، فَاشْتَكَى ثَلَاثَ عَشْرَةَ لَيْلَةً , وَتُوُفِّيَ يَوْمَ الِاثْنَيْنِ لِلَيْلَتَيْنِ مَضَتَا مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ»
📚#منبع: الطبقات الكبرى از ابن سعد ج: ٢  ص: ٢٧٢

💢#ترجمه:سخن درباره مدت بيمارى پيامبر و روزى كه رحلت فرموده است
محمد بن عمر [واقدى ] از ابو معشر، از محمد بن قيس نقل مى كند كه پيامبر روز چهارشنبه يازده شب مانده از ماه صفر از سال يازدهم بيمار شد و بيمارى آن حضرت سيزده شب بود و روز دوشنبه دوم ماه ربيع الاول از سال يازدهم رحلت فرمود.

📌نتيجه گيرى: همان طور که گفتیم اکثر علماء اسلام گفته اند که محمد فوت کرد و عمرش ٦٣ سال بود و ٨ سلل بعد مرگ حمزه محمد فوت نموده است و حمزه در سال سوم هجری کشته شد در حالی ٥٩ ساله بود یعنی حمزه بدون شک باید چهار سال بزرگتر از محمد باشد و نه دو سالی که برخی روی آن اصرار دارند.
حال بپردازیم به روایاتی که نحوه و زمان همبستر شدن عبدالله با آمنه را نشان می دهد که چه مدت بعد از زمان ازدواج حاملگی آمنه صورت گرفته است.
 
ادامه دارد...

📌مطالعه بخش پنجم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17039
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟!

#قسمت_پنجم

همانطور كه در قسمت قبل اثبات كرديم؛ اهل تاریخ و سیره نقل کرده اند که محمد چهار سال از حمزه کوچک تر بوده است اختلاف سن محمد و حمزه در عیون الأثر چنین بیان شده است:

💢وَذَكَرَ الزُّبَيْرُ أَنَّ حَمْزَةَ أَسَنُّ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِأَرْبَعِ سِنِينَ. وَحَكَى أَبُو عُمَرَ نَحْوَهُ و َقَالَ: و َهَذَا لا يَصْلُحُ عِنْدِي، لأَنَّ الْحَدِيثَ الثَّابِتَ أَنَّ حَمْزَةَ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ الأَسَدِ أَرْضَعَتْهُمَا ثُوَيْبَةُ مَعَ رسول الله صلى الله عليه وسلم، إلا أَنْ تَكُونَ أَرْضَعَتْهُمَا فِي زَمَانَيْنِ. قُلْتُ: وَأَقْرَبُ من هذا ما روينا عن ابن إسحق مِنْ طَرِيقِ الْبَكَّائِيِّ أَنَّهُ كَانَ أَسَنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِسَنَتَيْنِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
📚#منبع: عيون الأثر نویسنده: ابن سيد الناس    ج: ١ ص: ٤١

#ترجمه:

زبیر گفته است پیامبر چهار سال از حمزه بزرگتر بوده است. این مطلب را ابوعمر نیز ذکر کرده است و گفته که نزد من درست نیست زیرا حدیث ثابت در این باره این است که حمزه و عبدالله بن عبدالاسد را ثوبیه با رسول الله شیر داده است و این واقع نمی شود مگر آن که آن دو در دو زمان شیر خورده باشند. من می گویم: نزدیک تر از این آنچه است که ابن اسحاق از طریق بکائی ذکر نموده که حمزه دو سال از پیامبر بزرگتر بوده است و خداوند داناترین است.
حال بیایم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.

📌#اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید:

حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن
إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ
مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل

📚#منبع: سيرة ابن هشام-ت طه عبد الرؤوف سعد نویسنده: عبد الملك بن هشام ج: ١ ص: ١٤٦
#ترجمه:
محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد
#ثانيا؛ غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید:
وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
📚#منبع: فتح الباري نویسنده : العسقلاني، ابن حجر ج: ٧ صفحه: ٣٤٦
استنتاج از مطالب قبلی این می شود که محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری در ٦٣ سالگى یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.
 
ادامه دارد...

📌مطالعه بخش چهارم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17009
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟
#قسمت_ششم

⭕️فلویر می‌نویسد در بلوچستان تعداد سیدها در مقایسه با مثلا یزد و دیگر شهر‌های ایران زیاد نبود. او ادامه می‌دهد که «در کرمان از هر دو مرد و یا پسر بچه یک نفرشان سید است و من هرگز در عمرم تا این اندازه از دست مدعیان تبار محمد به تنگ نیامده بودم.»(۱۴)

📌به همین ترتیب، به گفته ویلیام کنت لوفتوس در دزفول از هر سه نفر یک نفر یا از اولاد پیغمبر بود و یا جزو اشخاص معتبر مذهبی شهر به شمار می‌آمد.(۱۵)
همچنین جمعیت بعضی روستا‌ها از قبیل خابوجان در خراسان صرفا و یا عمدتا عبارت از سید‌ها بود.

⭕️عزت و احترام به سید‌ها
اگرچه در آن دوره هم همه مسلمانان قرار بود حقوق برابر داشته باشند، اما سید‌ها به‌خاطر «تبارشان» که می‌گفتند به پیامبر اسلام می‌رسد، «برابرتر» از دیگر مسلمانان بودند. طوری که دیدیم، سیدها در گذشته خود را خارج از محدودیت‌ها و مجبوریت‌های قانونی و حکومتی می‌شمردند و حکومتداران هم در مقایسه با مردم عادی، در برابر سیدها چشم‌پوشی بیشتری نشان می‌دادند. اما مردم هم ظاهرا با این عزت و احترام و یا مقام ویژه سیدها در جامعه مشکل چندانی نداشت.

📌آدامز (همانجا) می‌نویسد «مردم وقتی نقیب السادات را می‌بینند، به او بیشتر از یک شاهزاده احترام می‌گذارند.» هرگاه سیدی وارد مجلسی شد، همه برخاسته جای خود را به او تعارف می‌کردند.

📌فون کوتسه بوه می‌نویسد: «سید‌ها خود را در مقامی حساب می‌کنند که هروقت خواستند می‌توانند پیش پادشاه رفته هرآنچه را که درست می‌شمارند، به او بگویند. یک سید می‌تواند وارد هرخانه‌ای که خواست، بشود و صاحب خانه مکلف است که از او به بهترین صورت پذیرایی بکند و حتی پیشکش‌هایی به او تقدیم کند.» (۱۶)
نه تنها ممکن نبود به یک سید خشونت و یا بی احترامی نشان داد، بلکه کسی هم که همراه و تحت محافظت یک سید بود، «در امان» محسوب می‌شد. از این جهت سید‌ها مانند «راهنمای مسافرت» زوار شیعه را به مشهد و یا عتبات عراق کنونی مشایعت می‌کردند تا در راه اگر با حمله راهزنان مواجه شدند، سید راهنما آنان را از مهلکه بیرون آورد. زوار نیز متقابلا به او هدایا و پیشکش‌هایی تقدیم می‌کردند و این کار تبدیل به منبع درآمد دیگری برای سیدها شده بود.

⭕️تا اواخر قرن نوزدهم غیر مسلمانانی که در ایران مسافرت می‌کردند و به‌خصوص می‌خواستند از مناطق خطرناک و ناامن بگذرند، سیدی را با خود به همراه داشتند تا خطر حمله و غارت در راه کمتر شود. لایارد زمانی که از لرستان و خوزستان می‌گذشت شخصی را بنام «سید ابوالحسن» به همراه داشت، چرا که به نوشته خود لایارد (همانجا) در این مناطق «قبایلی می‌زیستند که نسبت به هر خارجی و بخصوص اروپایی، هم متعصب و هم مشکوک بودند و در آن شرایط حضور یک سید در کنار من امتیاز مهمی بود». به همین ترتیب زمانی که آرتور کونولی از استرآباد به خیوه و پیش ترکمن‌ها می‌رفت و یا هنگامی که پرسی سایکس به مکران سفر می‌کردند، از همراهی سید‌ها استفاده کردند.
سیدها انسان‌های «مقدسی» شمرده می‌شدند و فرض بر آن بود که آنها مسلمانان خالصی هستند که دین و ایمانشان کامل است. از این جهت، هم احترام به سیدها بسیار زیاد بود و هم آنان را انسان‌هایی «مقدس» و قادر به انجام کار‌های خارق‌العاده مانند معالجه بیماران حساب می‌کردند. به‌خصوص اگر کسی هم ملا و هم سید بود، بعنوان شخصی کاملا معصوم، قابل احترام و صاحب قدرتی غیر عادی شمرده می‌شد. در آن صورت مثلا زنان، آبی را که از وضوی سیدهای ملا می‌ریخت، در ظرفی جمع کرده نگهداری می‌کردند تا در صورت وقوع هر بیماری، آن آب را جهت معالجه بنوشند.

ادامه دارد ...

📌مطالعه قسمت پنجم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15402
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_پنجم

خود سید محسن صدرالاشراف محلاتی که چندین بار وزیر عدلیه و نخست وزیر شده بود و یکی از سران طایفه سادات محل هم بود، در خاطراتش می‌نویسد (۸) که او هیچگونه مدرکی در باره تبار طایفه خود ندیده بود و تنها عمویش نام هفت نفر از اجداد خود را می‌دانست، اگر چه خود خانواده ادعا می‌کرد که اجداد آنان در«زمان خلافت عباسیان به محلات آمده اند». پرسی سایکس نیز می‌نویسد که سادات شهر عقدا در نزدیکی یزد «پارسیان زرتشتی را اجداد خویش می‌شمردند و در واقع از دین زرتشتی به اسلام گرویده بودند.» (۹)

💢بسیاری سید‌های دروغین هم برای خودشان شجره‌نامه تهیه کرده بودند. اکثر این شجره نامه‌ها در شهر سامره (یکی از شهر‌های مقدس شیعیان در عراق کنونی) جعل می‌شد و از این جهت بین مردم به‌این قبیل اشخاص «سید‌های سامره» می‌گفتند.(۱۰)

نکته دیگری که یادآور وجود و فراوانی سیدهای دروغین است، تعداد زیاد و حتی روزافزون امامزاده‌ها در ایران است. ظاهرا همه ‌این امامزاده‌ها عبارت از قبر‌های کسانی است که سید یعنی از نوادگان دوازده امام شیعیان بوده‌اند. به همین دلیل مردم برای نذر، خیرات، دعا و نیاز به زیارت این مقبره‌ها می‌روند و با این ترتیب این امامزاده‌ها تبدیل به مراکز درآمد برای افراد ذینفع شده‌اند.

💢برای نمونه در سال ۱۸۸۵ دیولافوا به نقل از مدرس مکتب‌خانه‌ای در قزوین می‌نویسد که او خود بیش از بیست امامزاده را در ایران می‌شناسد که گویا سید معینی با همان نام و نشان در همه ‌این امامزاده‌ها مدفون است و با این ترتیب معلوم می‌شود اقلا ۱۹ مورد از آنها و شاید هم همه آنها یا قبر کس دیگری هستند و یا اصولا در آنجا کسی دفن نشده است. یعنی به نظر آن مدرس اصلا لازم هم نیست قبری واقعا مدفن امامزاده‌ای باشد تا آن مکان به عنوان «امامزاده» اعلان و قبول شود و به محل زیارت، دعا و نذر و نیاز مردم تبدیل گردد. (۱۱)

تعداد سید‌ها:

📌چارلز ییت (۱۲) در مورد شمار سادات ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ چنین گفته است: «ایران پر از سید است که همه جا را فراگرفته‌اند. اینها علی‌الاصول قشری تنبل و بی‌فایده هستند که کار نمی‌کنند، اما انتظار دارند که دیگران زندگی آنان را تامین کنند. خواجه‌های ترکمن هم همین خاصیت‌ها را دارا هستند.»

💢دیگر سیاحان اروپایی مانند فاولر، ویلسون و بریکتو نیز مشاهدات مشابهی روایت کرده‌اند. به گفته هوگو گروته، در سال ۱۹۰۷ در ایران حدودا ۱۰۰ هزار سید زندگی می‌کردند. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی که در ایران زندگی کرده و حتی کتاب‌های درسی به فارسی نوشته بود، می‌گوید (۱۳) که در سال‌های ۱۸۵۰ سیدها حدود دو درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند. برخی سیاحان دیگر اروپایی قرن نوزدهم تعداد سید‌های ایران را حتی تا ۲۰ در صد جمعیت شهری کشور تخمین زده‌اند که احتمالا مبالغه‌آمیز است، اما به هر حال این گمانه‌زنی نشان می‌دهد که فراوانی سادات در شهر‌ها باعث ایجاد چنین تصوری در میان سیاحان خارجی شده است.

این تصور کمی هم به تمرکز تعداد سادات در شهرهایی از قبیل مشهد، قم، شوشترو دزفول مربوط می‌شود که دارای مقبره امام و یا امامزاده‌های مهم و معروف هستند.

📌ادامه دارد...

💢مطالعه قسمت چهارم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15397
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_ششم


خب این پرسش مطرح می شود که از کجا علماء دین می گوید جهاد نفس بالاترین جهادها است؟ حدیثی داریم که می گوید محمد از جنگ تبوک بر می گشت رو به اصحابش کرد و گفت از جهاد اصغر برگشتیم تا به جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس بپردازیم. (رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر) اما فی الواقع بر عکس آنچه می گویند است اولا این حدیث ضعیف است و بیهقی آن را با سند ضعیف نقل کرده در ثانی در نزد علماء اسلام علاوه بر اعتراف به اینکه جهاد اکبر جهاد با شمشیر است و جهاد اصغر جهاد با نفس است.

عبدالعزیز ابن باز در بیان شرح این حدیث گفته است:
هذا روي عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قاله بعدما رجع من غزوة تبوك، رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر، وفسره بأن المراد بجهاد النفس هو الجهاد الأكبر وجهاد الكفار هو الجهاد الأصغر، ولكن بين أهل العلم كـ ابن القيم رحمه الله وغيره أن هذا الحديث ضعيف وأنه لا يصح، وأن الجهاد الأكبر هو جهاد الأعداء وجهاد النفس هو الجهاد الأصغر، ولكنه أصل في جهاد الكفار؛ فجهاد النفس أصل أصيل إذا استقام استقام جهاد الكفار، فالواجب على أهل الإسلام أن يبدءوا بأنفسهم ويجاهدوها لله حتى تبرأ من العيوب ومن الذنوب التي قد تغرها وتهلكها وتصدها عن جهاد أعدائها، ولا شك أن الجهاد الأكبر هو جهاد أعداء الله بالسيف والسنان والحجة واللسان.
📚#منبع: دروس للشيخ عبد العزيز بن باز نویسنده: ابن باز  جلد: ٥  صفحه: ٢٢

#ترجمه: این حدیث را از نبی صلّی الله علیه و سلّم روایت کرده اند که بعد از بازگشت از غزوه تبوک گفته اند از جهاد اصغر برمی گردیم تا به جهاد اکبر بپردازیم و جهاد اکبر را به جهاد با نفس تعبیر کرده اند و جهاد اصغر را جهاد با کفار گفته اند ولی میان اهل علم مانند ابن قیم رحمه الله و افرادی غیر او این نکته نهفته است که این حدیث ضعیف است و صحیح نیست  و جهاد اکبر جهاد با دشمنان است و جهاد نفس جهاد اصغر است و اینکه اصل در امر جهاد جهاد با کفار است فلذا جهاد با نفس هم یک اصل است که با جهاد کفار پابرجا می ماند.پس بر اهل اسلام واجب است که اول از خود شروع کنند و با نفس خود جهاد کنند تا از عیوب و گناهان بخاطر الله دور شوند زیرا نفس بازدارنده از جهاد با دشمنانش است و بدون شکّ جهاد اکبر جهاد با دشمنان الله با شمشیر و نیزه و حجت و زبان است.

📌ادامه دارد

💥مطالعه قسمت پنجم:

https://t.me/Iamkheradgera/15193
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_پنجم

در حدیثی که مسند احمد و طبرانی آمده و هیثمی آن را صحیح دانسته محمد به توضیح معنی واقعی جهاد پرداخته است و گفته:
قَالَ: فَأَيُّ الْهِجْرَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " الْجِهَادُ ". قَالَ: وَمَا الْجِهَادُ؟ قَالَ: " أَنْ تُقَاتِلَ الْكُفَّارَ إِذَا لَقِيتَهُمْ ". قَالَ: فَأَيُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " مَنْ عُقِرَ جَوَادُهُ وَأُهْرِيقَ دَمُهُ ".
رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالطَّبَرَانِيُّ، وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِيحِ.
📚 #منبع: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد نویسنده: الهيثمي، نور الدين  جلد: ٣ ص: ٢٠٧

📌#ترجمه:
آن مرد از پیامبر پرسید پس کدام هجرت بهترین هجرت است؟ پیامبر گفت جهاد کردن. آن مرد از پیامبر پرسید جهاد چیست؟ پیامبر گفت: "اینکه هنگامی که با کافران رو برو شدی با آنان بجنگی". آن مرد گفت: پس کدامین جهاد نیکوترین است؟ پیامبر گفت: "کسی است که اسبش پی و خونش ریخته شود."
دقت کنید که چقدر جهاد در اسلام دارای اجر است و اصل جهاد همان جهاد بدنی و شمشیر و در زمانه ما توپ و تفنگ است.

💢اگر دقت کرده باشید خود علماء اسلام هم به ثواب بی نهایت این عمل پی برده اند بطوری که رکنی از ارکان مسلمانان قرار گرفته است و علماء اسلام هم اگر بخواهند برای عملی ثوابی بتراشند که بیشمار باشد از آن عمل تعبیر به جهاد می کنند مثلا جهاد علمی، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی،جهاد کشاورزی، جهاد خود کفایی، جهاد رسانه ای، تا جهاد نانوتکنولوژی و جهاد هایی که بعداخواهند آمد.
البته این بدان معنی نیست که جهاد در نگاه ذهنی ملاها به معنی لغوی تلاش و مجاهدت باشد بلکه همان معنی شرعی یعنی حصول قتال با غیر مسلمانان است. بدین صورت که اگر مسلمانان بتواند در جهاد علمی یا کشاورزی غلبه پیدا کند در واقع مقدمه ضربه زدن به غیر مسلمانان را حاصل کرده است. هدف چنانچه آیت الله مصباح یزدی هم گفته غلبه بر غیر مسلمانان است تا حکم الله جاری شود.
اما برویم سر وقت "جهاد نفس" که اکثراً بر سر منابر و بر زبان روشنفکران باصطلاح دینی و عرفای ما بسیار تکرار می شود ببینیم که ماهیتاً چه چیزی است.
مبارزه با هوس ها و خواهش های درونی و کنترل نفسانیات بدون شک یکی از پایه های اخلاقی بشری است.

حتی تا قبل از اینکه ادیان به وجود بیاید در باور های اولیه انسانی و خداباوری بشر این تحذیرات نفسانی بوده است. مثلا دروغ زشت بوده، ارتباط با محارم عملی زشت بوده، دزدی مذموم بوده، خیانت و حتی جالب است بدانید زنا کردن مذموم بوده است و اين موضوع هيچ ارتباطى به اديان و آموزه هاى دينى نداشته و ندارد و در واقع هيچ چیز يا كسى از آسمان نیامده که این ها را به بشر یاد بدهد. همان طور که بشر آتش و برنز را کشف کرده به مرور فهمیده که بر اعمال در شأن نوع انسان نیست و باید انسان از خواهش های نفسانی پرهیز کند.
حالا شدت و حدت در این میان متفاوت بوده اما پرهیز از خواهش های نفسانی بوده است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه توصیه می کنم حتما کتاب توتم و تابوی زیگموند فروید را مطالعه کنید.

ادامه دارد...

📌مطالعه بخش چهارم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15123
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💥دوره آموزشی نقد برهان های اثبات وجود خدا

#قسمت_پنجم: ادامه مقدمه و پاسخ به چند پرسش مهم


🔥کانال خردگرا👈
@Iamkheradgera
💥عبدالمطلب، شخصيت جعلى تاريخ اسلام!

#قسمت_پنجم

💢 آشفتگی روایات كتب تاريخ از سوئى و داستان آوردن شیبه(بعنوان پسر هاشم) به مکه توسط عمویش مطلب از سوى ديگر را اينچنين ادامه ميدهيم:
مطلب با راضی نمودن مادر شیبه، اورا بمکه میآورد اما نه با نام شیبه بلکه بعنوان برده و غلام خود، مورخين مينويسند هنگامى كه مردم مطلب را ميبينند که پسری بر ترک شترش گذاشته، میپرسند: اين پسر کیست مطلب؟ و او میگوید برده و غلام من است، مطلب حتی همین پاسخ را به همسرش میگوید(طبری ترجمه ج ٣ ص ٨٠٠ و همینطور ابن اثیر در تاریخ الکامل ج ٢ ص ٨١٤ همین داستانرا بازگو كرده اند)
واقدی در طبقات خود هم بیوه بودن همسر هاشم را و هم داشتن چند فرزند پسر از همسران قبلی اش را بازگو ميكند اما او بدین باورست که وقتی مطلب، شيبه را به مکه میاورد، مردم میگویند و باور كرده بودند که اين پسر باید برده یا نوکر مطلب باشد و ازاینرو او را عبدالمطلب صدا کردند ولی مطلب به آنها گفته است وای بر شما این شیبه، پسر هاشم است( طبقات ابن سعد واقدی ج ١ ص ٧٢) ابن هشام نيز همین مطلب واقدى را عينا آورده است(در ج ١ ص ٩٢)
حال سئوالى كه براى نويسنده همين مقاله پيش آمده اين است كه:
چرا دیگر عموها و عموزادگان شیبه(يا همان عبدالمطلب)، او را بنام اصلی خود نخواندند؟ چرا همه او را عبدالمطلب خطاب ميكرده اند و نه شبيه !؟
اين در صورتى است كه برده و غلام بودن اشخاص در ميان انسانهای آزاد غير برده برایشان عامل تحقیر و سرافكندگى بوده است، حتی پسرخواندگی هم برای پسر در حد و اندازه بالاترى از برده بوده و يا غلام و عبد بودن به بتان یا خدایان آنها، مانند عبد مناف و عبد لات و عبد العزی . و اين اسامى و القاب بعنوان بنده بتها برايشان مايه افتخار بود.
اگر اين را بپذيريم که مورخان اسلامی هرچه توانستند بر این موضوع لاپوشانی کنند اما نتوانستند هیچ مدرکی بيابند كه نام عبدالمطلب را به شیبه تغيير داده و او را به همان نام عبدالمطلب معرفى كرده و این نام هيچگاه در كتب تاريخ تغيير نكرده است.
در شرایط اقتصادی و فرهنگی آنزمان اعراب، که هر خانواده کم بضاعت درصدد پیدا کردن کسانی بودند که بچه هایشان را به فرزند خواندگی بخواهند و یا براى بزرگ كردن، انها را به كسى بسپرند، مطلب هم، اول در چالش پیدا کردن برادرزاده اش گرفتاراین قاعده شد ولی با نداشتن مدرکی موثق، بالاجبار اين برادرزاده جعلی خود را بعنوان غلام و برده معرفى و سرپرستی وی را بعهده گرفت.

ادامه دارد...


🔥کانال خردگرا👈
@Iamkheradgera
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💥علی‌اکبر رائفی‌پور، بلندگوى بنگاه دروغ پراكنى حوزه هاى پرورش ملاست

#قسمت_پنجم

علی‌اکبر رائفی‌پور بيسوادى حرّاف و موسسه تحت مدیریت او یعنی "مصاف"، از پرمخاطب‌ترین چهره‌های ترویج‌دهنده دروغ و اخبار و نظریه‌هایی در سطح جامعه كه تنها هدفشان فريب نوجوانان و پر كردن ذهن آنها از چرنديات غير مستند است.
ايشان و چند شخص همانند او بعنوان بلند گوى دروغ پراكنى با ظاهرى علمى هدفى جز تخريب ذهن نوجوانان ندارند.
در اين ويديو به چند مورد از توهم‌ های توطئه‌ او و پرونده سازی علیه مخالفان می بینیم رائفی‌پور براستی نشان داد اندیشه هایش طبق قاعده "کسی که با ما نباشد علیه ماست" شکل گرفته است. ديدن آن خالى از لطف نيست.

📌اين ويديو را انتشار دهيد كه برخى نوجوانان كه طرفدار او هستند به ميزان شيادى اين موجود پى ببرند


🔥کانال خردگرا👈
@Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️ قرآن را چه کسانی نوشتند؟ #قسمت_چهارم رومیان در نزدیک ترین سرزمین به کجا شکست خورده اند؟ مسلم است که ما باید فکر کنیم سپاه روم در سرزمینی نزدیک به مکان نویسنده نامه شکست خورده است. یک رجوع ساده به تاریخ نشان می دهد که اشاره به شکست رومیان بیزانسی به فرماندهی…
▪️ قرآن را چه کسانی نوشتند؟

#قسمت_پنجم

مسلمانان ادعا ميکنند که کعبه را ابراهیم ساخته است. اما مقام ابراهیم که قرار است جایگاهی برای نماز گذاردن و طواف کنندگان و معتکفان باشد واقعا کجاست؟
پاسخ به این سوال سخت نیست. منظور از «مقام ابراهیم»، همان "cave of the patriarchs" یا "cave of Machpelah " واقع در شهر #حبرون در جنوب کرانه باختری است. مطابق عهد عتیق، ابراهیم غاری یا مقبره ای را برای دفن همسرش از هیتی ها خریداری می کند تا آن را به مقبره خانوادگی تبدیل کند. یهودیان تصور می کنند که مقام ابراهیم یا گور ابراهیم و فرزندانش در همین شهر حبرون است. امروزه این مکان یک جایگاه مقدس برای هر سه مذهب ابراهیمی است.
اگر نخواهیم مانند مسلمانان این ادعای گزاف را بکنیم که منظور از بیت در این آیه، همان کعبه است، پس راهی باقی نمی ماند که قبول کنیم منظور همان آرامگاه ابراهیم و شهر حبرون است.
پس آیات سوره بقره در مورد تاسیس بیت توسط ابراهیم و اسماعیل، و نیز مسجدالحرام و مراسم حج و غیره، همگی نه به کعبه بلکه اشاره به همین شهر حبرون و زیارتگاهی دارد که روی آرامگاه ابراهیم ساخته شده است(منابع تاریخی کاملا تایید می کنند که کلیسایی روی این آرامگاه ساخته شده بود و این مکان، یک زیارتگاه محسوب می شد).
به یاد داشته باشید که شهر حبرون دقیقا در نزدیکی شهر درعا قرار دارد و بنابراین این تفسیر ما از سوره بقره با تفسیر ما از سوره روم هم مطابقت کامل دارد.
پس می توانیم این فرض را مطرح کنیم که فرقه مذکور، فرقه ای از مسیحیان یهودی (نزدیک به عقاید ابیونی ها) بودند که خود را نه یهودی می دانستند و نه مسیحی.
آنها در شهر حبرون ساکن بودند و آنجا را سرزمین امن (نگاه کنید به سوره دوم آیه ١٢٦، و سوره ٩٥ آیه سوم که از بلد یا سرزمین امن و امین صحبت می شود) می دانستند.
کاملا مشخص است که آنها به دلیل سکونت در مقام ابراهیم، خود را پیرو دین ابراهیم می دانستند و عقاید آنان، عقایدی بود بین یهودیان و مسیحیان (یعنی در حالیکه عیسی را می پذیرفتند شریعت یهود را هم رعایت می کردند).
این جایگاهی میانی این فرقه بین مسیحیان و یهودیان، در قرآن سوره بقره آیه ١٤٣ اشاره شده است:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ....
#ترجمه: و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد...
آیا اصلا می توان قبول کرد که مسلمانان یا اعراب حجاز امت میانه بین مسیحیان و یهودیان باشند؟ کاملا واضح است که در اینجا، اشاره است به نقش میانی مسیحیان یهودی.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟ #قسمت_چهارم با توجه به روايات قسمت قبل می توان اثبات كرد كه قزح، نزد اعراب اصالت داشته و وجود آن در ایستگاه های حج دلیلی بوده بر اینکه حج عملی جهت طلب باران بوده است و نه مراسم عبادى خاص. اما #عرفه مرکز عبادت…
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟

#قسمت_پنجم

▪️ماه ذی حجه و وجه تسمیه آن در بین اعراب قبل از اسلام:
همان طور که می دانید مسلمانان برای انجام حج در ماه #ذی_الحجه به سوى خانه خدايشان, الله ميروند. نام ذی الحجه رسما در تقویم ها ثبت شده اما براستی تاریخچه این ماه به کجا برمی گردد؟
این یک نامگذارى قدیمی است که در دوران پیش از اسلام هم بوده و در کتب قبل از آن هم شایع بوده که یک ماه از ماه های سال ذو الحجه نام داشته است و شناخته می شده به "ذ حجتن" یا "ذي الحجة".
#دکتر_جواد_علی در المفصل فی تاریخ العرب ج ١ صفحه ٣٤٨ در اينبار چنين مينويسد:
المسند اسم شهر يعرف بـ"ذ حجتن" أي "ذي الحجة"، ويدل ذلك على أنه الشهر الذي يحج فيه. وقد وردت كلمة "حج" في نصوص المسند كذلك.[٢]
٢] D. Nielsen, Mondreligion, S. 86, Glaser 1054, Wiener Mus. No. 7
و قد ذكر "أفيفانيوس" Epiphanius أن من أسماء الأشهر عند العرب شهرًا اسمه Aggathalbaeith، "حج البيت" [٣]،
٣] Shorter Ency. Of Islam, p. 124.
أراد به شهر "ذي الحجة" والعرب الذين قصده هذا الكاتب هم عرب "الكورة العربية"، ومعنى هذا أن العرب الشماليين كان لهم شهر يسمى بـ"ذي الحجة" كذلك [٤].
[٤] Reste, s. 85, Ency. Religi, 10, p. 10.
#ترجمه:
نام آن ماه که به "ذ حجتن" أي "ذي الحجة" شناخته می شود دلالت دارد بر اینکه در این ماه عملی به نام حج بوده است. همچنین کلمه "حج" در متون مستند نیز موجود است.
"أفيفانيوس" Epiphanius ذکر می کند که از اسامی ماه ها نزد قوم تازی یک ماه بوده که نامش Aggathalbaeith، "حج البيت بوده است که از آن :ذی الحجة" برداشت می کرده اند. .منظور نویسنده از عرب هایی که این اصطلاح را بکار می برده اند عرب های(نبطی) منطقه "الكورة العربية" هستند و این بدان معنی است که عرب های منطقه شمال یک ماه در سال داشتند که مسمّی بوده به "ذی الحجة"
بسیار جالب است اصلا عبادت اعراب برای بت ها با تسمیه حج بوده و حج مختص کعبه در مکه نبوده است و هر منطقه برای خود سنگ یا حجر مخصوص به خود و کعبه مخصوص به خود را داشته اند.
آنچه که ما می شناسیم کعبه و #حجرالاسود در مکه است در حالی که از شمال شبه جزیره عربستان تا جنوب آن همین کعبه ها و سنگ های متعدد وجود داشته و بعد اسلام همه ی آن ها تخریب شده اند.
این طور بگوییم حج عبادتی عربی به سمت کعبه های اعراب بوده و عملی خاص مخصوص یک مکان در مکه نبوده است.البته درک این امر برای خوانندگان مسلمان و غیر مسلمان در ابتدا امر کمی دشوار است زیرا چهارچوب ذهنی همگی از حج همان مکه و کعبه و حجر الاسود است اما بنا به گزارشات تاریخی و روش شناسی دینی حج جنبه ای کلی تر از مکه و حجر الاسود و کعبه داخل آن داشته و امری عبادی وسیع تر و رایج در سایر نقاط شبه جزیره عربستان بوده و اعراب به این عبادت بت ها حج می گفتند.
از این روی گفته شده که قبایل درون عربستان پیش ازظهور اسلام به ۳ مجموعهٔ بزرگ و رقیب و متخاصم تقسیم می‌شدند که هرکدام دارای خدایان قبیله‌ای ویژه و کعبه قبیله‌ای خاص و آداب و رسومِ سنتی و دین مخصوص به خودشان بودند، و در آداب و رسومشان نقاط مشترک بسیاری با مجموعه‌های دیگر داشتند. در بخش بعد به این سه مجموعه خواهيم پرداخت.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟ #قسمت_چهارم با این حال #لوکزنبرگ و بسیاري دیگر از تجدیدنظر طلبان قادر نیستند توضیح دهند که چگونه متن قرآن می‌تواند همزمان یک متن سریانی باشد و در عین حال از محیط حجاز بیرون آمده باشد استدلال و نتیجه من در…
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_پنجم

پژوهشگران مذکور برای هر دوی آن دلایل و مستندات در اختیار دارند اما نتوانسته‌اند آن را به کمک یک نظریه منسجم توضیح بدهند. برای این ناتوانی چند دلیل وجود دارد:
١) هر تحلیلی درباره #متن_قرآن مقدمتا باید بین آیات مکی و مدنی تفاوت قائل شود. نتایج حاصل از آیات مکی را نمی‌توان به آیات مدنی تسری داد و بالعکس.
این دو در محتوا، سبک، انتخاب کلمات، افرادی که خطاب قرار داده می‌شوند، مواضع اخلاقی و... متفاوت و بعضا متعارض هستند. هنگام مقایسه این دو، به سختی می‌توان تصور کرد که این دو به یک نویسنده تعلق داشته باشد.
بنابراین تحلیل و مطالعه متن قرآن بدون تمیز میان این دو به خطا خواهد رفت در این کتاب من صرفا آیات مکی را مورد تحلیل قرار خواهم داد و استدلالات من تنها در مورد آن بکار می‌رود.
٢) متن #آیات_مکی محمد را رسول خطاب قرار می دهد و نه نبی.
بسیار گمراه کننده است که رسول را پیامبر "prophet" تعبیر و تفسیر کنیم. #رسول کسی است که فرستاده می‌شود تا مردم را به دین الله دعوت کند. اما این بدان معنا نیست که وی نبی است یعنی مستقیما به وی وحی می‌شود و با الله در ارتباط است.
محمد زمانی که به مدینه رفت این ادعا را کرد و در مدینه به عنوان یک کاهن و نبی مدعی دریافت وحی مستقیم از الله شد.
اگر کسی ادعا کند که فرستاده الله است و کلام خدا را بر زبان جاری می‌کند الزاما به معنای این ادعا نیست که فرشته الله بر وی ظاهر شده و از وی پیام الله را دریافت کرده است.
٣) به کار بردن افعالی مانند "انزلنا" و "ارسلنا" و در هم آمیختگی نقل قول الله و کلام نویسنده، موجب شده است که پژوهشگران متوجه نقل قول‌ها نشوند.
در برخی از موارد متن از زبان الله بیان می‌شود و در برخی دیگر از زبان شخص دیگری. همچنین ضمایر نیز در متن بسیار متغیر است و باعث ابهام بیشتر متن می‌شود.
٤) ایشان این فرض را از مسلمانان قبول کرده‌اند که کلماتی مانند "کتاب"، "قرآن عربی"، "کتاب مبین"، "کتاب حکیم" و...همگی به همین متنی که می‌خوانیم اشاره دارد.
همچنین ترجمه‌ها و تفاسیر نیز گمراه کننده‌اند و کلماتی که در واقع در زبان عربی معنایی ندارند به گونه‌ای تعبیر و معنا شده‌اند که ادعای الهی بودن متن پذیرفته شود.
٥) سیره نبوی و احادیث نیز در این میان گمراه کننده هستند.
آنها عمدتا تلاش‌های متاخری هستند برای درک منظور قرآن از سوی مسلمانان. پذیرش روایات و تفاسیر آنان مانع یک بررسی بی‌طرف و علمی از متن قرآن خواهد شد.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
Ещё