🔸زودتر از پیش بینی رسیدیم، هول کرده بودم، لحظات ارزشمندی بود،نمی خواستم دست خالی از اینجا برگردم، چند تا برنامه مختلف چیدم، مدام چرتکه می انداختم که چطور سود بیشتری ببرم، مراسم بزرگی بود به همین راحتی کارت دعوتش صادر نمی شد و من این بار توفیق پیدا کرده بودم، چشم باز کردم و خود را وسط صحن و سرا دیدم، بوی یاس همه جا را پر کرده بود انبیاء و اولیاء الهی جمع شده بودند، من هم در قرارگاه بودم، بله این بار فرشته ها خودکار طلایی بدست گرفته و تاریخ مهمی در صفحه زندگی من ثبت کردند، او هم شب جمعه آنجا بود. در حرم حضرت ارباب (علیه السلام).
ان شاء الله که به زودی روزی همتون بشه که در حال و هوایش نفس بکشید. التماس دعا یاعلی
🔸راهی خانه امام رضا(ع) شدیم، در زدیم، در خانه باب الحوائج (علیه السلام) را و سعی کردیم چتر گناهمان را ببندیم تا زیر باران بخشش آقا امام جواد(علیه السلام) خیس شویم و چه لذتی بالاتر از قدم زدن در هوای بارانی:)، موقع خداحافظی قرار دیدار بعدیمان را گذاشتیم و راهی شدیم. از دیدنش مسرور شدیم، سامرا را می گویم، سرّ من رأی، این بار دعوت شده بودیم به خانه شخص اول حی عالم دنیا، آقا جانمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه و شب را در خانه خود خود خودشان خوابیدیم، صبحانه را سر همین سفره خوردیم کنار پدر و پدر بزرگ و عمه و مادرشان. و باز هم قرار دیدار بعدی...و بی قراریم تا زمان قرار...
🔸مکان های زیادی روی زمین هستند، همه مکاناند اما معنیشان با هم فرق دارد، برج، کوه، دانشگاه،...اما یکی از مکان های خاص قبرستان است، جایی که فقیر و غنی با یک لباس و نه با حواس پنجگانه تجربه اش می کنند و این مکان خیلی حرف ها برای گفتن دارد و چقدر خاص تر می شود، اگر این قبرستانی باشد که علما و صلحا از حضرت هود و صالح علیهما السلام وبزرگانی همچون آیت الله قاضی ها در آن باشند. بعد از موعظه هایی که خاک قبرستان در گوشمان زمزمه کرد راهی حرم شدیم و آخرین سلام، وقت رفتن از خانه فرا رسید اما جای نگرانی نیست، ما به زودی حضرت پدر (علیه السلام) را می بینیم در قرارگاه هفتگیشان در...
🔸رفتیم در مرکز بزرگ ترین و والاترین حکومت جهانی به عبادت پرداختیم جایی که در گوشه گوشه.اش بزرگترینها نماز خواندهاند. کاخ سفید، باکینگهام، دفتر ریاست جمهوری نبود اما هر مقامش کاخ که نه، عالمی برای خودش داشت، مرکز حکومتی که به انتظار حاکمش نشسته بود و بهتر است بگویم، منتظر مردمان حاکمش بود که از خواب غفلت بیدار شوند...
🔸حوزه نجف در میان حوزهها معروف است و ما هم تبرکا چند روزی حوزهمان نجف بود، در جوار خانه پدری. پای سفره علوم اصیل و شیرین دینی نشستیم و رزق معنوی نوش جان کردیم، امید به آنکه تلنگری باشد تا از دل درگیریهای زمین متوجه آسمان شویم، تا مبادا جا بمانیم از قافله ظهور که کلید رمزآلود فرج، فلسطین است.
🔸به نشانه آنکه در همه لحظات همراهمان بود مثل همیشه برای داخل شدن کارت نزدم، پرسیدند اسمتون؟ اسمم را گفتم. فهرست را نگاه کردند و جلوی اسمم را علامت زدند. یک ورود جدید برای ورودی جدید بود. افتتاحیهمان با نماز جماعت شروع و با عزاداری پایان یافت، بعد از آنکه فلافلی نوش جان کردیم، با اتوبوس راهی خانه شدیم.