معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه صنعتی شاهرود

#عطار_نيشابورى
Канал
Логотип телеграм канала معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه صنعتی شاهرود
@Farhangi_sutПродвигать
1,74 тыс.
подписчиков
4,33 тыс.
фото
467
видео
1,38 тыс.
ссылок
👤 ارتباط با ادمین: 🆔 @Farhangisut 🔗🔴📄✍️ لینک ها و اطلاعات مورد نیاز در خصوص ارتباط با مدیریت و کارشناسان و همچنین استفاده از برنامه های مدیریت برنامه ریزی فرهنگی و اجتماعی: 🔗 https://t.me/farhangi_sut/4793
ما مستِ شرابِ جان‌فزاییم
سرخوش ز مِیِ گره‌گشاییم

در کنجِ شراب‌خانه گنجی‌ست
ما طالبِ گنجِ کنج‌هاییم

آن‌ها که هوای مِی ندارند
زنهار گمان مبر که ماییم

هر جا که صراحی‌ای ز جامی‌ست
گر جان طلبد درآ، درآییم

تا حاصلِ ما ز می درآید
برداشته دست در دعاییم

تا ما گلِ روی دوست دیدیم
چون بلبلِ مست می‌سراییم

ما گوهرِ نورِ ذاتِ پاکیم
روشن سخنی‌ست می‌نماییم:

ما صوفیِ صُفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم


ساقی سخن از میِ مُغان گفت
دل چون بشنید تَرکِ جان گفت

یک جرعه می و هزار معنی
از عشق به گوشِ عاشقان گفت

وز گردشِ جامِ حُسن ساقی
با ما غم و شادیِ جهان گفت

نارسته هنوز دارِ منصور
عشق آمد و عقل را روان گفت

دوش از سرِ بی‌خودی و مستی
پیرم سخن از میِ نهان گفت

دل چون بشنید نامِ می را
می‌خواست به رَغمِ صوفیان گفت:

ما صوفیِ صُفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم


ساقی بشکن خُمارِ جان را
دریاب حیاتِ جاودان را

کین یک دوسه روزِ عمر باقی‌ست
از دست مده میِ مغان را

وان دم که تهی شود صراحی
بفروش به جرعه‌ای جهان را

در فصلِ بهار و موسمِ گل
بی‌عشق مدار عاشقان را!

ای آنکه نخوانده‌ای تو هرگز
از لوحِ درون خطِ روان را،

فردا که به پرسش اندر آرند
در مجلسِ حَشر صوفیان را

ما مستِ شرابِ جامِ ساقی
گوییم حدیثِ این بیان را:

ما صوفیِ صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم


ای دلبِر ماه‌روی طناز
بُرقَع ز جمالِ خود برانداز

تا دیده ز پرتوِ جمالت
چون جامِ جهان‌نما کنم باز

ما زنده به بویِ جامِ عشقیم
در مجلسِ عاشقانِ جان‌باز

با طوطیِ عقلِ خویش همدم
با بلبلِ عشقِ خود هم‌آواز

ای بلبلِ خوش‌نوا سرودی
آهنگِ حِجاز گیر و اهواز

با عود بسای عود می‌سوز
با چنگ بساز و چنگ می‌ساز

چون نیست در این زمانه ما را
با صوفیِ بی‌صفا دمی راز

ما صوفیِ صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم


دوش از سَرِ خُم صدا برآمد
جوش از میِ جان‌فزا برآمد

زان جوش به گوشِ خاک در دهر
نِی رُست و به صد نوا برآمد

در حوصلهٔ جهان نگنجد
چون گنج ز کنج‌ها برآمد

حقّا که ز قدرتِ همو (هم او) بود
کاژدر شد و از عصا برآمد

ای رندِ شراب‌خواره امروز
مِی دِه که ز مِی صفا برآمد

چندان که تو شرحِ عشق کردی
گرد تو ز گردِ ما برآمد

شکرانهٔ آن‌که صوفی امروز
خود را شد و از خدا برآمد

ما صوفیِ صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم


زین پیش که از جهانِ پرغم
جُستیم وفا نشد مسلم

چون مُلکَتِ جَم نمانْد جاوید
می نوش به یادِ ملکتِ جم

ای آن‌که نگشته است خالی
از سینهٔ من غمِ تو یک‌دم

بازآ که در آرزوی رویت
تدبیرِ دلِ رمیده کردم،

گفتم به طبیب دردِ خود را
دردم چو طبیب دید در دم،

بنوشت به خونِ دل جوابی
وان نیز به صبر کرد مرهم!

بنشینی اگر مجال داری
بر خاکِ درش شبی چو شبنم

ای بی‌دل اگر تو دست یابی
برگوی به ساکنانِ مَحرم:

ما صوفیِ صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم


ای بلبلِ خوش‌نوا فغان کن
عید است نوای عاشقان کن!

چون سبزه ز خاک سر برآورد
ترکِ دل و برگِ بوستان کن

بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگِ بنفشه سایبان کن

چون لاله ز سر کُلَه بینداز
سرخوش شو و دست در میان کن

بردار سفینهٔ غزل را
وز هر ورقی گلی نشان کن

صد گوهرِ معنی ار توانی
در گوشِ حریفِ نکته‌دان کن

وان دم که رسی به شعرِ عطّار
در مجلسِ عاشقان روان کن:

ما صوفیِ صفهٔ صفاییم
بی‌خود ز خودیم و از خداییم



#عطار_نيشابورى
#ترجیع‌بند شماره‌ی ۲

#شعر
#کانون_ادبی_دانشگاه_صنعتی_شاهرود

https://t.center/adabi_sut