🌴 فرهنگ مهدویت 🌴

#داستانک
Канал
Логотип телеграм канала 🌴 فرهنگ مهدویت 🌴
@Farhange_MahdaviatПродвигать
4,36 тыс.
подписчиков
8,9 тыс.
фото
2,5 тыс.
видео
2,27 тыс.
ссылок
📚مطالب تخصصی در حوزه مهدویت و آخرالزمان ارتباط با ما👇 @FarhangeMahdaviat @a_yamahdi ادمین تب👇 @ ✅کد شامد👇 yon.ir/mi53 🆔 ایتا 👇 eitaa.com/Farhange_Mahdaviat 🆔 سروش 👇 sapp.ir/Farhange_Mahdaviat
▫️حسابی گرفتار شده بود.
قرض پشت قرض،
بدهی روی بدهی،
رفت خانه امام زمانش.
سفره دلش را باز کرد.

امام درددل‌هایش را شنید.
آرامش کرد.
دلداری‌اش داد.
چهارصد دینار طلا هم به او بخشید.
گفت: به خدا قسم پول نمی‌خواستم!
فقط می‌خواستم دعایم کنید.

امام صادق علیه‌السلام فرمود:
دعایت هم می‌کنم؛
اما نگذار مردم همه چیزت را بدانند. پیش چشمشان سبک می‌شوی!

📚برگرفته از الكافي، ج‏۴ ص ۲۱.

〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

آدما وقتی گرفتار غم میشن، نیاز دارن با یه شخصی صحبت کنن تا یکم سبک بشن.
درددل کردن خیلی آدم رو آروم میکنه.
اما مهمه که با کی درددل کنیم

خیلی وقتا آدم از درددل با بعضیا پشیمون میشه
کسی که میخوای باهاش دردردل کنی مثلا باید صبور باشه، رازدار باشه، درکت کنه وگرنه ...

🌸شاید اگه خوب حساب کتاب کنیم به این نتیجه برسیم که بهترین سنگ صبور آدم، خدا و نماینده خدا امام زمانه✨️

#داستانک_دعا
#مهربانی_حضرت
#سبک_زندگی_مهدوی
#امام_صادق_علیه_السلام
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 همه می‌تونن برای ظهور کار کنند...

🧑‍🔧 من توی یه مکانیکی بین راهی کار می‌کنم. خودم نمی‌تونم برم کربلا، اما یه تعدادی پوستر #نذر_ظهور  آماده کردم. هر کسی ماشینش رو میاره برای تعمیر، یه دونه از این پوسترها بهش می‌دم.
شاید لااقل اینجوری یه کاری برای امام‌زمانم کرده باشم!

📖 #داستانک
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
‍ ‍ ▪️جمع شده بودند خانه امیرالمومنین علیه‌السلام،
همه گرم صحبت بودند.
ناگهان پسر ارشد خانواده وارد شد.

شنیدند که پدر به پسر فرمود:
مَرْحَباً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
خوش آمدی فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله!


چنددقیقه بعد پسر دوم مولا آمد،
این بار شنیدند که پدر فرمود:
پدر و مادرم به فدایت،
ای که از نسل توست فرزند بهترین بانوان!


برای همه سوال شد:
چرا حسین علیه‌السلام را اینطور صدا زدید؟!
منظورتان از فرزند بهترین بانوان کیست؟!


امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود:
منظورم مهدی علیه‌السلام است،
نهمین فرزند از نسل حسین علیه‌السلام،
او گم‌شده‌ای است که رانده و آواره است...


📚 برگرفته از منتخب‌الأثر، ج‏۲، ص۲۰۶، حدیث۵۶۸.

#غربت_حضرت
#داستانک_مهدوی
#امام_حسین_علیه_السلام
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 مدیون امام زمان...

🗳 می‌گفت: رأی نمی‌دم، چون شناختی از نامزدها ندارم. نمی‌خوام با رأی اشتباه، مدیون خون شهدا بشم.
گفتم: با رأی ندادن هم مدیون امام زمان می‌شی.
با تمسخر گفت: یه حدیث در مورد اینکه امام زمان به رأی دادن توصیه کرده باشه بگو.
گفتم: امام زمان به پیروی از علما در دوران غیبت تأکید کردن و فرمودند: در دوران غیبت، به راویان حدیث ما یعنی مراجع رجوع کنید. آن‌ها، حجت من بر شمایند و من، حجّت خدا بر آن‌ها.
مکثی کردم و گفتم: همه علما رأی دادن رو واجب می‌دونن. پس اگر امام زمان رو دوست داری، به تکلیفت عمل کن.
گفت: آخه به کی رأی بدم؟
گفتم: به کسی که مردم صالح و بصیر حمایتش می‌کنند. به کسی که شاخصه های بیشتری رو از انتخاب اصلح داره، به کسی که درد مردم رو می‌فهمه، می‌خواد ایران قدرتمند باشه تا زمینه ظهور آقا هم فراهم بشه.

📖 #داستانک ؛ ویژه روز انتخابات
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 یار پای کار...

😀 داشتم کمدم را مرتب می‌کردم که چشمم به چند تا کاغذ افتاد.
کاغذها را یکی‌یکی چک کردم. لا‌به‌لای مدارک دانشگاه و دست‌نوشته‌های روزانه، یک پاکت نامه نظرم را جلب کرد. رویش نوشته بودم: فقط برای تو.
شناختمش. عهدنامهٔ ترک گناهم با امام‌زمان بود.
اشک‌هایم را پاک کردم و پاکت را گذاشتم کنار عهدنامه‌های قبلی!
با خودم گفتم: بی‌خود نیست که ظهورش انقدر عقب افتاده! یار پای کار کم دارد...

📖 #داستانک ؛ #چشم_ها_را_باید_شست

#چله
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
▪️سوالش را که پرسید امام جواد علیه السلام گریه‌اش گرفت.
آن هم چه گریه‌ای!
تعجب کرد.
با خودش گفت: مگر چه پرسیدم؟

پرسیده بود:
بعد از نوه‌ی شما (امام عسکری علیه السلام)، چه کسی قرار است امام شود؟

✦✦✦ـ

امام که آرام شد، فرمود:
بعد از او امامت می‌رسد به پسرش، قائم منتظَر.

پرسید:
قائم؟!
چرا به او قائم می‌گویند؟

فرمود:
چون وقتی قیام می‌کند که یادش در بین مردم مرده است!...

✦✦✦ـ

دوباره پرسید:
چرا به او منتظر می‌گویند؟

فرمود:
چون او غایب خواهد شد؛
غیبتش هم طولانی خواهد بود.
فقط اهل اخلاص هستند که منتظرش خواهند ماند.
اما آن‌ها که اهل تردیدند وجودش را منکر می‌شوند.
آن‌ها هم که اهل انکار هستند یادش را مسخره می‌کنند...

📚 برگرفته از کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۸.


#داستانک_مهدوی
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
✍🏻 خاطره‌ی مهدوی

کار خوب زنده می‌ماند!


پنج شنبه بود؛ خسته از محل کار برمی‌گشتم. مثل همیشه به سمت ایستگاه اتوبوس‌های بی آر تی ترمینال بیهقی راه افتادم. فکر این که اگر به ترمینال دیر برسم و باید در صف طولانی، منتظر اتوبوس باشم، باعث می‌شد سریع‌تر گام بردارم. رسیدن به ترمینال و دیدن آن صف طولانی، خستگی روز را دو چندان می‌کرد. پشت سر آقایی میان‌سال ایستادم. به نظر می‌آمد او هم روز پرکاری را گذرانده و حالا مجبور به تجربه‌ای تکراری و معطّل شدن در یک صف طولانی بود.

به جایگاه کارت‌خوان رسیدیم. مرد میان‌سال کارت بلیط مترو را روی دستگاه گذاشت و سیستم، پیغام عدم موجودی کافی را نشان داد. دوباره و کمی دستپاچه، کارت را گذاشت و مجدداً همان پیام تکرار شد. نگاه مرد به انتهای صف و بعد نگاهی مأیوسانه به کیوسک محل شارژ کارت بلیط که فاصله‌ی دوری  از جایگاه داشت، توجّهم را بیشتر جلب کرد.
یادم آمد این اتفاق برای من هم پیش آمده بود و آن روز جوانی برای من کارت کشید و من را از بازگشت دوباره به صف نجات داد و وقتی اصرار کردم که حداقل با گرفتن مبلغ بلیط، از شرمساری‌ام کم کند، با بزرگواری گفت:
امروز را فکر کن مهمان امام زمان علیه‌السّلام هستی!
جمله‌ی جوان و کاری که کرد، خیلی در دل من نشست و تا امروز از خاطر من بیرون نرفت و حالا دیگر نوبت من شده بود.
به مرد میانسال گفتم:
آقا ناراحت نباشید! این اتفاق برای من هم افتاده! برایش کارت را کشیدم و گفتم:
امروز را مهمان امام زمانمان باشید و یک صلوات برای سلامتی ایشان بفرستید.
نگاه متعجّب مرد که با تشکّر آمیخته شده بود را وقتی سوار شدیم، پاسخ دادم و گفتم:
من مدتی است ثواب کارهای خوبم را تقدیم امام زمان علیه‌السلام می‌کنم و این کار، موجب برکت زیادی در زندگی‌ام شده. این کار را چند وقت پیش جوانی کم سن و سال‌تر از من به من آموخت و چرخ روزگار تقدیر کرد که من هم به شما بگویم تا تجربه‌اش کنید!
مرد میان‌سال با لبخند گفت:
خدا به تو و خانواده‌ات سلامتی دهد! امشب شب جمعه است. من هم برای اموات شما خیرات می‌کنم و ثوابش را به امام زمان علیه‌السّلام هدیه می‌کنم.

حالا خستگی کار روزانه از تن من بیرون آمده  و به نظر می‌رسید که مرد میان‌سال نیز انرژی مضاعفی گرفته بود. با خودم فکر می‌کردم که یک کار خوب می‌تواند برای همیشه زنده بماند! شاید آن روز که آن جوان من را مهمان امام زمان علیه‌السّلام کرد، فکرش را هم نمی‌کرد که یک کار نیکو می‌تواند این مقدار زنده بماند و در زندگی دیگران جاری شود‌!


#داستانک_مهدوی
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
🔸طاقتش طاق شده بود.
حرف مردم آزارش می‌داد.
با گلایه رفت خانه امام.
سفره دلش را باز کرد.
گفت:
مردم حرف‌هایی پشت سرم می‌زنند که مرا به هم می‌ریزد!

امام صادق علیه السلام دلداریش داد.
فرمود:
مگر می‌شود همه مردم را راضی نگه داشت؟
مگر می‌شود جلوی زبانشان را گرفت؟!
هرگز!
حتی انبیا و امامان هم از شر زبان مردم در امان نبودند!

آیا مردم به یوسف علیه السلام نسبت زنا ندادند؟
نگفتند بلاهایی که سر ایوب علیه السلام آمده به خاطر گناهانش است؟
نگفتند رسول خدا شاعر و مجنون است؟
نگفتند امیرالمومنین علیه السلام دنبال دنیا و حکومت است؟
نگفتند خون مسلمانان را به ناحق می‌ریزد؟

مردم حتی در مورد خدا هم چیزهایی می‌گویند که لایق او نیست.
آن وقت تو توقع داری این زبان‌ها در مورد تو حرف‌های ناخوشایند نگویند؟!

📚برگرفته از امالی صدوق، ص۱۰۳.

👈توی این دوره و زمونه،
اگر بخوای زیادی به حرف مردم بها بدی،
نمیتونی یار خوبی برای امام زمانت باشی.
قبول کنیم که نمیشه همه رو راضی نگه داشت
فقط باید دنبال رضایت یه نفر باشیم
اونم امام زمانه.

#داستانک_مهدوی
#سبک_زندگی_مهدوی
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 شکستن عهد و پیمان...

🔥 نمی‌گویم به عهدشان وفا نکردند.
می‌گویم: عهد و بیعتی که بسته بودند را سوزاندند...
همان لحظه‌ای که درِ خانهٔ امام زمانشان را به آتش کشیدند.

امروز اما چگونه پیمان می‌شکنیم؟
تا کجا بر سر قول و قرارمان با مولا هستیم؟

📖 #داستانک ۴ ؛ ویژه #فاطمیه
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 طعنه شنیدن...

💻 معلم بود. با وجود داشتن سه تا بچه قد و نیم قد و کلی مشغله‌، هر روز اخبار فضای مجازی رو رصد و در صفحات شخصی‌اش وقایع روز رو تحلیل می‌کرد و به شبهات پاسخ می‌داد.

✍️ همیشه به شاگردانش می‌گفت: دو تا پست تو فضای مجازی گذاشتن و طعنه شنیدن که چیزی نیست، حضرت زهرا در راه دفاع از امام زمانشون، فرزند و جانشون رو تقدیم کردند.
بچه‌ها از مادر الگو بگیرید؛ مبادا برای امامتون کم بذارید...

📖 #داستانک ۲ ؛ ویژه #فاطمیه
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 به سیاست کار نداشته باش...

- پدر! مگه مردم در غدیر با علی بن ابی طالب بیعت نکرده بودند؟
+ بله، درسته.
- پس چرا عهد شکستند و با دختر پیامبر که از حقّ ولیّ خدا دم می‌زد، اینطور رفتار کردن؟

+ پسرهٔ نفهم! مگه مسجد جای این حرفاست؟ تو نمازت رو بخون، لازم نیست به سیاست کار داشته باشی!

📖 #داستانک ۱ ؛ ویژه #فاطمیه
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
▪️آمده بود دیدن پدر.
پدر داشت به پهنای صورت اشک می‌ریخت.

پرسید:
چه شده یا رسول الله؟

شنید:
فاطمه‌ام!
جبرییل خبر ناگواری برایم آورده:
«روزی مردمانی از همین امت، حسین تو را به شهادت خواهند رساند».

روضه‌ی جبرییل، فاطمه سلام الله علیها را هم بی‌قرار کرد.
اشک‌ چشم‌هایش بند نمی‌آمد.

پدر طاقت گریه‌های ریحانه‌اش را نداشت.
باید با مژده‌ای قلب او را آرام می‌کرد.

فرمود:
« دخترم!
سرانجام فرزندی از نسل حسین علیه‌السلام به حکومت خواهد رسید (و او انتقام جدّ خود را خواهد گرفت)»

💚قلب فاطمه سلام الله علیها با یاد مهدی موعود آرام گرفت.

📚برگرفته از کامل الزیارات، باب ۱۶، حدیث ۵.

 
#انتقام_حضرت
#داستانک_مهدوی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ا_______
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
▫️افتاده بود زندان.
شکنجه‌ها امانش را بریده بود.
به خودش گفت:
"بگذار نامه بنویسم برای امام،
هم برای آزادی‌ام دعا کند،
هم از آقا پول بخواهم.
"

نامه نوشت.
اما خجالت کشید پول بخواهد.

خیلی زود جواب نامه به دستش رسید:
ظهر امروز، نمازت را در خانه‌ات خواهی خواند!

همان شد که امام فرموده بود.
آزادش کردند.
به خانه که رسید نامه‌ای دید، همراه صد دینار طلا.
نامه را باز کرد.
دستخط امام عسکری علیه السلام بود:
هر وقت نیازی داشتی از من خجالت نکش!

📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱، ص۵۰۸.


#داستانک_مهدوی
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
ا___
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
🦯 چشمِ دل...

🟡 سلام حضرت پدر! امروز که با دوستم به مسجد جمکران آمدیم، تو را دیدم و می‌دانم تنها کسی هستی که حرفم را باور می‌کنی.

🟡 خیلی از آدم‌ها فکر می‌کنند چون نمی‌توانم آن‌ها را ببینم، پس دیدن تو هم محال است! اما نمی‌دانند تماشای تو، چشمِ دل می‌خواهد نه چشمِ سر...

📖 #داستانک ؛ به مناسبت روزدجهانی نابینایان

🌺🍃 #داستانک
ا_______
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
▫️بانویی پارسا و اهل ایمان بود.
غصه‌دار از اندوه مسلمان‌ها.
عالِمی را در عالَم رویا دید.
عالم به او فرمود:
برای رفع گرفتاری‌هایتان چطور دعا می‌کنید؟!
بعد از هر نمازتان برای فرج مولایتان هم همانطور دعا کنید!

هر مومنی اگر همان‌طور که برای خودش دعا می‌کند، بعد از هر نماز برای فرج مولایش دعا کند حاصل چنین دعایی از دو حال خارج نیست:
یا ظهور مولایش تسریع می‌شود،
یا حداقل اندوه خودش برطرف می‌شود.

📚 مکیال المکارم، ج ۱، ص۵۱۱.

#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
ا_______
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 سبک زندگی‌...

🔸 از خودش راضی نبود. لبانی که هر صبح دعای عهد می‌خواندند، حالا میزبان سیگار و حرف لغو بودند.
ریه‌‌اش از دود سیاه بود و قلبش از بدقولی‌ و عهد‌شکنی‌ها، تیره…
خودش می‌دانست سبک زندگی‌اش منتظرانه نیست.

📝 #داستانک
ا_______
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 سلام یوسف...

▪️ گفت: چشمانت بی‌سو شده، در دلم گفتم: چشمانی که جمال بی‌مثال او را نمی‌بیند همان به که بی‌سو باشد، گفت: دیر آمدی، تازه فهمیدی که باید می‌آمدی، در دلم گفتم: آری دیر آمدم اما نه برای چشمانم، دیر فهمیده‌ام که دنیا بی او ارزش دیدن ندارد، دیر فهمیده‌ام که باید می‌آمدم به سوی تو...

▫️ سلام یوسف، به چشمانم آموخته بودم که جز تو را نبینند، سال‌هاست که در جست وجوی توام آنقدر دیر آمدی که دیگر دنیا را نمی‌خواهم ببینم گویا چشمانم دیگر بی‌تو دنیا را نمی‌خواهند، تمام وقت به تو می‌اندیشیدم وقتی که فهمیدم چشمانم بی‌سو شده‌اند
هنوز یعقوب نشده‌اند برای تو، هنوز در فراقت خون گریه نمی‌کنند کاش پرده از چشمانم می‌گشودی و بینایم می‌کردی، کاش پیراهنت را به دستان نسیم می‌سپردی تا که از عطر تو وجودم جان می‌گرفت

🔅 یوسف تا نیایی گره این زندگی وا نمی‌شود دیگر بدون تو بودن ممکن نیست این را حتی هوای شهر هم میداند، بازگرد یوسف...

📖 #داستانک
ا_______
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 کوتاهی کردم...

📜 تمام وصیّتش همین چند خط بود: می‌شد برگردونمش یا حداقل ببینمش، اما کوتاهی کردم. این تنها بدهی سنگینم به هستی‌ست که پرداخت نشد.

🤲 از طرف من تا می‌تونید برای برگشتش، دعا، تلاش و هزینه کنید.‌ اگر با ظهورش برنگشتم، سلام من رو بهش برسونید و بگید تا ابد شرمنده‌ام.

▪️ امضاء: یک مدعی انتظار

📖 #داستانک
ا___________________
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 جمعه‌های غیبت...

🤲 دعای هر روز و شبش، دعای برای فرج امام زمان بود. هر جمعه که می‌گذشت غصه‌اش زیاد می‌شد با گلایه می‌گفت: آقاجان! این جمعه هم گذشت و نیامدی! بعد محکم می‌گفت: آقا جانم اگر بیاید حتماً یاریش خواهم کرد!

📆 برای اینکه نشان دهد عاشق چشم‌به‌راهیست، عهد کرد تا هر صبح جمعه به دعای ندبه برود. حساب از دست خودش هم در رفته! نمی‌داند این چندمین جمعه است که نمی‌تواند قید خواب را بزند و به دعای ندبه برود. حالا خودش خوب دلیل این همه جمعه‌های غیبت را می‌فهمد!

📖 #داستانک

#دلنوشته
ا___________________
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
📌 نامی جدید...

🎄 روی شیشهٔ بخار‌گرفته نوشتم: «کریسمس».
از خانه بیرون زدم تا کمی قدم بزنم. کریسمس بود و شهر غرق سکوت و سفیدی. برف آنقدر زیاد بود که قد چکمه‌هایم جواب نمی‌داد، اما حال خوبی داشتم.
از تنها قدم‌زدن خسته شدم. ایستادم و به پشت سر و ردّ پایی که از خود به جا گذاشته بودم نگاه کردم، اما از شدت تعجب خشکم زد.
با دقت به اطراف نگاه کردم؛ کسی در آن نزدیکی نبود. مانده بودم که این ردّ پای دوم برای کیست که دقیقاً همین‌جا کنار من تمام شده است!

👣 مسیر را به دنبال اثری از صاحب آن ردّ پا برگشتم. به خانه رسیدم. ردّ پا درست از آنجا شروع شده بود.
چشمم به پنجره افتاد. جایی که نوشته بودم «کریسمس» و اما حالا شده بود: «کریسمس مبارک».
داخل خانه شدم. خانه حال و هوای عجیبی داشت. انگار کسی با نفسش، آنجا را گرم و زنده کرده بود. سرحال شدم. دیگر احساس تنهایی نمی‌کردم. احساس می‌کردم، ردّ پای یک ناجی در میان است.

برای خودم قهوه درست کردم و روی مبل نشستم. موبایلم را برداشتم.
کلمه منجی را جست‌و‌جو کردم. نرم‌افزار «منجی وعده‌داده‌شده» را پیشنهاد داد و من با نامی جدید آشنا شدم: «مهدی»…

📖 #داستانک به مناسبت شروع سال جدید میلادی

#دلنوشته
ا_______
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
@Farhange_Mahdaviat
Ещё