امشب برای والدین محمد گریستم. چون دیگر والدین ؛ که علارغم دنیای یاسناک و تهی از عدالت تصمیم میگیرند نوزادی پاک و بی گناه به دنیا بیاورند .. او را عاشقانه بزرگ کنند و برایش آینده ای پرثمر رقم بزنند ..
پسر دلاوری بزرگ میکنند که سخت کار میکند در یک آرایشگاه و در جنب و جوش و شادی به زندگی شگرفی امید دارد. او را بزرگ می کنند و به اعتراض برای آنچه که میخواهد تشویقش میکنند .. برای آزادی و امشب پسر جوان زیبایشان برای آنچه که هیچ نیست جز یک زندگی آزاد اعدام میشود. و قلبم برای والدینش می گرید. و امیدم به این است که مباهات می کنند به پسرشان و به چگونه پروراندش ... [بعنوان] یک مبارز راستین
✍دلنوشته شاهدخت #نور برگردان به فارسی : یارشا_دماوند