ڪلبہشـ؏ـردلاویز
#فروغ_فرخزاد
Канал
@Delaviz_20
Продвигать
4,86 тыс.
подписчиков
868
фото
1
видео
12
ссылок
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل❤" نوشت تابدانند " عشق را باید فقط با "دل ❤" نوشت #رزگار_موکریان
@Delaviz_20
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
از تنم جامه برون آر و بنوش
شهدِ سوزندهے لب هايم را
تا به کی در عطشۍ درد آلود
به سـر آرم همه شب هايم را...
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
زآن نامه ای که دادی وزان شکوه های تلخ
تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است
ای مایهٔ امید من ، ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
آه ! از این دل، آه ! از این جـام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانهای
ای دریغا، کس به آوازش نخـواند
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ترا افسونِ چشمانم ز ره برده است و می دانم
که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار می سوزی
دروغ است این اگر، پس آن دو چشم راز گویت را
چرا هر لحظه بر چشم منِ دیوانه می دوزی
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم
سکهٔ خورشید را در کورهٔ ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنیا را ز روی خشم می گفتم
برگِ زرد ماه را از شاخهٔ شبها جدا سازند
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو عشق تو نیستم
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
در چشمهای لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشـق
لغزیده بر شکوفهی لبهای خامُشـم
بس قصّهها ز پیچ و خم دلنشین عشق
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
پنداشتی که کورهی سوزان عشق من
دور از نگاه گرم تو خاموش میشود؟
پنداشتی که یاد تو، این یاد دلنواز
در تنگنای سینه فراموش میشود!؟
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
گفتم خموش آری و همچون نسیم صبح
لرزان و بیقرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو ...
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من، آغوشت؟
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
گم شدم در پهنه صحرای عشق
در شبی چون چهره بختم سیاه
ناگهان بیآنکه بتوانم گریخت
بر سرم بارید باران گناه...
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
آتشی شد بر دل و جانم گرفت
راهزن شد راه ایمانم گرفت
رفته بود از دست من دامان صبر
چون ز پا افتادم آسانم گرفت
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
میخزند آرام روی دفترم
دست هایم ، فارغ از افسون شعر
یاد میارم ، که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر...
ُ
#فروغ_فرخزاد
ڪلبہشـ؏ـردلاویز
بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق
بشکست و شد به دست تو زندان عشق من
در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
ای شاخه شکسته ز طوفان عشق من
ُ
#فروغ_فرخزاد
Ещё