🔅جهاد در پشت جبههها🔻مروری بر مستند «رزق حلال؛ آقا سید، دره بید» هجدهمین قسمت از مجموعه
#روایت_فتح 🚍پاترول خاکی رنگی در میان کوچههای روستای جَوَرد در حال حرکت است. کسی از ماشین پیاده میشود و آدرس خانه آقای
#سجادیان را میپرسد. آقای سجادیان
#پدر_چهار_شهید است؛ کریم و داود و کاظم و قاسم. با گروه روایت فتح به راه میافتیم.
🏠وارد خانهای روستایی با ظاهری ساده و خاکی میشویم. پیرمرد به گرمی به استقبال گروه میآید. تصاویر فرزندان شهیدش را که بر دیوار خانه نصب شده یکییکی نشان میدهد و معرفیشان میکند.
🖼 چند عکس از آقا سید در جبهه، قاب را پر میکند. با او خاطرات عکسها را مرور میکنیم.
⛏ آقاسید بیل و کلنگ بردوش سرِ زمین میرود. او که ۵ فرزندش را به جبهه فرستاده میگوید
#به_فرمان_امام باید اسلام و قرآن را با جان و مال یاری کرد. به خانهاش باز میگردیم. همسر آقا سید در جواب یکی از بچههای روایت فتح که میپرسد بعد از شهادت ۴ فرزندت با رفتن همسرت به جبهه مخالفت نکردی؟ میگوید اسلام خون میخواهد.
🌙شب در مسجد کوچک روستا
#بچه_های_جهاد جمع شدهاند و از بین مردم برای گردانهای انصار ثبت نام میکنند. وانتهای جهاد نیز بیرون از مسجد، کمکهای روستاییان را جمع میکنند.
#آقاسید در نمای پایانی این بخش از فیلم، از پلههای خاکی مسجد بالا میرود تا به گردانهای انصار بپیوندد.
📽به جبهه میرویم.
#شهیدهمت ایستاده رو به رزمندگان، برایشان سخنرانی میکند. در صحنه بعد بلدوزرها و لودرهای جهادِ نجفآباد در حال کارند. رزمندهای با ظاهر خاکآلود بر زمین نشسته و از تلاشهای جهاد برای احداث این پایگاه میگوید. او
#ابوالقاسم_حجتی مسئول
#مهندسی_رزمی جهاد سازندگی نجفآباد است.
🚩این نما پیوند میخورد به پلاکاردی در روستای جلالآباد که شهادت ابوالقاسم حجتی و برادرانش را اعلام میکند. حالا تعداد شهدای خانواده حجتی به پنج تن رسیده است. وارد خانه ساده و روستایی
#شهیدان_حجتی میشویم. مادر شهید، عکس شهدایش که روی تاقچهاند را نشان میدهد و معرفیشان میکند: احمد، محمدعلی و ابوالقاسم فرزندانش هستند. محمد نوهاش و حیدرعلی دامادش.
🌷#مادر_شهید میگوید شهدا با خونشان درخت اسلام را آبیاری کردند.
صدای آب میآید. نهری زلال، از میان درختان باغ خانواده حجتی عبور میکند. حاج محمود حجتی یکی دیگر از فرزندان خانواده میگوید بعد از خدا سایه پدرش بر سر آنهاست و این باغ و رزق حلال آن، حاصل دسترنج پدر است.
🏘به جهاد سازندگی جلال آباد میرویم. در میان صدای پیاپی صلوات، گردانهای انصار سوار اتوبوس میشوند و آماده اعزام به جبهه هستند. در کنار یکی از اتوبوسها نوجوانی با اصرار میخواهد به رزمندگان ملحق شود. او ساک دستی خود را محکم گرفته و اشک میریزد. بزرگترها میخواهند مانع رفتنش شوند. راوی میگوید:
🎙جبهههای حق مجلای نوری است که همه پروانهها را به خود میکشد و چه کند آن نوجوان اگر پروانه عاشقی در درون خود دارد؟
🎼صدای حاج صادق آهنگران در ادامه جمله راویِ شهید میآید: السلام علیک یا اباعبدالله.
در میان تصاویر اعزام رزمندگان، به روستای دره بید میرویم. روستایی در عمق یک دره، حوالی نجف آباد اصفهان.
🌾کشاورزان مشغول درو کردن گندم هستند. دوربین در برابر پیرمردی نشسته است تا سرگذشت فرزند شهیدش را بشنویم. پیرمردی دیگر از ایستادگی در برابر تمام ابر قدرتهای دنیا سخن میگوید. دیگری پیرمردی سیه چرده است که داستان شهادت فرزندش، مرتضی زمانی را برای ما بازگو میکند.
📿وارد خانه شهید زمانی میشویم. مادر شهید میگوید یک شب که مرتضی از جبهه آمده بود پدرش مرا فرستاد که او را برای نماز صبح
بیدار کنم. وقتی از پشت پنجره او را دیدم که روی سجاده نشسته، قرآن میخواند و اشک میریزد، برگشتم و به پدرش گفتم او نماز صبحش را خوانده است و قرآن میخواند. این ما هستیم که خوابیم. او
#بیدار است.
🚌کمی بعد یکی از بچههای جهاد آمدن ماشین جمعآوری کمک به جبههها را با صدای بلند اعلام میکند. مردم روستا یکییکی از
#حاصل_دسترنجشان به بچههای جهاد کمک میکنند. در این میان پیرزنی با یک کیسه کوچک سر میرسد. شهید سید مرتضی آوینی، راوی فیلم، میگوید:
🎙اگر میخواهی
#رمز_پایداری اسلام را دریابی به دره بید بیا. اینجا پیرزنی هست که از پاییز سال پیش، کیسه بادامی جمع کرده است تا آن را در راه خدا هدیه کند. کسی به این کیسه بادام نیاز ندارد. اما بدینوسیله آن پیرزن سهم عظیم خویش را در راه حاکمیت حق و استمرار ولایت باز مییابد.
🔸دوران دفاع مقدس و فرهنگ جهاد و شهادت به روایت رهبر انقلاب
https://t.me/joinchat/AAAAAEGkyfCHlg6np8j_Rw