چرا جمهوری اسلامی خاصیت کمونیسمگرایی دارد؟
ارتجاع سرخ و سیاه، دو ایدئولوژی گلوبالیستی و جهانوطنی دینی-اسلامی_اُمتی و کمونیستی-مارکسیستی چگونه توانست ناسیونالیسم ایرانی را نابود و مملکت را به سمت اُمت بدون مرز پیش ببرد، علاوه بر سخن اصلی این مقاله باید افزود یکی از راههای مرتجعین سرخ کمونیسم و سیاه اسلام نابودی اصالت و هویت یک ملت است، که یکی از این راهها ایجاد تفرقه بین ایرانیان و تقویت قومگرایی و درنهایت تجزیهطلبی است، کافیست شما یک نگاهی به تجزیهطلبان موجود در ایران کنید که سرآخر یا به اسلامگرایان تازی و یا به تفکرات چپِ کمونیستی و یا به گرگهای صهیونیستی و انگلیسی وصل میباشند، البته بماند که تفکرات لیبرالیستی هم یک نوع تفکر جهانوطنی زیرپوستی است که اصلا ممکن است به چشم نیاید، چه بسا دموکراسی تمسخرآمیر انتخابات 2020 آمریکا، توسط دموکراتهای کمونیست و یهودیان را هم مشاهده کردیم و سایه شوم گلوبالیسم چپ-صهیون بر جهان امروز را درک کردیم.
اگر بخواهیم به اختصار مهمترین خصوصیات مشترک این دو نوع ارتجاع بپردازیم، میتوانیم به چهار موضوع اشاره کنیم: جهانوطنی، دیگریستیزی، خشونتورزی و «امتناعِ تفکر» در ساختار این دو نوع ارتجاع
در باب جهانوطنی این دو ارتجاع میتوان چنین گفت که ارتجاع سیاه به امت اسلام معتقد است و نه مردم ایران. به همین دلیل منافع ملی در نگرش هواخواهان این ارتجاع جایی ندارد. برای این جماعت، ایران و منابعش صرفا فرصتی برای خدمت به آرمان جهانی اُمت اسلام هستند بنابراین میتوان بدون هیچ احساس مسئولیت و آیندهنگری برای تقویت اسلام مصرفشان کرد. ارتجاع سرخ هم با افتخار به بیوطنی، به یاوههایی چون اتحاد کارگران جهان و یا دیکتاتوری پرولتاریا باور دارد و هیچ علاقهای به مفاهیمی چون زادبوم و فرهنگ و تاریخ وابسته به آن ندارد. در این نگرش، هزینه کردن از منابع انسانی و ثروتهای ملی کشور برای تشکیل یک جامعهی جهانی بیطبقهی آرمانی، نه تنها لازم بلکه واجب است. این هر دو ارتجاع همواره کوشیدهاند که میهنپرستی را در اذهان مردم مذموم جلوه دهند. چنانکه ارتجاع سیاه اسلامی میهنپرستی را «شرک» و ارتجاع سرخ میهندوستی را «جهل» میخوانند.
هر دو ارتجاع، هویتشان را در نفی میهنگرایی و دشمنی با باشندگان ملیگرایان دنیا میجویند. بدون اینکه خود فارغ از نفی و دشمنی با دیگران، چیزی برای بهبود اوضاع جامعهای که در آن برای کسب قدرت به جنایت میپردازند، داشته باشند.
خشونت و جنایت، نقشی محوری در رشد ارتجاع سرخ و سیاه داشته و دارد. همچنان که اشاره شد، فرقهها و گروههای برآمده از این دو نوع ارتجاع، آنچنان خود را بر حق میشمارند که برای پیشبرد اهداف خود و رسیدن به آرمانهای تعیین شده در ایدئولوژیهایشان، از هیچ خشونتی روگردان نیستند. چماق «تکفیر» و فتوای «ارتداد»، ابزار همیشگی ارتجاع سیاه در برخورد با دگراندیشان است. همچنانکه «غیرخَلقی» و «دشمنِ مردم» اعلام کردنِ مخالفان و ترور شخصیت و جسم آنها، رویهی همیشگی ارتجاع سرخ بوده و هست. شک نیست که تاریخ ارتجاع سرخ و سیاه، سرشار از جنایت علیه دگراندیشان و اندیشمندانِ مخالف این دو نوع ارتجاع است.
شاید بزرگترین نقطهی اشتراک میان این دو ارتجاع مخرب، «امتناع تفکر» یا به بیان دیگر محال بودنِ اندیشیدن در میان هواخواهان و مؤمنین به مسلک آنهاست. در گفتمان ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه، نه تنها اندیشه جایگاهی ندارد، بلکه در بستر این دو گفتمان ارتجاعی، تفکر اصلا ممکن نیست. این دو سامانهی منحط به گونهای شکل گرفتهاند که مفهومِ اندیشیدن در آنها تعریف نشده است. اصولا هر نوعی از ارتجاع با تفکر بیگانه است و سر ناسازگاری دارد اما ارتجاع سرخ و سیاه بیش از آنکه با اندیشه بیگانه باشند، دشمن اندیشیدن هستند و امکان پرسشگری و اندیشه را در نهاد خود ندارند. از آنجا که این هر دو ارتجاع، مدعی دانستن پاسخ همهی پرسشها و حل همهی معضلات نوع بشر هستند و اصول و ارزشهایشان را مقدس میانگارند، از این رو تحمل هیچ چون و چرا و تردیدی را در مبانیشان ندارند و با هر شبههای با منتهای خشونت برخورد میکنند.
#محمدرضاشاه پهلوی، در سالهای آخر زمامداریاش، بارها به خطر اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه (اتحاد اسلام و کمونیسم) برای نابودی ایران اشاره کرد. در آن دوران، دستگاه عظیم تبلیغاتی ارتجاع سرخ به مدد به اصطلاح روشنفکران چپگرا، همگام با شبکهی پر نفوذ ارتجاع سیاه در میان عوام، هشدارهای پادشاه فقید ایران را به سخره گرفتند و خاک در چشم مردم پاشیدند تا زمینه برای ظهور فرقهی تبهکار و تصرف عدوانی مملکت به دست آن فراهم شد. حال پس از چهار دهه، نخبگان ایران آثار فاجعهبار سلطهی ارتجاع سرخ و سیاه را بر زندگی خود و آیندهی فرزندانشان درک کردهاند، پس کشور به دست اشخاص میهنپرست و نخبهسالار میتواند پیشرفت کند
🆔 t.center/Nationalism_IRANY