قسمت یکم: تدارکات لشکر اعراب از کجا تامین شد؟ و چگونه
#ابوبکر_تازی با
#علیبن_ابیطالب امام اول شیعیان با هم متحد شده و با یک نقشهی تمام شده طرح حمله به ماممیهن
#ایرانشهر #ایران را کشیدند؟
اعراب چگونه برای نبرد با امپراطوری ایران و روم آمده شدند؟
برای پیدا نمودن پاسخ این پرسش به بخش گفتگوی
علی و ابوبکر در صفحه 278 از کتاب "عایشه بعد از پیامبر" رجوع میکنیم.
در این بخش از کتاب که از قول
#عباس عموی پیامبر نوشته شده است به اختلاف عقیده بین
علی
بن
ابی
طالب و ابوبکر اشاره میشود که باعث کدورت
علی از ابوبکر شده بود و عباس عموی پیامبر واسطهی بین
علی و ابوبکر شد تا مشکل آنان را حل نماید.
عباس به
علی میگوید که اینک این مرد میخواهد برای توسعه اسلام کاری کند و احتیاج به مردانی دلیر و لایق چون تو دارد. من معتقدم که تو میتوانی خیلی به او کمک نمایی و میدانم که هدف تو نیز این است
اینکه عموی پیامبر از کجا متوجه شده بود که ابوبکر در حال تدارک یک جنگ است و به چه دلیل
علی بن ابوطالب را نیز برای کمک به ابوبکر مجاب نموده بود پاسخ آن متاسفانه در این کتاب گفته نشده است.
علی
بن ابی
طالب توصیههای او را پذیرفت و روزی برای دیدن ابوبکر به مسجد مدینه آمد. وقتی ابوبکر
علی را دید از جا برخاست و به سوی او رفت اشک از دیدگانش فرو ریخت و
علی را دربرگرفت و بوسید و سپس گفت: یا
علی امروز چون تو در نزد من آمدی بهترین روزهای عمر من است. آنگاه
علی را نشانید و خود نشست و گفت من میدانستم در بین جوانان قبیلهی هاشم جوانی وجود ندارد که بتواند از حیث علم و متانت و وقار با تو برابری کند. براثر بعضی پیامد ها کدورت بین ما پیش آمد که تو فکر نمودی پس از اینکه من خلیفه شدم حق تو را غصب کردم و همه میدانند که من نمیخواستم خلیفه بشوم اما به من گفتند و تاکید کردند که باید خلافت را بپذیرم تا امور دستخوش هرج و مرج نشود.
ناگهان ابوبکر بحث را به سمت موضوع اصلی که همان آغاز لشکر کشیهای بلند پروازانه است میکشاند:
یا
علی ما برنامهای تهیه کردیم برای یک جنگ ۱۰ ساله با کفار (ایرانیان زرتشت و ملتهای غیرمسلمان)، ما به این منظور این برنامه را تدوین کردیم و قصد داریم اجرا کنیم. یکی توسعه اسلام و دیگری به کار گماشتن عدهای از مسلمین که در گذشته کار آنها جنگ بود و کار دیگری از آنها ساخته نیست و نمیتوانند معاش زن و فرزندان را تامین کنند.
علی پرسید شما میخواهید با که بجنگید؟ ابوبکر گفت در درجهی اول قصد داریم که با روم و ایران ساسانی بجنگیم کشور شام در تصرف پادشاه بیزانس است و ما تصمیم داریم که شام را از آن پادشاه بگیریم و همچنین قصد داریم کشور ایران را از آن پادشاه بگیریم و به قلمرو اسلام ضمیمه کنیم.
علی گفت فکر خوبی است مشروط بر اینکه خرج بسیج قشون فراهم شود. ابوبکر گفت عدهای از مسلمین تهی دست هستند و برای هزینه روزانه معطل میباشند ولی درعوض بازرگانان ما ثروت دارند و برای خرج قشون از آنان وام میگیریم.
علی گفت بازرگانان را میشناسم به این سادگی وام نمیدهند.
در اینجا خود عباس عموی پیامبر که راوی این ماجرا نیز هست توضیح میدهد که من آن لحظه در مسجد مدینه بودم و مذاکرهی آن دو را میدیدم و میدانستم نظریهی
علی صحیح است گرچه میدانستم نمیتوانند سود بگیرند ولی خواهان مزایا خواهند بود.
نجات ماممیهن فقط:
#شکوه_ایرانشهریبا برافراشتن
☀️#درفش_ایرانشهر🔥 @Derafsh_IRANshahr 🔥