شهید رجب محمدزاده به پدر انقلاب، حضرت روح الله پیوست
چقدر شبیه سرزمین من بودی
وقتی صورت نداشته ات را
در چند عکس سیاه و سفید
به دیگران نشان می دادی
و از خانه ای اجاره ای
با تکچشم باقی مانده ات نگاه می کردی
به تاجران طماعی که «جنگ» را
مانند ویلاهای لب دریا،
ماشینهای مجلل
و خانه های بالای شهرشان
سند به نام خود زده بودند.
خرگردنان برجساز
با لکه ی داغ روی پیشانیشان
که کف به لب
نام دوستان مرده ی تو را
فریاد می زنند
و دستهاشان دمی
از دوشیدن گربه ای گرسنه باز نمی ماند.
بیست و نه سال
در سنگر انفرادی ات جنگیدی
با قسط های عقب افتاده،
قبض های پرداخت نشده،
وعده های دروغین
و نگاه ترسخورده ی عابرانی
که چیزی از ثانیه های عذابت
نمی دانستند.
چقدر شبیه سرزمین من بودی
وقتی زخمخورده ی جنگ
در دام دشمنانی افتاد
که نامش را
در شناسنامه های خود داشتند. //
یغما گلرویی
پی نوشت:
#رجب_محمدزاده از سال ۶۱ با جهاد سازندگی به عنوان امورات پشتیبانی
#جنگ در ستاد بازسازی هویزه فعالیت کرد و در سال ۶۶ در منطقه
#هور با اصابت
#خمپاره تمام
#اعضای_صورت را از دست داد. در این سالها صورتش
#بیست_و_شش بار تحت
#عمل_جراحی قرار گرفت. او ظهر دیروز به علت ایست قلبی و تنفسی در بیمارستان رضوی مشهد درگذشت. همسرش چند سال پیش در گفتگو با یک خبرگزاری گفته
بود: همسرم سالهاست که به علت وضعیت صورتش به
#سختی_نفس میکشد و جزء مایعات به هیچ چیز دیگر نمیتواند لب بزند اما این تمام مشکلات او نیست و باید ترس و هراس مردم از او را هم یکی از دردهای بزرگ حاج رجب دانست. هربار که کسی در خیابان از همسرم وحشت کرده و پا به فرار میگذارد، روحیه او به هم میریزد و به همین خاطر گاهی تا چندین روز از خانه
#خارج نمیشود و در گوشهای از اتاق مینشیند و به
#پوتینها و
#لباس_رزمش چشم میدوزد.
#جنگ_ایران_و_عراق #حاج_رجب#یه_مرد_بود_یه_مرد