یک عمر دل اسیر کمند خیال بود
یک عمر چشم خیره به نقش زوال بود
گفتند گوش کن سخن اهل علم را
ما گوش کرده ایم ، فقط قیل و قال بود
پرسیدم از حکیم ، عدم هست یا که نیست ؟
دیدم جواب مسئله اش هم سئوال بود
پا بر صراط عشق نهادند بی رهان
زاهد هنوز در کشش حرف ضال بود
واعظ ز عقل دم زد و پرسیدمش که چیست ؟
با آن زبان سفسطه ، گویی که لال بود
زخمی به ماندگاری زخم زبان که دید
آئین شیخ یک سره بر این روال بود
تا شهروند خویشتن خویش بوده ایم
دنیای ما حکایت سنگ و سفال بود
جستیم عافیت ز خم و پیچ زندگی
دیدیم عاقبت که خیالی محال بود
آهی ز دل کشیدم و تا کوی دوست رفت
دیدار ما نتیجه این اتصال بود
ارفع مجال و فرصت هر کس به عمر خویش
تنها به قدر گفتن یک شرح حال بود
#ارفع_کرمانی@chaameghazal 📢