🌺

#قسمت_هفتاد_یکم
Канал
Логотип телеграм канала 🌺
@ChAdOrIhAy_BaRtArПродвигать
16
подписчиков
5,69 тыс.
фото
693
видео
587
ссылок
❀﴾﷽﴿❀@o0o0o00o0oO تبادلات🔃 @mim_faraji69
#هوالعشق


#معجزه_زندگی_من


#نویسنده_رز_سرخ



#قسمت_هفتاد_یکم


نازنین_حلماهنوز تو جو اونجایی؟ 😂

حلما_چطور😐

نازنین_اخه سرو شکلت اینطور میگن
😂معلومه حسابی جو گیرشدی

زینب_این چه حرفیه عزیزم
جو گیرشدن تعبیرقشنگی نیست
حلما ارادش قویه که تونسته یهو انقدر تغییر کنه کاره هر کسی نیست😉😉

حسابی حرفش ناراحتم کرد کلی غصم گرفت حرف زینب ارومم کرد دلمم خنک شد یکم😬😁
بعد این که زینب جوابشو داد یه لبخند مصنوعی زد رفت نشست پیش مامانش
.
.


مادر جونم تا حرف میشد شروع میکرد به تعریف از من 😂☺️
مامان اینام کلی کیف میکردن
.
.
بعد شام کنار زینب نشستم
گرم صحبت شدیم

حلما_راستی رفتیم تو اتاقم یادم بنداز تسبیحتو بدم😍😍تو کل سفر همراهم بود

زینب_وای عاشقتم که مرسی که به یادم بودی😍

مامان_ حلما جان نازنین تنها نشسته صداکن بیاد پیش شما دخترا

بااین که حرفاش اذیتم میکنه ولی مهمونن نمیشه تنهاش گذاشت به مامان باشه ی گفتم و رفتم سمت نازنین که پیش زن عمو نشسته بود

_نازنین جون اینجا حوصلت سر میره بیا بریم پیش ما 😍

نازنین_نه گلم اتفاقا بیام پیش شما حوصلم سر میره من همینجا راحتم😊

حلما_باشه هر طور راحتی

دیگه صبر نکردم حرفی بزنه
واییی خدا اخه من چی بگم به این دختر
من هی میخوام باهاش خوب باشم خودش قیافه میگیره

تااخره مهمونی دیگه برخودی نداشتم باهاش.
.
.
تفریبا همه رفته بودن
پدر جون و مادر جون مونده بودن که قراره حسین برسونتشون
با خانواده زینب اینا

حسین باعلی آقا یکم کار داشت بخاطر همین صبر کرده بودن

_زینب حالا که خلوت شد بیا بریم امانتیتو بدم☺️

زینب_بح بح بریم بريم 😍

انگشتریم که گرفته بودم تو کیف دستیم بود اونم برداشتم

_بفرماا اینم امانتی شما بانوو
تسبیحو از دستم گرفت
حلما_اینم هست
جعبه انگشترو گرفتم سمش

زینب_ وایی این چه کاری بود حلما
همین تسبیح برای من یه دنیا ارزش داره😍

حلما_قابل تو رو نداره عزیزم خوشم اومد یکی برای تو گرفتم یکی برای خودم 😁😘
راستی اینارم تبرک کردم

بغلم کردو بازکلی تشکر کرد

یه نیم ساعتی بودن و بعد رفتن
حسین هم پدر جون مادرجون رو برد برسونه
.
.
.
@Chadorihay_bartar