بوی نرگس عطر یاس شیعیان مقیم آمریکا

#امام_حسين
Канал
Логотип телеграм канала بوی نرگس عطر یاس شیعیان مقیم آمریکا
@BooyeNarges_atre_YassПродвигать
9,83 тыс.
подписчиков
8,68 тыс.
фото
4,5 тыс.
видео
2,51 тыс.
ссылок
ماشیعیان مقیم امریکا هر جاى جهان باشيم با توسل و تمسك به مولای غريب‌مان، صاحب الزمان ارواحنافداه، بى‌هيچ وابستگى ، معارف ناب اهل‌البيت عليهم‌السلام را منتشر مى‌كنيم تا كام تشنگان را از زلال آن بهره‌مند سازیم تماس باما @Noore_Fatima @MR.MS
یک لحظه بی تو فکر آسایش نکردم
پنجاه سال است از تو یک خواهش نکردم
 
یک عمر روی حرف تو چیزی نگفتم
این بار می‌خواهم به پای تو بیفتم
 
کم خون دل خوردم برای غصه‌‌هایت؟
آیا مگر بد خواهری بودم برایت؟
 
این سال‌ها کم خواهری کردم برادر؟
در حق تو کم مادری کردم برادر؟
 
ای وای اگر کشته شوی و زنده باشم
راضی نشو که پیش تو شرمنده باشم
 
جانت سلامت! جان من قابل ندارد
آیا مگر که خواهر تو دل ندارد؟
 
قربانی آوردم برای تو، نگو نه
باید بمیرم من به جای تو نگو نه
 
بی تو دو عالم را نمی‌خواهم عزیزم
فرزند‌هایم را نمی‌خواهم عزیزم
 
شیر مرا خوردند، هردو شیر مردند
من راضی‌ام کشته شوند و برنگردند
 
فرزند‌هایم تیغ تیز آبدارند
این دو برای تو شبیه ذوالفقارند
 
اینها نگهبان حریم اهل بیت‌اند
پروردۀ دست کریم اهل بیت‌اند
 
اینها اگر در کربلا هستند امروز
سرباز‌‌های مجتبی هستند امروز
 
من که به غیر تو دگر چیزی ندارم
باور کن از این بیشتر چیزی ندارم
 
دنیا برایم بی تو آرامش ندارد
جز تو برایم هیچکس ارزش ندارد
 
ای کاش می‌رفتند زیر سم مرکب
تا پیکرت سالم بماند جان زینب
  
ای کاش می‌شد ختم کرد این قائله را
ای کاش می‌کشتند شمر و حرمله را
 
جای تو آنها کاش در گودال باشند
پیش تو وقت غارت اموال باشند
 

شب چهارم #محرم
#امام_حسين علیه‌السلام
#حضرت_زینب سلام‌الله‌علیها
#آرش_برارى

@BooyeNarges_atre_Yass
Forwarded from اتچ بات
‍ هر جرعه آب که به مشت زائری میریخت، سر به آسمان میکرد و ناله میزد:
السلام علیک یا ساقی العطاشی...

و چنان به سوز میگریست، که خود روضه خوان شده بود این جماعت را

میز و خیمه ای نداشت و موکبی مهیا نکرده بود ، تنها یک شلنگِ آب داشت ، آن را نیز به دو دست قطع شده اش که میان دستمالی مخفیشان کرده بود، نگه داشته بود و هر زائر را به التماس بفرما میزد

حلقه ی جماعتی که گِردش جمع شده بودند از تمام موکب ها شلوغ تر بود

هر که از حلقه اش جدا میشد صورتی غرق اشک داشت و به حالی دگرگون ادامه میداد مسیرش را

مدتها بود خیره ی حال و روزش مانده بودم و نمیدانستم چه میگوید این جماعت را که اینگونه انقلابی به دلهاشان برپا میکند. تنها صدایش را میشنیدم که مکرّر میپرسید : مقتل خوانده ای؟ و آنگاه ادامه میداد سخن را...

آنقدر صبر کردم تا هوا تاریک شود و زوار به موکب ها روند
مرد ساقی هم اطرافش خلوت شده بود و همچنان دنبال تشنه لبی میگشت تا سیرابش کند
آرام به سویش رفتم ، برق امید به چشمانش نشسته بود و به لهجه ای شیرین خوش آمدم میگفت
دستم دراز کردم تا آب بنوشم ، دستان قطع شده اش دیگر از خستگی میلرزید و تاب نگاه داشتن شلنگ آب را نداشت
بغض راه گلویم بسته بود و آب را هرچه سوگند میدادم از گلو به زیر نمیرفت
مرد همچنان آب در مشتم میریخت و میپرسید: مقتل خوانده ای؟

بی فایده بود تلاشهایم، نمیتوانستم آب بنوشم

دست از آب کشیدم و نگاهم به صورتش دوختم:
ساقی زوار حسین هستی یا روضه خوان علمدارِ سپاه؟
صبح تا به غروب میخوانی و سوز جگرت تمامی ندارد!

آب را زمین گذاشت و روی چهارپایه کوچکی که کنارش بود نشست
نفسی کشید و به آسمان خیره شد...

_خادم موکب عظیمی بودم، دلخوشیم این بود یک سال روی زمین مردم زراعت کنم و آنچه سر سال مزد تلاشم میدهند ، بیاورم طبخ کنم و میان زوار تقسیم نمایم
امسال نزدیک اربعین شده بود و من دستانم به واقعه ی انفجاری از دست داده بودم
نه دستی بر کار کردن و نه آذوقه ای بر طبخ کردن داشتم
دلشکسته کنار خانه حسرت میخوردم توفیقهای از کف داده را, و ورق میزدم مقتل کنج کتابخانه را
نگاهم به جمله ای رسید که دلم به آتش کشیده بود و سر بر دیوار میکوبیدم
علقمه را برایم تداعی کرده بود و آه میکشیدم
مصیبت خود فراموش کرده بودم و به صد اشک و آه تنها همین یک جمله را ورد زبان کرده بودم
فَوَقَف العَبّاس مُتحیّرا...
به گوشه ی دست بر سر و سینه میکوبیدم و تکرار میکردم
فوقف العباس متحیرا...
از سویدای دل ناله میکردم:
فوقف العباس متحیّرا...

روزنه های امید در دلم تابید و دانستم خریدار بیچارگیم کیست
یقین کردم سرگردانیم را کسی پاسخگوست که خود طعم تحیّر چشیده باشد.
و چون متوسل کویش شدم، نهیبی آمد در دلم :

دستی نداری تا خدمت کنی ، اما دستی داری که بدان ذکر مصیبت کنی زوار را ...
آذوقه ای نداری تا طبخ کنی،
اما آبی داری تا بدان سیراب کنی تشنه لبان را....


و سرخوش از تواناییهاییم، با خود عهد کرد م تا اربعین دل هر زائری که به دیدن دستانم مقلب میشود ، روانه ی کوی عباس کنم
نیت کردم اشکهاشان به یاد تحیّر عباس سرازیر کنم
میخواهم آتش ناامیدی سقا را به جگرهاشان کشم

چندی نگذشت که آسمان تاریک تاریک شده بود و من و او کنار هم نشسته بودیم
او مقتل میخواند و من به دستانی مشت شده و او به دستانی قطع شده بر سینه میکوبیدیم و اشک میریختیم تحیّر عباس را....

#چشم_انتظار
#امام_حسين عليه السلام

يا كاشف الكرب الحسين اكشف كربي بحق اخيك الحسين بظهوره الحجة

@BooyeNarges_atre_Yass
‍ امشب محمد و زين العابدين برايمان نذرى آوردند، خيلى ساده و صميمى جلو آمدند و سلام كردند، محمد سينى را از روى سرش پايين آورد، گفت بفرماييد نذرى امام حسين علیه‌السلام است، زين العابدين پنير سه گوش بسته بندى شده را وسط نان گذاشت، محمد نان را لوله كرﺩ گفت: بفرماييد، ترسيديم كم بيايد و به ديگران نرسد گفتيم ممنون با هم تقسيم مى‌كنيم، ناراحت شدند گفتند موجود هست، به هر نفر يك سهم دادند و با خوشحالى رفتند.


نذرى دادن به مال و مكنت نيست،
دلِ بزرگ و باصفا مى‌خواهد،
كه اين دو كودك از همه بيشتر داشتند.


اى كاش عده‌اى كه مى‌گويند نذرى را به فقرا بدهيد، مى‌آمدند اين دو كودك ساده را مى‌ديدند هيچ‌كس دلش ﻧمى‌آيد اين نذرى را رد كند، براى گرفتن اين نذرى من از همه محتاجترم.


#الحمدلله_على_كل_النعمة
#نذرى #امام_حسين عليه‌السلام
#نجف #اربعين

#شما_فرستادید

@BooyeNarges_atre_Yass
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوىِ مقتل دخترِ زهرا مى آمد با شور و غوغا ...

سينه زنى با نواى پسر نوجوان
#امام_حسين عليه السلام
#حضرت_زينب سلام الله عليها
#فايل_تصويري
@BooyeNarges_atre_Yass
❤️🕊اول حسین وسط حسین آخر حسین❤️🕊جانم حسین جانم حسین

يك نمونه از استقبال زائرين حضرت سيدالشهداء عليه السلام در سال هاى نه چندان دور.
#امام_حسين عليه السلام
مرحوم #كوثرى