#غزل#عاشقانه_ای_قدیمی؛
تقدیم به شما به احترام باران امروز:
از روز دیدارش دقایق لحظه لحظه خوب تر می شد
هر روز -تا روزی که رفت از پیش من- محبوب تر می شد
بوسیدنش کار بزرگی بود و من جرات نمی کردم!
لب هام با اشکم به یاد بوسه اش مرطوب تر می شد
او دیگری را برگزید اما نمی دانم چرا هر قدر
او را طلب می کرد، خود در نزد من مطلوب تر می شد
از دور می دیدم که می خندند و من هر دم به دست بغض
فریادهای سرکشم در سینه ام سرکوب تر می شد
از سرنوشت خود "جدایی" را جدا می خواستم اما
دل هرچه می جنگید با تقدیر خود مغلوب تر می شد
"دل" قالی پاخورده و پر نقشی از نیرنگ دنیا بود
فرشی که هردم زیر پای این و آن مرغوب تر می شد...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری@mohammadrezataheri____
@Bookzic